|

اصولگرایان 21 سال بعد از دوم خرداد

شرق؛ مهسا جزینی: دوم خرداد 76 هیچ تأثیری بر گفتمان اصولگرایی یا جناح راست آن زمان نگذاشته باشد، حداقل تأثیرش این بوده که بر زمین مقتدر آن ترک انداخته است. جریان سنتی جناح راست مانند مؤتلفه و جامعه روحانیت مبارز و چهره‌های اثرگذار آن را یا به عقب رانده یا به سوی خود کشانده است. تضعیف راست سنتی و سربرآوردن جریان‌های نواصولگرا از نتایج ناخواسته دوم خرداد بود. اصولگرایی از آن زمان دچار تشتت شد و این واگرایی تا هنوز ادامه دارد.
21 سال پیش هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد که ناطق‌نوری و محمد خاتمی نماز مغرب و عشای دوم خرداد 97 را کنار هم بخوانند؛ آن هم به امامت جماعت ناطق و بعد هم کنار هم بر سر یک سفره افطار کنند. این البته فقط یک میهمانی نبود که دو رقیب قدیمی را اتفاقی کنار هم بنشاند. ناطق و خاتمی در سال‌های گذشته هم در میهمانی مشابهی در کنار هم دیده شده بودند. ناطق سال 76 در جناح راست گل سرسبد بود، اما 21 سال بعد با اصلاح‌طلبان افطار می‌کرد. این همنشینی بی‌شک از نتایج دوم خرداد 76 بود که باعث شد ناطق‌نوری کم‌کم از هم‌قطاران اصولگرایش کناره بگیرد و به اصلاح‌طلبان نزدیک شود. جالب است که وقتی سال 92 جامعه مهندسین، یکی از تشکل‌های اصولگرا، از ناطق برای شرکت در افطاری دعوت کرد که ناطق نپذیرفت، اما درست یکی، دو روز بعد در میهمانی افطاری عارف حضور یافت. ناطق‌نوری بعد از آن ناکامی 76 گفت که دیگر وارد گود انتخابات نمی‌شود و ترجیح می‌دهد مجمع عقلا تأسیس کند و در پشت صحنه سیاست‌گردان باشد. انتظار داشت که اصولگرایان هم زعامت او را به رسمیت بشناسند که نشناختند؛ به‌ویژه که تعریف چنین جایگاهی از سوی جامعه روحانیت مبارز نوعی تک روی تلقی شد. ناطق سال 84 با شورای هماهنگی نیروهای انقلاب سعی در پیشبرد ایده‌اش داشت اما شکست خورد. ناطق‌نوری در آن سال از دو سمت ضربه خورد؛ هم اصولگرایان و هم احمدی‌نژاد. از یک‌سو مشخص بود که بقیه اصولگرایان به‌ویژه جامعه روحانیت مبارز که تا آن زمان محور همه انتخابات در جناح راست بود، از اینکه ناطق رأسا وارد شده و چنین مأموریتی برای خود برگزیده بود، از او دلخور بودند. ‌آنها انتظار داشتند این مأموریت همچنان برای جامعه روحانیت مبارز بماند. در همان شورای هماهنگی نیروهای انقلاب هم احمدی‌نژاد برای ناطق شاخ و شانه کشید و گفت که شورای هماهنگی را قبول ندارد. ناطق هم ایده‌های او را فضایی خوانده بود. بعد هم اصولگرایان به سمت احمدی‌نژاد کوچ کردند. مشایی بعدها گفت آن آقا (ناطق‌نوری) به دنبال این بود کسی دیگر را نامزد ریاست‌جمهوری کند؛ کسی که احمدی‌نژاد اصلا او را به‌عنوان اصولگرا قبول نداشت. احتمالا مقصود مشایی، علی لاریجانی بوده است. مشایی گفته بود آنها که مدعی اصولگرایی بودند فرقی با هاشمی نداشتند و سال‌ها به هاشمی دشنام داده بودند برای همین رویشان نمی‌شد از او دفاع کنند. این کشاکش احمدی‌نژاد و ناطق‌نوری ادامه داشت تا سال 88 که تیغ را از رو کشید و در آن مناظره معروف علیه ناطق و پسرانش موضع گرفت. اصولگرایان به‌ویژه جامعه روحانیت مبارز در ادامه همان مسیر حمایتی خود از احمدی‌نژاد همچنان در برابر این اتفاق سکوت پیشه کردند و ناطق که دومین ضربه را از هم‌کیشانش خورده بود، کلا ترک جامعه روحانیت کرد.
21 سال بعد از دوم خرداد جامعه روحانیت مبارز هم دیگر آن اقتدار گذشته را ندارد. بعد از دوم خرداد نواصولگرایان تصور کردند علت شکست 76 سنتی‌ها بودند. جامعه روحانیت که زمانی برای مجلس فهرست می‌داد و نامزد ریاست‌جمهوری تعیین می‌کرد، این روزها حتی دیگر اعمال نظر در فهرست‌های انتخاباتی مجلس هم نمی‌کند. بعد از اینکه فهرست اصولگرایان در انتخابات شکست می‌خورد، تازه صدای اعضای جامعه روحانیت درمی‌آید که ما هم از اول می‌دانستیم که این فهرست رأی‌آور نیست، اما توان چانه‌زنی نداشتیم! بعد از دوم خرداد اصولگرایان همواره با چند چهره وارد عرصه انتخابات ریاست‌جمهوری شده‌اند و هیچ‌گاه نتوانسته‌اند بر سر یک نفر به اجماع برسند. به‌جای مؤتلفه و جامعه روحانیت این روزها جریان‌های نوپا مانند جمنا، جبهه پایداری، جمعیت ایثارگران و... میدان‌دار جریان اصولگرایی‌اند. شاید ازهمین‌روست که اخیرا جامعه روحانیت اعلام کرده که اساسنامه‌اش را تغییر خواهد داد. گفته‌اند که موحدی‌کرمانی از دبیرکلی آن کنار خواهد رفت و احتمالا تقوی جانشینش خواهد شد. شاید تصور می‌کنند که تغییرات درون‌سازمانی باعث احیای قدرت گذشته این نهاد شود که بعید است. درون جامعه روحانیت هم این سال‌ها رسما اعضا به دوپاره‌ تقسیم شده‌اند؛ جماعتی به طیف فکری مرحوم هاشمی و روحانی نزدیکند و جماعتی مخالفش. این تعارض‌ها رسما خودش را در انتخابات خبرگان، مجلس و ریاست‌جمهوری نشان داده است.
این شکاف در حزب مؤتلفه هم پدیدار شده است. مؤتلفه که همپای جامعه روحانیت مبارز در تحولات جناح راست و انتخابات اثرگذار بود، از بعد از دوم خرداد 76 رو به افول رفت. در دولت احمدی‌نژاد تقریبا هیچ سهمی به مؤتلفه نرسید. در مجالس هم سهمی نداشته است. اختلاف درون مؤتلفه تا جایی بود که جوان‌ترها را به واکنش علیه بزرگان حزب واداشت وقتی حبیب‌الله عسگراولادی گفت میرحسین و کروبی را فتنه‌گر نمی‌شناسد، بحث خروجش از حزب برای جلوگیری از تشتت و واگرایی مطرح شد. مؤتلفه نه‌تنها درون جریان اصولگرایی دیگر قدرت گذشته را ندارد، بلکه حتی دیگر از توان اجماعی درون‌حزبی هم برخوردار نیست. وقتی غفوری‌فرد، عضو شورای مرکزی این حزب، را درون فهرست انتخاباتی مجلس دهم نمی‌گذارند، در اعتراض به سهم کم و قدرت پایین مؤتلفه در چانه‌زنی، معترض می‌شود و با فهرستی جداگانه در انتخابات شرکت می‌کند. در انتخابات ریاست‌جمهوری هم جمعی از شورای مرکزی در لحظات آخر از رئیسی حمایت می‌کنند اما نامزد حزبی‌شان اعلام می‌کند که در انتخابات می‌ماند چه حزب پشتش باشد چه نباشد و دست‌آخر هم با رأی اندکی رقابت را واگذار می‌کند.
اصولگرایان بعد از شکست دوم خرداد تصور کردند که با رفتن به سمت احمدی‌نژاد شکست گذشته را جبران خواهند کرد، اما این توفیق موقت، ناکامی دیگری به بار آورد تا جایی که محبوب آن روزهایشان به اپوزیسیون این روزهایشان بدل شده است. احمدی‌نژاد زمانی درباره اصولگرایان گفته بود: «با اینکه اصلاح‌طلب‌ها و اغلب رقبای جدی اصولگرایان رد صلاحیت شده و از گردونه انتخابات حذف شده‌اند، اما همین افراد درجه‌سه اصلاح‌طلب و طرفدار دولت هم، اصولگرایان را کاملا شکست خواهند داد. ائتلاف اصولگرایان فاقد چهره‌های کاریزماتیک در انتخابات است و برخی از نامزدهای آنها نیز امتحان خود را قبلا داده و مردود شده‌اند. دور هم می‌نشینند و فهرست می‌بندند و فکر می‌کنند مردم به آنها رأی خواهند داد. اینها اصولگرایی را خراب کرده‌اند. آنها نه شعار دارند و نه برنامه. از نظر من اصولگرایی مرده است و باید خون تازه‌ای در جریان حامی انقلاب دمیده شود».
اصولگرایان این روزها حتی در حال ازدست‌دادن قالیباف هم هستند. تا جایی که برخی تحلیلگران از این دم زده‌اند که آیا او قرار است در مسیری که احمدی‌نژاد در پیش گرفته، قدم بگذارد؟ قالیباف کسی است که سه دوره با چراغ سبز اصولگرایان وارد عرصه انتخابات شد، اما چون لحظه آخر بر سر او به توافق نرسیدند، عرصه را باخت. او این روزها به یکی از منتقدان سفت و سخت اصولگرایی تبدیل شده است. حرف از نو اصولگرایی می‌زند و اینکه تصمیم‌گیری در رأس این جریان دچار اختلال شده است. او در گفت‌وگویی اخیرا گفته است: «کسانی که پیش‌کسوت هستند و حس می‌کنند در مرکزیت قرار دارند، احساس می‌کنند نیازی ندارند حرف بقیه را گوش کنند... مثلا در انتخابات مجلس یازدهم در سال 98 درست است که از تهران برای یک شهرستان نماینده انتخاب کنند؟ حتما مرکزیت اصولگرایی باید به شهرستان‌ها کمک کند، اما نه اینکه از بالا بگوید شما قدرت تشخیص ندارید و ما برایتان تعیین‌تکلیف می‌کنیم؛ این افراد را بگذارید، بقیه هم نباشند!».

شرق؛ مهسا جزینی: دوم خرداد 76 هیچ تأثیری بر گفتمان اصولگرایی یا جناح راست آن زمان نگذاشته باشد، حداقل تأثیرش این بوده که بر زمین مقتدر آن ترک انداخته است. جریان سنتی جناح راست مانند مؤتلفه و جامعه روحانیت مبارز و چهره‌های اثرگذار آن را یا به عقب رانده یا به سوی خود کشانده است. تضعیف راست سنتی و سربرآوردن جریان‌های نواصولگرا از نتایج ناخواسته دوم خرداد بود. اصولگرایی از آن زمان دچار تشتت شد و این واگرایی تا هنوز ادامه دارد.
21 سال پیش هیچ‌کس فکرش را هم نمی‌کرد که ناطق‌نوری و محمد خاتمی نماز مغرب و عشای دوم خرداد 97 را کنار هم بخوانند؛ آن هم به امامت جماعت ناطق و بعد هم کنار هم بر سر یک سفره افطار کنند. این البته فقط یک میهمانی نبود که دو رقیب قدیمی را اتفاقی کنار هم بنشاند. ناطق و خاتمی در سال‌های گذشته هم در میهمانی مشابهی در کنار هم دیده شده بودند. ناطق سال 76 در جناح راست گل سرسبد بود، اما 21 سال بعد با اصلاح‌طلبان افطار می‌کرد. این همنشینی بی‌شک از نتایج دوم خرداد 76 بود که باعث شد ناطق‌نوری کم‌کم از هم‌قطاران اصولگرایش کناره بگیرد و به اصلاح‌طلبان نزدیک شود. جالب است که وقتی سال 92 جامعه مهندسین، یکی از تشکل‌های اصولگرا، از ناطق برای شرکت در افطاری دعوت کرد که ناطق نپذیرفت، اما درست یکی، دو روز بعد در میهمانی افطاری عارف حضور یافت. ناطق‌نوری بعد از آن ناکامی 76 گفت که دیگر وارد گود انتخابات نمی‌شود و ترجیح می‌دهد مجمع عقلا تأسیس کند و در پشت صحنه سیاست‌گردان باشد. انتظار داشت که اصولگرایان هم زعامت او را به رسمیت بشناسند که نشناختند؛ به‌ویژه که تعریف چنین جایگاهی از سوی جامعه روحانیت مبارز نوعی تک روی تلقی شد. ناطق سال 84 با شورای هماهنگی نیروهای انقلاب سعی در پیشبرد ایده‌اش داشت اما شکست خورد. ناطق‌نوری در آن سال از دو سمت ضربه خورد؛ هم اصولگرایان و هم احمدی‌نژاد. از یک‌سو مشخص بود که بقیه اصولگرایان به‌ویژه جامعه روحانیت مبارز که تا آن زمان محور همه انتخابات در جناح راست بود، از اینکه ناطق رأسا وارد شده و چنین مأموریتی برای خود برگزیده بود، از او دلخور بودند. ‌آنها انتظار داشتند این مأموریت همچنان برای جامعه روحانیت مبارز بماند. در همان شورای هماهنگی نیروهای انقلاب هم احمدی‌نژاد برای ناطق شاخ و شانه کشید و گفت که شورای هماهنگی را قبول ندارد. ناطق هم ایده‌های او را فضایی خوانده بود. بعد هم اصولگرایان به سمت احمدی‌نژاد کوچ کردند. مشایی بعدها گفت آن آقا (ناطق‌نوری) به دنبال این بود کسی دیگر را نامزد ریاست‌جمهوری کند؛ کسی که احمدی‌نژاد اصلا او را به‌عنوان اصولگرا قبول نداشت. احتمالا مقصود مشایی، علی لاریجانی بوده است. مشایی گفته بود آنها که مدعی اصولگرایی بودند فرقی با هاشمی نداشتند و سال‌ها به هاشمی دشنام داده بودند برای همین رویشان نمی‌شد از او دفاع کنند. این کشاکش احمدی‌نژاد و ناطق‌نوری ادامه داشت تا سال 88 که تیغ را از رو کشید و در آن مناظره معروف علیه ناطق و پسرانش موضع گرفت. اصولگرایان به‌ویژه جامعه روحانیت مبارز در ادامه همان مسیر حمایتی خود از احمدی‌نژاد همچنان در برابر این اتفاق سکوت پیشه کردند و ناطق که دومین ضربه را از هم‌کیشانش خورده بود، کلا ترک جامعه روحانیت کرد.
21 سال بعد از دوم خرداد جامعه روحانیت مبارز هم دیگر آن اقتدار گذشته را ندارد. بعد از دوم خرداد نواصولگرایان تصور کردند علت شکست 76 سنتی‌ها بودند. جامعه روحانیت که زمانی برای مجلس فهرست می‌داد و نامزد ریاست‌جمهوری تعیین می‌کرد، این روزها حتی دیگر اعمال نظر در فهرست‌های انتخاباتی مجلس هم نمی‌کند. بعد از اینکه فهرست اصولگرایان در انتخابات شکست می‌خورد، تازه صدای اعضای جامعه روحانیت درمی‌آید که ما هم از اول می‌دانستیم که این فهرست رأی‌آور نیست، اما توان چانه‌زنی نداشتیم! بعد از دوم خرداد اصولگرایان همواره با چند چهره وارد عرصه انتخابات ریاست‌جمهوری شده‌اند و هیچ‌گاه نتوانسته‌اند بر سر یک نفر به اجماع برسند. به‌جای مؤتلفه و جامعه روحانیت این روزها جریان‌های نوپا مانند جمنا، جبهه پایداری، جمعیت ایثارگران و... میدان‌دار جریان اصولگرایی‌اند. شاید ازهمین‌روست که اخیرا جامعه روحانیت اعلام کرده که اساسنامه‌اش را تغییر خواهد داد. گفته‌اند که موحدی‌کرمانی از دبیرکلی آن کنار خواهد رفت و احتمالا تقوی جانشینش خواهد شد. شاید تصور می‌کنند که تغییرات درون‌سازمانی باعث احیای قدرت گذشته این نهاد شود که بعید است. درون جامعه روحانیت هم این سال‌ها رسما اعضا به دوپاره‌ تقسیم شده‌اند؛ جماعتی به طیف فکری مرحوم هاشمی و روحانی نزدیکند و جماعتی مخالفش. این تعارض‌ها رسما خودش را در انتخابات خبرگان، مجلس و ریاست‌جمهوری نشان داده است.
این شکاف در حزب مؤتلفه هم پدیدار شده است. مؤتلفه که همپای جامعه روحانیت مبارز در تحولات جناح راست و انتخابات اثرگذار بود، از بعد از دوم خرداد 76 رو به افول رفت. در دولت احمدی‌نژاد تقریبا هیچ سهمی به مؤتلفه نرسید. در مجالس هم سهمی نداشته است. اختلاف درون مؤتلفه تا جایی بود که جوان‌ترها را به واکنش علیه بزرگان حزب واداشت وقتی حبیب‌الله عسگراولادی گفت میرحسین و کروبی را فتنه‌گر نمی‌شناسد، بحث خروجش از حزب برای جلوگیری از تشتت و واگرایی مطرح شد. مؤتلفه نه‌تنها درون جریان اصولگرایی دیگر قدرت گذشته را ندارد، بلکه حتی دیگر از توان اجماعی درون‌حزبی هم برخوردار نیست. وقتی غفوری‌فرد، عضو شورای مرکزی این حزب، را درون فهرست انتخاباتی مجلس دهم نمی‌گذارند، در اعتراض به سهم کم و قدرت پایین مؤتلفه در چانه‌زنی، معترض می‌شود و با فهرستی جداگانه در انتخابات شرکت می‌کند. در انتخابات ریاست‌جمهوری هم جمعی از شورای مرکزی در لحظات آخر از رئیسی حمایت می‌کنند اما نامزد حزبی‌شان اعلام می‌کند که در انتخابات می‌ماند چه حزب پشتش باشد چه نباشد و دست‌آخر هم با رأی اندکی رقابت را واگذار می‌کند.
اصولگرایان بعد از شکست دوم خرداد تصور کردند که با رفتن به سمت احمدی‌نژاد شکست گذشته را جبران خواهند کرد، اما این توفیق موقت، ناکامی دیگری به بار آورد تا جایی که محبوب آن روزهایشان به اپوزیسیون این روزهایشان بدل شده است. احمدی‌نژاد زمانی درباره اصولگرایان گفته بود: «با اینکه اصلاح‌طلب‌ها و اغلب رقبای جدی اصولگرایان رد صلاحیت شده و از گردونه انتخابات حذف شده‌اند، اما همین افراد درجه‌سه اصلاح‌طلب و طرفدار دولت هم، اصولگرایان را کاملا شکست خواهند داد. ائتلاف اصولگرایان فاقد چهره‌های کاریزماتیک در انتخابات است و برخی از نامزدهای آنها نیز امتحان خود را قبلا داده و مردود شده‌اند. دور هم می‌نشینند و فهرست می‌بندند و فکر می‌کنند مردم به آنها رأی خواهند داد. اینها اصولگرایی را خراب کرده‌اند. آنها نه شعار دارند و نه برنامه. از نظر من اصولگرایی مرده است و باید خون تازه‌ای در جریان حامی انقلاب دمیده شود».
اصولگرایان این روزها حتی در حال ازدست‌دادن قالیباف هم هستند. تا جایی که برخی تحلیلگران از این دم زده‌اند که آیا او قرار است در مسیری که احمدی‌نژاد در پیش گرفته، قدم بگذارد؟ قالیباف کسی است که سه دوره با چراغ سبز اصولگرایان وارد عرصه انتخابات شد، اما چون لحظه آخر بر سر او به توافق نرسیدند، عرصه را باخت. او این روزها به یکی از منتقدان سفت و سخت اصولگرایی تبدیل شده است. حرف از نو اصولگرایی می‌زند و اینکه تصمیم‌گیری در رأس این جریان دچار اختلال شده است. او در گفت‌وگویی اخیرا گفته است: «کسانی که پیش‌کسوت هستند و حس می‌کنند در مرکزیت قرار دارند، احساس می‌کنند نیازی ندارند حرف بقیه را گوش کنند... مثلا در انتخابات مجلس یازدهم در سال 98 درست است که از تهران برای یک شهرستان نماینده انتخاب کنند؟ حتما مرکزیت اصولگرایی باید به شهرستان‌ها کمک کند، اما نه اینکه از بالا بگوید شما قدرت تشخیص ندارید و ما برایتان تعیین‌تکلیف می‌کنیم؛ این افراد را بگذارید، بقیه هم نباشند!».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها