آنان در صورت حيات حامي برجام بودند
سروش اکبرزاده: فريبا هشترودي فرزند پروفسور محسن هشترودي معتقد است اگر راسل و پروفسور هشترودي در قيد حيات بودند امروز آنان و بنياد صلح راسل به صورت جدي از برجام حمايت ميكردند و مقابل زيادهخواهي ترامپ ميايستادند. بنياد پروفسور محسن هشترودي كه در شرف تأسيس است از جمله NGOهايي است كه قصد دارد با حضور انديشمندان و روشنفكران، در تعامل با دولت اين اقدامات را پيگيري كند.
لطفا از پروفسور محسن هشترودی بگویید.
همانطور که میدانید یکی از مسائل مهم جامعه و حوزه روشنفکری ما بحث هویت است و خاستگاه اصلی هویت در سنت قرار دارد؛ یعنی مهمترین عامل هویتی مردم این سرزمین سنتهایی است که دارند. البته خيلي از این سنتها ممکن است عقلانی و برخی دیگر نیازمند بازتعریفشدن و بهروزشدن باشند. اصولا باید دانست که جامعه و مردم ایران در اتمسفری تنفس میکنند که آن سنت است. بخش اعظم این سنتها قابل اتکاست و مؤلفه هویتی قوم و مردم ایران بهشمار میرود و بخشهایی هم نیاز به بازنگری عقلانی دارند. این بازنگریها و بازتعریفها که در نسبت با دنیای مدرن و ارزشهای مدرنیته معنی مییابند، تحت گفتوگويي برقرار میشوند که منجر به جمعبندي و خروجی میشوند؛ یعنی اصولا و بهطورکلی سنتهای هر جامعه در دیالوگ با ارزشهای مدرنیته منجر به رسوبگذاریهایی میشوند که عبارتاند از سنتهای نو یا بخشهایی از سنت که بهروز شدهاند. من بر این باورم که نقش امثال پروفسور محسن هشترودی را باید در تأثیرگذاری بر این فرایندها جستوجو کرد.اینکه بیوگرافی ایشان چه بوده، نه اینکه مهم نباشد ولی امروزه با زدن چند دکمه میتوان آن را جستوجو کرد و معرفي پروفسور دوبوك،
رياضيدان و فيلسوف فرانسوي كه در انجمن مفاخر گوياي اهميت محسن هشترودي در جامعه بينالملل است. امثال هشترودی پاسدار سنتهای هویت ایرانی و روشنفکرانی بوده و هستند که بهمنزله رائد قبیله، خطرها را به جان میخریدند تا پیشرو باشند و از قبیله خود در برابر خطرهایی که در معرض تهدید آنها قرار دارند، پاسداری کنند. آنها حرکت میکردند؛ فراتر از قبیله خود حرکت میکردند تا آینده را ببینند و برای مقابله گذشته و حال با آینده محتوم چارهای بیندیشند و پيشنهادهايي ارائه دهند.من عمده زندگی خود را در پاریس گذراندم، دو کلیسا در پاریس داریم که در یکی از آنها سنگ یادبود رنه دکارت، فیلسوف و ریاضیدان مشهور، نصب شده است و در دیگری سنگ یادبود بلز پاسکال. تفاوت این دو فیلسوف در آن بود که یکی جامعیت داشت و جامعنگر بود و دیگری فقط از دریچه ریاضی به جهان مینگریست و بهتعبیری تکبعدی و جزئینگر بود. پدرم با آنکه یک ریاضیدان بود، اما مثل دکارت جزئینگر نبود. دکارت برای آنکه پدیدهها را تجزیه و تحلیل کند، آنها را به تصورات واضح و متمایزی که تشکیلدهنده آن کل هستند، تقسیم میکرد و شناسایی را چنین تعریف میکرد. آری کیمیاگری او در نجات
از شکاکیتهای فزاینده این بود که آنها را به تصورات بسیطتر و جزئیتر تقسیم کند و این امر جوهره «کوژیتوی دکارتی» را تشکیل میداد. اما پروفسور محسن هشترودی مانند پاسکال بینشی گشتالتی داشت.
تفکیک درستی میان جهانبینی کلی امثال پاسکال و جهانبینی دکارتی که دنیای متجدد در دوره مدرنیسم راه او را انتخاب کرده است، قائل شدید. باید سؤال کنم ناهنجاریهای جامعه مدرن تا چه اندازه وامدار این انتخاب است؟
اجازه دهید ابتدا بحث پیشین را به جایی برسانم و سپس به این سؤال شما بپردازم که دغدغه اصلی مرحوم هشترودی نیز بوده است.
پروفسور محسن هشترودی همانطور که گفتم تکبعدی نبود. اگرچه ریاضیدان نابغهای بود و شاید چنان که گفته شده در این زمینه در ایران حرف اول را میزد، اما همزمان ادیب و شاعر نیز بوده است. اصولا ادبیات به انسان جامعیت میبخشد. کار اصلی من نویسندگی است و این را خوب میدانم که در ادبیات همهچیز نهفته است و امکان ندارد کسی با شعر و نویسندگی و رمان سروکار داشته باشد و جهانبینی کلیای به عالم پیدا نکند. ادیبان و شاعران ایرانی عموما جهانبینی را در گرو جانبینی دانستهاند. مولانا، حافظ، سعدی، سنایی، عطار و... همه همینطورند. هیچیک از آنها جزئینگر و تکبعدی نبودهاند. محسن هشترودی هم میراثبر و محافظ همین سنت بوده است. اما سؤال اخیرتان درباره ناهنجاریهای جامعه مدرن! در عصر خردگرایی، غرب با قاطعیت مسیر دکارت را برگزیده و به راه او رفته است. خردگرایی مشخصه اصلی قرن هفدهم و عصر روشنگری است، تکنولوژی هم ثمرهای است که بر همین شاخسار روییده است. عقلانیت به مفهوم دکارتی بسیار محاسبهگر است و تجلی اصلی این مفهوم را میتوان در نظامهای سرمايهداري دید. من منکر دستاوردهای خردگرايی دکارتی و کارتزینها نیستم چراکه انکار آن
به انکار دموکراسی و اومانیسم و تکنولوژی و بسیاری از دستاوردهای بشری خواهد انجامید. بلکه تمامی سخن آن است که اگر غرب راه پاسکال را میپیمود و همهچیز را نمیخواست از دریچه دو دو تا چهار تا ببیند، شاید امروز ما شاهد بحران محیط زیست، بحرانهای روحی و معنوی بشر، بحرانهای دورهای سرمایهداری و فروپاشی روابط انساني و هزاران مشکل کوچک و بزرگ دیگر نبودیم. مدرنیسم برای ماندگاری و بهروزکردن خود به پستمدرنیسم انجامید. شاید اگر بهجای بینش دکارتی غرب و اندیشه غربی که به نوعی تفکر پیشتاز در سدههای اخیر بوده است راه جامعنگرتری را میپیمود، امروزه این عوارضی را که برای جامعه مدرن برمیشمریم، وجود نداشتند. باید آن معنویتگرایی و جوهره بینش شرقی به نوعی در تعامل و دیالوگ با خردگرایی متصلب غربی قرار میگرفت. اما با وجود غنای اندیشه شرقی، غلبه در سدههای اخیر با بینش غربی بوده است چراکه آن بینش توانست برای بشر رفاه و اقتصاد همراه بیاورد و شرق با كجرويهاي خرافي و انحرافي از معنويت خود دور شد.سخنگفتن جامع در این خصوص مجال موسعی میطلبد و فرصت تأمل بیشتری نیاز دارد که اقتضای طرح در یک مصاحبه را چندان ندارد. ولی این
مقدمات را مطرح کردم تا بگویم پروفسور هشترودی دیدی جامع داشت و بهواسطه غرقبودن در فضای ادبیات و همچنين هنر در کنار تفکر ریاضی به دیدی جامع و جامعیتی رسیده بود که باعث میشد از جزمیت فاصله بگیرد. اگرچه یکی از القائات تفکر ریاضی، نوعی جزمیتگرایی است.
اتفاقا مباحث بسیار مهمی را طرح کردید. ولی اگر صادقانه بگویم باید اذعان كنم که بیشتر کلیگويی کردهاید.
شاید تعلق شما به جامعنگری باعث طرح این مباحث شده است. ضمن آنکه بنده هم بر این دیدگاه صحه میگذارم. اما مثالهای مشخص و ملموسی هم باید برای خوانندگان زده شود. بهطور مشخص میخواهم سؤال کنم که کدام عمل یا نظر پروفسور محسن هشترودی میتواند مؤید دیدگاه شما باشد. موارد بسیاری را میتوان در این خصوص مطرح كرد. از خصلتهای شخصی و شخصیتی او گرفته تا مضامین اشعار و مکاتباتش که كتاب آقاي عابدي به خوبي به آنها پرداخته و گواه آن است اما یکی از موارد روشن این طرز تفکر، نوع برخوردی بود که با مسئله جنگ و خونریزی در عالم داشت. ایشان تولید تسلیحات مدرن خاصه سلاحهای اتمی را از عوارض جامعه مدرن میدانستند و بر همین اساس نیز برتراند راسل رياضيدان و فیلسوف برجسته انگليسي از ایشان برای حضور در بنیاد صلح خود که هدف آن بسیج جامعه بینالمللی علیه خطر انتشار و توسعه سلاحهای اتمی خاصه در حوزه کشورهای منطقه مدیترانه بود، دعوت به عمل آورد. راسل به تنها کسی که در خاورمیانه نامه نوشت و از او دعوت و استمداد طلبید که با او در زمینه غیراتمیکردن منطقه خاورمیانه و منطقه مدیترانه همکاری کند، پروفسور محسن هشترودی بود. این نامه راسل به
پدرم و پاسخ مرحوم پدر به ایشان در آرشیو دانشگاه تهران موجود است. راسل در این نامه نوشت: ما درصدد آن هستیم که برای این بنیاد و کنفرانسهایی که برگزار میکند شخصیتهای ممتاز و برجسته جهانی را دعوت کنیم تا صدای رسای این افراد جهت صلح جهانی در سراسر جهان طنینانداز شود.
راسل و هشترودی بر این باور بودند که مسابقه سلاحهای اتمی در جهان و خاورمیانه بایستی متوقف شود. راسل در متن نامه اشتیاق خود را برای شنیدن پاسخ مرحوم پدر به درخواستش به وضوح آشکار كرده و پروفسور هشترودی نیز به ایشان نظر مثبت خود را اعلام میدارد و این دغدغه همچنان تازه است. گويی هشترودی امروز زنده است و نظراتش باید شنیده شود.
با تلاش دولت روحانی در قضیه برجام قدمهای اساسی جهت امنیت ایران عزیز و کل منطقه برداشته شد. فکر میکنم پدرم اگر در قید حیات بود، از حامیان جدی «برجام» محسوب میشد.
فرق ندارد اینکه میتوانست با وجود تنگنظریهایی که وجود دارد در اينجا باشد یا نه! اما از آنجا که یک ایرانی دلسوز هر جا که باشد دغدغه وطن و خاک میهن دارد، وظیفه داریم که از هر اقدامی به منظور آرامش ایران در بحرانها حمایت کنیم و پدرم با شناختی که از او داشتم این کار را با صدای رسا انجام میداد. از یکی از دوستان شنیدم که حضرت علی فرمودهاند: هنگام فتنه همچون شتر دوساله باش كه نه پشتي دارد تا سوارش شوند و نه پستاني تا شيرش دوشند. بهراستی با «برجام» ما به همین فرموده ایشان عمل کردیم! مسئولان نظام همواره اعلام کردهاند که ما به دنبال ساختن بمب اتمی نبوده و نیستیم. بر این اساس پذيرفتن برجام و توافق با قدرتهای جهانی در چارچوبهای تعریفشده را بسیار اقدام مثبتی ارزیابی میکنم و آن را نوعی اجرائیکردن توصیههای پدر در راستای تحقق صلح جهانی خاصه در منطقه
خاورمیانه میدانم.
یقینا اگر راسل و پدرم (پروفسور محسن هشترودی) در قید حیات بودند، امروز ایشان و بنیاد صلح راسل به صورت جدی از برجام حمایت میکردند و مقابل زیادهخواهیهای ترامپ میایستادند.
البته ما هم نباید کار را تمامشده تلقی کنیم. دموکراتهای آمریکا و بسیاری از چهرههای تأثیرگذار اروپا و حتی دولتهای اروپایی با برجام موافقاند و آن را تضمینكننده صلح خاورمیانه و جهان میدانند.
نباید باب مذاکره و تعامل را با آنها بست، اگر همه مثل ترامپ فکر میکردند، بله من هم موافق آن بودم که روبهروی زیادهخواهیهای او بایستیم اما همه مثل او نمیاندیشند.
هنر ما در دیپلماسی باید چانهزنی جهانی به منظور افزایش موافقان باشد. نه تبدیل موافقان به مخالفان. ما باید با برخورد منطقی و عقلانی و مبتنی بر صداقت اعتماد جهانی را جلب کنیم و ترامپ را به گوشه رینگ ببریم.
بله موافقم. من دوستان زیادی در بین سیاستمداران کشور فرانسه دارم که دوست دارند به ایران کمک کنند و از برجام حمایت میکنند. به اعتقاد من فقط با حضور سیاستمداران و چانهزنی آنها مسائل حل نمیشود. باید از حضور اندیشمندان و دانشمندان نیز بهره ببریم.
چرا راسل بنیاد صلح تشکیل داد و نخبگان عالم را دعوت کرد؟ چرا ما فرصتی برای روشنفکران و پیشقراولان فکری جامعه حتی اگر از منتقدين پروپاقرص باشند ایجاد نكنيم تا در راستای تحکیم برجام عمل کنند. بنده به سهم خود در رایزنی با مسئولان کشور فرانسه و پارلمان آن کشور آمادگی خود را به مسئولان اعلام کرده اما هیچ پیامی دریافت نکردهام. بنیاد پروفسور محسن هشترودی که در شرف تأسیس آن هستم در کنار سایر انجياوهایی از این دست میتواند جایگاه مناسبی باشد تا با گردهمایی اندیشمندان و روشنفکران در تعامل با دولت چنین اقداماتی را پیگیری کنند.
یقین بدانید مجامع جهانی به دانشمندانی چون مرحوم پروفسور محسن هشترودی و پروفسور مجید سمیعی که یک افتخار ملی هستند یا همین دکتر صادق زیباکلام که اخیرا يك جایزه جهاني را بردهاند و... بسیار احترام میگذارند و در خیلی از مواضع، این چهرهها میتوانند نقشهای کلیدی داشته باشند و بهعنوان کاتالیزور عمل کنند.
ما در بحث «برجام» همانطور که در انتخابات سال 96 اعلام شد، نیازمند یک اجماع ملی هستیم و میبایست از همه ظرفیتها استفاده کنیم. حتی آنان که با نظام و دولت دارای فاصله هستند باید از ایشان نیز دعوت شود تا برای فردای بهتر ایران و آرامش این سرزمین و جوانان اين مرز و بوم كه دغدغه اصلي محسن هشترودي بود وارد صحنه شوند و به حاکمیت مدد برسانند.
سروش اکبرزاده: فريبا هشترودي فرزند پروفسور محسن هشترودي معتقد است اگر راسل و پروفسور هشترودي در قيد حيات بودند امروز آنان و بنياد صلح راسل به صورت جدي از برجام حمايت ميكردند و مقابل زيادهخواهي ترامپ ميايستادند. بنياد پروفسور محسن هشترودي كه در شرف تأسيس است از جمله NGOهايي است كه قصد دارد با حضور انديشمندان و روشنفكران، در تعامل با دولت اين اقدامات را پيگيري كند.
لطفا از پروفسور محسن هشترودی بگویید.
همانطور که میدانید یکی از مسائل مهم جامعه و حوزه روشنفکری ما بحث هویت است و خاستگاه اصلی هویت در سنت قرار دارد؛ یعنی مهمترین عامل هویتی مردم این سرزمین سنتهایی است که دارند. البته خيلي از این سنتها ممکن است عقلانی و برخی دیگر نیازمند بازتعریفشدن و بهروزشدن باشند. اصولا باید دانست که جامعه و مردم ایران در اتمسفری تنفس میکنند که آن سنت است. بخش اعظم این سنتها قابل اتکاست و مؤلفه هویتی قوم و مردم ایران بهشمار میرود و بخشهایی هم نیاز به بازنگری عقلانی دارند. این بازنگریها و بازتعریفها که در نسبت با دنیای مدرن و ارزشهای مدرنیته معنی مییابند، تحت گفتوگويي برقرار میشوند که منجر به جمعبندي و خروجی میشوند؛ یعنی اصولا و بهطورکلی سنتهای هر جامعه در دیالوگ با ارزشهای مدرنیته منجر به رسوبگذاریهایی میشوند که عبارتاند از سنتهای نو یا بخشهایی از سنت که بهروز شدهاند. من بر این باورم که نقش امثال پروفسور محسن هشترودی را باید در تأثیرگذاری بر این فرایندها جستوجو کرد.اینکه بیوگرافی ایشان چه بوده، نه اینکه مهم نباشد ولی امروزه با زدن چند دکمه میتوان آن را جستوجو کرد و معرفي پروفسور دوبوك،
رياضيدان و فيلسوف فرانسوي كه در انجمن مفاخر گوياي اهميت محسن هشترودي در جامعه بينالملل است. امثال هشترودی پاسدار سنتهای هویت ایرانی و روشنفکرانی بوده و هستند که بهمنزله رائد قبیله، خطرها را به جان میخریدند تا پیشرو باشند و از قبیله خود در برابر خطرهایی که در معرض تهدید آنها قرار دارند، پاسداری کنند. آنها حرکت میکردند؛ فراتر از قبیله خود حرکت میکردند تا آینده را ببینند و برای مقابله گذشته و حال با آینده محتوم چارهای بیندیشند و پيشنهادهايي ارائه دهند.من عمده زندگی خود را در پاریس گذراندم، دو کلیسا در پاریس داریم که در یکی از آنها سنگ یادبود رنه دکارت، فیلسوف و ریاضیدان مشهور، نصب شده است و در دیگری سنگ یادبود بلز پاسکال. تفاوت این دو فیلسوف در آن بود که یکی جامعیت داشت و جامعنگر بود و دیگری فقط از دریچه ریاضی به جهان مینگریست و بهتعبیری تکبعدی و جزئینگر بود. پدرم با آنکه یک ریاضیدان بود، اما مثل دکارت جزئینگر نبود. دکارت برای آنکه پدیدهها را تجزیه و تحلیل کند، آنها را به تصورات واضح و متمایزی که تشکیلدهنده آن کل هستند، تقسیم میکرد و شناسایی را چنین تعریف میکرد. آری کیمیاگری او در نجات
از شکاکیتهای فزاینده این بود که آنها را به تصورات بسیطتر و جزئیتر تقسیم کند و این امر جوهره «کوژیتوی دکارتی» را تشکیل میداد. اما پروفسور محسن هشترودی مانند پاسکال بینشی گشتالتی داشت.
تفکیک درستی میان جهانبینی کلی امثال پاسکال و جهانبینی دکارتی که دنیای متجدد در دوره مدرنیسم راه او را انتخاب کرده است، قائل شدید. باید سؤال کنم ناهنجاریهای جامعه مدرن تا چه اندازه وامدار این انتخاب است؟
اجازه دهید ابتدا بحث پیشین را به جایی برسانم و سپس به این سؤال شما بپردازم که دغدغه اصلی مرحوم هشترودی نیز بوده است.
پروفسور محسن هشترودی همانطور که گفتم تکبعدی نبود. اگرچه ریاضیدان نابغهای بود و شاید چنان که گفته شده در این زمینه در ایران حرف اول را میزد، اما همزمان ادیب و شاعر نیز بوده است. اصولا ادبیات به انسان جامعیت میبخشد. کار اصلی من نویسندگی است و این را خوب میدانم که در ادبیات همهچیز نهفته است و امکان ندارد کسی با شعر و نویسندگی و رمان سروکار داشته باشد و جهانبینی کلیای به عالم پیدا نکند. ادیبان و شاعران ایرانی عموما جهانبینی را در گرو جانبینی دانستهاند. مولانا، حافظ، سعدی، سنایی، عطار و... همه همینطورند. هیچیک از آنها جزئینگر و تکبعدی نبودهاند. محسن هشترودی هم میراثبر و محافظ همین سنت بوده است. اما سؤال اخیرتان درباره ناهنجاریهای جامعه مدرن! در عصر خردگرایی، غرب با قاطعیت مسیر دکارت را برگزیده و به راه او رفته است. خردگرایی مشخصه اصلی قرن هفدهم و عصر روشنگری است، تکنولوژی هم ثمرهای است که بر همین شاخسار روییده است. عقلانیت به مفهوم دکارتی بسیار محاسبهگر است و تجلی اصلی این مفهوم را میتوان در نظامهای سرمايهداري دید. من منکر دستاوردهای خردگرايی دکارتی و کارتزینها نیستم چراکه انکار آن
به انکار دموکراسی و اومانیسم و تکنولوژی و بسیاری از دستاوردهای بشری خواهد انجامید. بلکه تمامی سخن آن است که اگر غرب راه پاسکال را میپیمود و همهچیز را نمیخواست از دریچه دو دو تا چهار تا ببیند، شاید امروز ما شاهد بحران محیط زیست، بحرانهای روحی و معنوی بشر، بحرانهای دورهای سرمایهداری و فروپاشی روابط انساني و هزاران مشکل کوچک و بزرگ دیگر نبودیم. مدرنیسم برای ماندگاری و بهروزکردن خود به پستمدرنیسم انجامید. شاید اگر بهجای بینش دکارتی غرب و اندیشه غربی که به نوعی تفکر پیشتاز در سدههای اخیر بوده است راه جامعنگرتری را میپیمود، امروزه این عوارضی را که برای جامعه مدرن برمیشمریم، وجود نداشتند. باید آن معنویتگرایی و جوهره بینش شرقی به نوعی در تعامل و دیالوگ با خردگرایی متصلب غربی قرار میگرفت. اما با وجود غنای اندیشه شرقی، غلبه در سدههای اخیر با بینش غربی بوده است چراکه آن بینش توانست برای بشر رفاه و اقتصاد همراه بیاورد و شرق با كجرويهاي خرافي و انحرافي از معنويت خود دور شد.سخنگفتن جامع در این خصوص مجال موسعی میطلبد و فرصت تأمل بیشتری نیاز دارد که اقتضای طرح در یک مصاحبه را چندان ندارد. ولی این
مقدمات را مطرح کردم تا بگویم پروفسور هشترودی دیدی جامع داشت و بهواسطه غرقبودن در فضای ادبیات و همچنين هنر در کنار تفکر ریاضی به دیدی جامع و جامعیتی رسیده بود که باعث میشد از جزمیت فاصله بگیرد. اگرچه یکی از القائات تفکر ریاضی، نوعی جزمیتگرایی است.
اتفاقا مباحث بسیار مهمی را طرح کردید. ولی اگر صادقانه بگویم باید اذعان كنم که بیشتر کلیگويی کردهاید.
شاید تعلق شما به جامعنگری باعث طرح این مباحث شده است. ضمن آنکه بنده هم بر این دیدگاه صحه میگذارم. اما مثالهای مشخص و ملموسی هم باید برای خوانندگان زده شود. بهطور مشخص میخواهم سؤال کنم که کدام عمل یا نظر پروفسور محسن هشترودی میتواند مؤید دیدگاه شما باشد. موارد بسیاری را میتوان در این خصوص مطرح كرد. از خصلتهای شخصی و شخصیتی او گرفته تا مضامین اشعار و مکاتباتش که كتاب آقاي عابدي به خوبي به آنها پرداخته و گواه آن است اما یکی از موارد روشن این طرز تفکر، نوع برخوردی بود که با مسئله جنگ و خونریزی در عالم داشت. ایشان تولید تسلیحات مدرن خاصه سلاحهای اتمی را از عوارض جامعه مدرن میدانستند و بر همین اساس نیز برتراند راسل رياضيدان و فیلسوف برجسته انگليسي از ایشان برای حضور در بنیاد صلح خود که هدف آن بسیج جامعه بینالمللی علیه خطر انتشار و توسعه سلاحهای اتمی خاصه در حوزه کشورهای منطقه مدیترانه بود، دعوت به عمل آورد. راسل به تنها کسی که در خاورمیانه نامه نوشت و از او دعوت و استمداد طلبید که با او در زمینه غیراتمیکردن منطقه خاورمیانه و منطقه مدیترانه همکاری کند، پروفسور محسن هشترودی بود. این نامه راسل به
پدرم و پاسخ مرحوم پدر به ایشان در آرشیو دانشگاه تهران موجود است. راسل در این نامه نوشت: ما درصدد آن هستیم که برای این بنیاد و کنفرانسهایی که برگزار میکند شخصیتهای ممتاز و برجسته جهانی را دعوت کنیم تا صدای رسای این افراد جهت صلح جهانی در سراسر جهان طنینانداز شود.
راسل و هشترودی بر این باور بودند که مسابقه سلاحهای اتمی در جهان و خاورمیانه بایستی متوقف شود. راسل در متن نامه اشتیاق خود را برای شنیدن پاسخ مرحوم پدر به درخواستش به وضوح آشکار كرده و پروفسور هشترودی نیز به ایشان نظر مثبت خود را اعلام میدارد و این دغدغه همچنان تازه است. گويی هشترودی امروز زنده است و نظراتش باید شنیده شود.
با تلاش دولت روحانی در قضیه برجام قدمهای اساسی جهت امنیت ایران عزیز و کل منطقه برداشته شد. فکر میکنم پدرم اگر در قید حیات بود، از حامیان جدی «برجام» محسوب میشد.
فرق ندارد اینکه میتوانست با وجود تنگنظریهایی که وجود دارد در اينجا باشد یا نه! اما از آنجا که یک ایرانی دلسوز هر جا که باشد دغدغه وطن و خاک میهن دارد، وظیفه داریم که از هر اقدامی به منظور آرامش ایران در بحرانها حمایت کنیم و پدرم با شناختی که از او داشتم این کار را با صدای رسا انجام میداد. از یکی از دوستان شنیدم که حضرت علی فرمودهاند: هنگام فتنه همچون شتر دوساله باش كه نه پشتي دارد تا سوارش شوند و نه پستاني تا شيرش دوشند. بهراستی با «برجام» ما به همین فرموده ایشان عمل کردیم! مسئولان نظام همواره اعلام کردهاند که ما به دنبال ساختن بمب اتمی نبوده و نیستیم. بر این اساس پذيرفتن برجام و توافق با قدرتهای جهانی در چارچوبهای تعریفشده را بسیار اقدام مثبتی ارزیابی میکنم و آن را نوعی اجرائیکردن توصیههای پدر در راستای تحقق صلح جهانی خاصه در منطقه
خاورمیانه میدانم.
یقینا اگر راسل و پدرم (پروفسور محسن هشترودی) در قید حیات بودند، امروز ایشان و بنیاد صلح راسل به صورت جدی از برجام حمایت میکردند و مقابل زیادهخواهیهای ترامپ میایستادند.
البته ما هم نباید کار را تمامشده تلقی کنیم. دموکراتهای آمریکا و بسیاری از چهرههای تأثیرگذار اروپا و حتی دولتهای اروپایی با برجام موافقاند و آن را تضمینكننده صلح خاورمیانه و جهان میدانند.
نباید باب مذاکره و تعامل را با آنها بست، اگر همه مثل ترامپ فکر میکردند، بله من هم موافق آن بودم که روبهروی زیادهخواهیهای او بایستیم اما همه مثل او نمیاندیشند.
هنر ما در دیپلماسی باید چانهزنی جهانی به منظور افزایش موافقان باشد. نه تبدیل موافقان به مخالفان. ما باید با برخورد منطقی و عقلانی و مبتنی بر صداقت اعتماد جهانی را جلب کنیم و ترامپ را به گوشه رینگ ببریم.
بله موافقم. من دوستان زیادی در بین سیاستمداران کشور فرانسه دارم که دوست دارند به ایران کمک کنند و از برجام حمایت میکنند. به اعتقاد من فقط با حضور سیاستمداران و چانهزنی آنها مسائل حل نمیشود. باید از حضور اندیشمندان و دانشمندان نیز بهره ببریم.
چرا راسل بنیاد صلح تشکیل داد و نخبگان عالم را دعوت کرد؟ چرا ما فرصتی برای روشنفکران و پیشقراولان فکری جامعه حتی اگر از منتقدين پروپاقرص باشند ایجاد نكنيم تا در راستای تحکیم برجام عمل کنند. بنده به سهم خود در رایزنی با مسئولان کشور فرانسه و پارلمان آن کشور آمادگی خود را به مسئولان اعلام کرده اما هیچ پیامی دریافت نکردهام. بنیاد پروفسور محسن هشترودی که در شرف تأسیس آن هستم در کنار سایر انجياوهایی از این دست میتواند جایگاه مناسبی باشد تا با گردهمایی اندیشمندان و روشنفکران در تعامل با دولت چنین اقداماتی را پیگیری کنند.
یقین بدانید مجامع جهانی به دانشمندانی چون مرحوم پروفسور محسن هشترودی و پروفسور مجید سمیعی که یک افتخار ملی هستند یا همین دکتر صادق زیباکلام که اخیرا يك جایزه جهاني را بردهاند و... بسیار احترام میگذارند و در خیلی از مواضع، این چهرهها میتوانند نقشهای کلیدی داشته باشند و بهعنوان کاتالیزور عمل کنند.
ما در بحث «برجام» همانطور که در انتخابات سال 96 اعلام شد، نیازمند یک اجماع ملی هستیم و میبایست از همه ظرفیتها استفاده کنیم. حتی آنان که با نظام و دولت دارای فاصله هستند باید از ایشان نیز دعوت شود تا برای فردای بهتر ایران و آرامش این سرزمین و جوانان اين مرز و بوم كه دغدغه اصلي محسن هشترودي بود وارد صحنه شوند و به حاکمیت مدد برسانند.