|

گسست فرهنگی و اجتماعی

جواد طوسی

یك‌زمانی شكست فیلم‌ها در گیشه دلیل منطقی خودش را در قواعد حرفه‌ای و مناسبات اقتصادی حاكم بر سینما داشت. از «اینك آخرالزمان» فرانسیس فورد كاپولا، «رستگاری در شاوشنگ» فرانك دارابونت، «1941» استیون اسپیلبرگ، «باشگاه مشت‌زنی» دیوید فینچر و «دروازه بهشت» مایكل چیمینو بگیرید تا «باباشمل» و «ستارخان» علی حاتمی، «راز درخت سنجد» و «صمد و فولادزره دیو» جلال مقدم، «جهنم + من» محمدعلی فردین، «شورش» رضا میرلوحی، «تیغ و ابریشم» و «گروهبان» مسعود كیمیایی و... . مثلا در مورد همین فیلم‌های ایرانی، خرق عادت و زمان بد اكران، از مهم‌ترین دلایل شكستشان بوده‌اند. تماشاچی عامی آن موقع، فردين و ناصر ملك‌مطیعی را با یك تیپ و لهجه خاص می‌خواست. اما تازگی‌ها در این آشفته‌بازار اقتصادی و حال و روز ناخوش آدم‌ها و طبقات اصلی جامعه در كوران تحریم و آخر و عاقبت برجام و فضای بیش از حد سیاست‌زده، با مسائل تازه‌ای جدا از ترافیك فیلم‌ها و تعداد سینماها، محدودیت‌های مناسبتی، جلوگیری از تبلیغات ماهواره‌ای، عدم جذابیت فیلم‌ها، فقدان تبلیغات مناسب، عدم حمایت شهرداری از تولیدات ایرانی و محدودیت‌های تلویزیون و نگاه گزینشی در پخش تیزر فیلم‌های ایرانی، سلیقه‌سازی فیلم‌های به‌ظاهر کمدی و... مواجه هستیم. به دنبال فروش اندک فیلم «فراری» علیرضا داوودنژاد در فهرست فیلم‌های نوروزی، اخیرا دو فیلم «جشن دلتنگی» پوریا آذربایجانی و «آن سوی ابرها»ي مجید مجیدی هم شکست سنگینی در گیشه خوردند. این‌طور به نظر می‌رسد که رفته‌رفته داریم به جایی می‌رسیم که تماشاچی را باید با اعمال شاقه به سینما کشاند. در جامعه افسرده و پراسترسی که با رکود اقتصادی و اخبار ناگوار سروکار دارد، قاعدتا سینمارفتن و فیلم‌دیدن در یک محیط عمومی اهمیت و جذابیتش را از دست می‌دهد و مسائل دیگری در اولویت قرار می‌گیرند. وقتی «دل خوش سیری چند؟» حالتی فراگیر پیدا کند، دیگر عاشقی یادت می‌رود و تفریح و سرگرمی را حتی اگر دل و دماغ مقطعی پیدا کنی، در چیزهای دم‌دست‌تر و کم‌هزینه‌تری جست‌وجو می‌کنی. خب، تداوم این وضعیت و تشدید بی‌انگیزگی و بی‌حوصلگی باعث خواهد شد که به تدریج یک رسانه پرمخاطب جایگاه مهم و تأثیرگذارش را در سطح جامعه از دست بدهد و جایگزینش شیوه‌های ارتباطی سطحی و فاقد برد وسیع و خودجوش اجتماعی شود. قدر مسلم بی‌تفاوتی و جدی‌نگرفتن این واقعیت‌ها زمینه‌ساز یک رکود فرهنگی عمیق و رشد روزافزون مجموعه‌ای از افراد عبوس و دلمرده خواهد شد که به شکل ناگزیر در پیله تنهایی خود فرورفته‌اند.

یك‌زمانی شكست فیلم‌ها در گیشه دلیل منطقی خودش را در قواعد حرفه‌ای و مناسبات اقتصادی حاكم بر سینما داشت. از «اینك آخرالزمان» فرانسیس فورد كاپولا، «رستگاری در شاوشنگ» فرانك دارابونت، «1941» استیون اسپیلبرگ، «باشگاه مشت‌زنی» دیوید فینچر و «دروازه بهشت» مایكل چیمینو بگیرید تا «باباشمل» و «ستارخان» علی حاتمی، «راز درخت سنجد» و «صمد و فولادزره دیو» جلال مقدم، «جهنم + من» محمدعلی فردین، «شورش» رضا میرلوحی، «تیغ و ابریشم» و «گروهبان» مسعود كیمیایی و... . مثلا در مورد همین فیلم‌های ایرانی، خرق عادت و زمان بد اكران، از مهم‌ترین دلایل شكستشان بوده‌اند. تماشاچی عامی آن موقع، فردين و ناصر ملك‌مطیعی را با یك تیپ و لهجه خاص می‌خواست. اما تازگی‌ها در این آشفته‌بازار اقتصادی و حال و روز ناخوش آدم‌ها و طبقات اصلی جامعه در كوران تحریم و آخر و عاقبت برجام و فضای بیش از حد سیاست‌زده، با مسائل تازه‌ای جدا از ترافیك فیلم‌ها و تعداد سینماها، محدودیت‌های مناسبتی، جلوگیری از تبلیغات ماهواره‌ای، عدم جذابیت فیلم‌ها، فقدان تبلیغات مناسب، عدم حمایت شهرداری از تولیدات ایرانی و محدودیت‌های تلویزیون و نگاه گزینشی در پخش تیزر فیلم‌های ایرانی، سلیقه‌سازی فیلم‌های به‌ظاهر کمدی و... مواجه هستیم. به دنبال فروش اندک فیلم «فراری» علیرضا داوودنژاد در فهرست فیلم‌های نوروزی، اخیرا دو فیلم «جشن دلتنگی» پوریا آذربایجانی و «آن سوی ابرها»ي مجید مجیدی هم شکست سنگینی در گیشه خوردند. این‌طور به نظر می‌رسد که رفته‌رفته داریم به جایی می‌رسیم که تماشاچی را باید با اعمال شاقه به سینما کشاند. در جامعه افسرده و پراسترسی که با رکود اقتصادی و اخبار ناگوار سروکار دارد، قاعدتا سینمارفتن و فیلم‌دیدن در یک محیط عمومی اهمیت و جذابیتش را از دست می‌دهد و مسائل دیگری در اولویت قرار می‌گیرند. وقتی «دل خوش سیری چند؟» حالتی فراگیر پیدا کند، دیگر عاشقی یادت می‌رود و تفریح و سرگرمی را حتی اگر دل و دماغ مقطعی پیدا کنی، در چیزهای دم‌دست‌تر و کم‌هزینه‌تری جست‌وجو می‌کنی. خب، تداوم این وضعیت و تشدید بی‌انگیزگی و بی‌حوصلگی باعث خواهد شد که به تدریج یک رسانه پرمخاطب جایگاه مهم و تأثیرگذارش را در سطح جامعه از دست بدهد و جایگزینش شیوه‌های ارتباطی سطحی و فاقد برد وسیع و خودجوش اجتماعی شود. قدر مسلم بی‌تفاوتی و جدی‌نگرفتن این واقعیت‌ها زمینه‌ساز یک رکود فرهنگی عمیق و رشد روزافزون مجموعه‌ای از افراد عبوس و دلمرده خواهد شد که به شکل ناگزیر در پیله تنهایی خود فرورفته‌اند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها