|

شکل‌های زندگی: تأملی کوتاه درباره ایده‌های فردریک جیمسون

ادبیات به وساطت فروید

نادر شهریوری (صدقی)

کلمات پراکنده‌ای درباره کارناوال بر زبان زنان هراسیده اتریش در کتاب «مطالعاتی در باب هیستری» اثر فروید جاری می‌شود. خانم امی فون‌‌.ان در لحظه‌ای که به‌شدت ترسیده است، با عجز و ناله به فروید می‌گوید: «آیا صدای اسب‌ها را که در سیرک پا به زمین می‌کوبند نمی‌شنوید؟» جالب آن است که چگونه تکه‌پاره‌های بی‌ربط و نامربوط در گفتمانی هیستریک به شکل نامحسوس جریان دارد. کاری که فروید انجام می‌دهد آن است که تکه‌پاره‌ها را از بیگانگی فوبیای آنها در ناخودآگاه «فرد» نجات می‌دهد و آن را به موضوع خودش بدل می‌کند.
فردریک جیمسون (1934) مانند فروید و به‌شدت متأثر از او درباره ناخودآگاه است. او ناخودآگاه را به متن با تاریخی‌کردن آن پیوند می‌دهد. جیمسون بر این باور است که هر متن مانند فرد انسانی دارای ناخودآگاهی است که در تاریخ شکل گرفته و ساخته می‌شود. همچنین هر متن حاوی لایه‌های متوالی و انباشت‌شده سرکوب سیاسی است؛ بنابراین کنش اساسی در مواجهه با متن آن است که لایه‌هایی که در فرایند پرکش‌وقوس تاریخ به ناخودآگاه رانده شده است، به عرصه خودآگاهی بازگردانده شود و به یک تعبیر متن به موضوع خود برگردد.
جیمسون در جست‌وجوی ناخودآگاه تاریخ، هیچ متن یا فرمی را مانند متون هنری - به‌طورکلی- و متون ادبی* دارای جهت‌گیری سیاسی نمی‌داند. به این منظور جیمسون به‌دنبال ناخودآگاه تاریخ در متن ادبی می‌رود. در اینجا رابطه‌ای تنگاتنگ میان تاریخ و متن‌های ادبی شکل می‌گیرد.
برخلاف نظر رایج، از نظر جیمسون تاریخ متن نیست اما به‌صورت متن در اختیار همه قرار می‌گیرد، به بیانی دیگر تاریخ که در اساس غیرروايی است، همواره به‌صورت روايی مانند حکایت، داستان، خاطره و... انتقال می‌یابد. تلقی جیمسون از تاریخ بسیار بدیع و درخشان است: تاریخ از نظر جیمسون علتی غایب است که فقط از طریق معلول‌هایش می‌توان آن را فهمید. معلول‌های تاریخ چنان که گفته شد متن‌های ادبی‌اند. متن‌های ادبی نیز در رابطه‌ای متقابل تنها آن هنگام حیاتی مجدد پیدا می‌کنند که با تاریخ پیوند برقرار کنند و مستعد تفسیر سیاسی قرار گیرند. در اینجا تاریخ با سیاست و تمامی مؤلفه‌های اصلی مانند قدرت و سرکوب مرتبط می‌شود. سیاست برای جیمسون همواره اهمیتی اساسی دارد و آن را به‌مثابه خوانشی تلقی می‌کند كه دیگر خوانش‌ها و تفسیرها را شامل می‌شود؛ بنابراین جیمسون تفسیر سیاسی از متن را تنها كنشی حقیقی می‌داند كه خواننده به‌واسطه آن می‌تواند معنای نهفته در ناخودآگاه جمعی را دریابد -كنشی كه فروید با ناخودآگاه فردی انجام می‌دهد- از طرفی هر متن ادبی به‌واسطه ادبی‌بودنش مستعد تفسیر سیاسی است تا از سركوب انباشته تاریخی رهایي یابد. به بیانی دیگر با تفسیری سیاسی است كه متن آزاد می‌شود. از‌این‌رو به نظر جیمسون دیالكتیك خواننده با متن به میانجی سیاست كنشی می‌شود تا خواننده به درك ناخودآگاه تاریخ راه یابد و تاریخ را از تكه‌و‌پاره‌های هیستریك و از خودبیگانگی‌‌اش نجات دهد. در این شرایط خواننده به‌مثابه سوژه كنشگر البته اهمیت پیدا می‌كند، زیرا هر متن نیازمند خواننده‌ای كنشگر است. مقصود از سوژه (خواننده) كنشگر، سوژه‌ای با حداقلی از هویت است تا با كنشی هرمنوتیكی معنای نهفته در ناخودآگاه جمعی را نمایان سازد و نه سوژه یا خواننده از هم گسیخته و ساختارزدایی شده، سوژه‌ای كه مطلوب ایده‌های پست‌مدرن است. «سوژه‌ای با حداقل هویت» ایده‌ تری ایگلتون (1943) دیگر منتقد برجسته ادبی است. در اینجا ایگلتون نكته‌ای جالب را مطرح می‌كند كه مؤید ایده اوست. به نظر ایگلتون «نه سوژه‌ای كه اصلا نمی‌داند كیست عامل مؤثر تحول اجتماعی است و نه سوژه‌ای كه خیلی خوب می‌داند كیست»، بلكه آن سوژه‌ای می‌تواند عامل مؤثر تحول اجتماعی شود كه در پیوند با تحول اجتماعی «رخ» می‌دهد، تنها در این صورت سوژه به قابلیت‌هایش آگاهی می‌یابد. اهمیت سوژه از نظر ایگلتون تا بدان حد است كه می‌تواند متن‌ها را فارغ از شرایط تكوینی‌شان و همین‌طور تسلسل زمانی‌شان جابه‌جا كند. اهمیت هر متن ادبی -رمان، شعر و...- مطلقا تابع زمان انتشارش نیست، زیرا «آنچه واجد اهمیت است نفس این آثار نیست، بلكه طریقی است كه آنها جمعا تفسیر و معنا می‌شوند».1
ممكن است نظرات ایگلتون به‌خاطر باورش به عدم تعین متن و قابلیت جابه‌جایی و همین‌طور خوانش متكثری كه برای خواننده قائل است شباهتی به نسبی‌گرایی رایج پست‌مدرن داشته باشد. اما واقعیت جز این است، از جمله مواردی كه ایگلتون را نه‌تنها از ایده‌های پست‌‌مدرن جدا می‌كند بلكه در مقابل آن قرار می‌دهد مسئله «سیاست» است. ایگلتون در نقد پست‌‌مدرن آن را شكلی از اصالت فرهنگ می‌داند كه در مقایسه‌با سیاست اهمیت را به فرهنگ می‌دهد، درحالی‌كه به نظر ایگلتون وجوه اشتراك سیاسی اجتماعی بسی مهم‌تر از مسائل فرهنگی است.**
ایگلتون همچون جیمسون در واكنش به هژمونی فرهنگ كه از تبعات سیاست پست‌مدرن است، به تاریخ رجوع می‌كند و تفوق موقت پست‌مدرن را به شكست نیروهای ضدسرمایه‌داری و پراكنده‌شدن آنها در نیمه دوم قرن بیستم مرتبط می‌داند. دقیقا در پی چنین وقایعی است که «آنچه رفته‌رفته به وقوع پیوست گذار از فرهنگ سیاسی به سیاست فرهنگی بود».2 در این شرایط «فرهنگ به قلمرویی مسلط چه برای سرمایه‌داری پیشرفته و چه برای گستره‌ای از مخالفان آن بدل شد».3
جیمسون متأثر از ایده‌های آدورنو و هورکهایمر درباره «صنعت فرهنگ»، به «سیاست فرهنگی» رایج در سرمایه‌داری متاخر واکنش نشان می‌دهد. به نظرش شدت‌یافتن فرهنگ رایج پست‌مدرن حتی استقلال نسبی هنر در سرمایه‌داری پیشین را نیز از میان برده است. به نظر جیمسون آنچه به‌ویژه در این دهه‌های اخیر رخ داده است عملا گسترش خیره‌کننده‌ سیاست فرهنگی است. «گسترش خیره‌کننده فرهنگ در سراسر قلمرو اجتماعی تا بدان‌جا که همه‌چیز در زندگی اجتماعی را - از ارزش اقتصادی و قدرت حکومت گرفته تا روش‌ها و خود ساختار روان آدمی- بتوان به معنایی اصیل و درعین‌حال غیرنظری فرهنگی دانست».4
اکنون هرگاه به فروید بازگردیم و به ایده او که «امر سرکوب‌‌شده بازمی‌گردد»، شاید بتوان به اهمیت تاریخ به میانجی سیاست توجه کرد. به نظر جیمسون در جهان فرهنگی سیاست‌زدایی‌شده تنها به‌واسطه تقدم امر سیاسی بر امر فرهنگی است که می‌توان واقعیت سرکوب‌شده را نمایان ساخت و آن را به سطح آورد.
پي‌نوشت‌ها:
* فردریک جیمسون در مقاله مشهور «منطق فرهنگی سرمایه‌داری متاخر» (منتشره در 1984) از جمله به متن‌های هنری و من‌جمله نقاشی مدرنیستی کفش‌های روستایی ون‌‌گوگ و نقاشی فریاد ادوارد مونش و... می‌پردازد.
** در جهان فعلی به‌وضوح تقدم وجوه اشتراک سیاسی اجتماعی را بر مسائل فرهنگی مشاهده می‌کنیم.
1) منازعات فرهنگ، تری ایگلتون،‌ ترجمه رضا مصیبی، ارغنون
4،3،2) ایده فرهنگ، تری ایگلتون،‌ ترجمه علی ادیب‌راد

کلمات پراکنده‌ای درباره کارناوال بر زبان زنان هراسیده اتریش در کتاب «مطالعاتی در باب هیستری» اثر فروید جاری می‌شود. خانم امی فون‌‌.ان در لحظه‌ای که به‌شدت ترسیده است، با عجز و ناله به فروید می‌گوید: «آیا صدای اسب‌ها را که در سیرک پا به زمین می‌کوبند نمی‌شنوید؟» جالب آن است که چگونه تکه‌پاره‌های بی‌ربط و نامربوط در گفتمانی هیستریک به شکل نامحسوس جریان دارد. کاری که فروید انجام می‌دهد آن است که تکه‌پاره‌ها را از بیگانگی فوبیای آنها در ناخودآگاه «فرد» نجات می‌دهد و آن را به موضوع خودش بدل می‌کند.
فردریک جیمسون (1934) مانند فروید و به‌شدت متأثر از او درباره ناخودآگاه است. او ناخودآگاه را به متن با تاریخی‌کردن آن پیوند می‌دهد. جیمسون بر این باور است که هر متن مانند فرد انسانی دارای ناخودآگاهی است که در تاریخ شکل گرفته و ساخته می‌شود. همچنین هر متن حاوی لایه‌های متوالی و انباشت‌شده سرکوب سیاسی است؛ بنابراین کنش اساسی در مواجهه با متن آن است که لایه‌هایی که در فرایند پرکش‌وقوس تاریخ به ناخودآگاه رانده شده است، به عرصه خودآگاهی بازگردانده شود و به یک تعبیر متن به موضوع خود برگردد.
جیمسون در جست‌وجوی ناخودآگاه تاریخ، هیچ متن یا فرمی را مانند متون هنری - به‌طورکلی- و متون ادبی* دارای جهت‌گیری سیاسی نمی‌داند. به این منظور جیمسون به‌دنبال ناخودآگاه تاریخ در متن ادبی می‌رود. در اینجا رابطه‌ای تنگاتنگ میان تاریخ و متن‌های ادبی شکل می‌گیرد.
برخلاف نظر رایج، از نظر جیمسون تاریخ متن نیست اما به‌صورت متن در اختیار همه قرار می‌گیرد، به بیانی دیگر تاریخ که در اساس غیرروايی است، همواره به‌صورت روايی مانند حکایت، داستان، خاطره و... انتقال می‌یابد. تلقی جیمسون از تاریخ بسیار بدیع و درخشان است: تاریخ از نظر جیمسون علتی غایب است که فقط از طریق معلول‌هایش می‌توان آن را فهمید. معلول‌های تاریخ چنان که گفته شد متن‌های ادبی‌اند. متن‌های ادبی نیز در رابطه‌ای متقابل تنها آن هنگام حیاتی مجدد پیدا می‌کنند که با تاریخ پیوند برقرار کنند و مستعد تفسیر سیاسی قرار گیرند. در اینجا تاریخ با سیاست و تمامی مؤلفه‌های اصلی مانند قدرت و سرکوب مرتبط می‌شود. سیاست برای جیمسون همواره اهمیتی اساسی دارد و آن را به‌مثابه خوانشی تلقی می‌کند كه دیگر خوانش‌ها و تفسیرها را شامل می‌شود؛ بنابراین جیمسون تفسیر سیاسی از متن را تنها كنشی حقیقی می‌داند كه خواننده به‌واسطه آن می‌تواند معنای نهفته در ناخودآگاه جمعی را دریابد -كنشی كه فروید با ناخودآگاه فردی انجام می‌دهد- از طرفی هر متن ادبی به‌واسطه ادبی‌بودنش مستعد تفسیر سیاسی است تا از سركوب انباشته تاریخی رهایي یابد. به بیانی دیگر با تفسیری سیاسی است كه متن آزاد می‌شود. از‌این‌رو به نظر جیمسون دیالكتیك خواننده با متن به میانجی سیاست كنشی می‌شود تا خواننده به درك ناخودآگاه تاریخ راه یابد و تاریخ را از تكه‌و‌پاره‌های هیستریك و از خودبیگانگی‌‌اش نجات دهد. در این شرایط خواننده به‌مثابه سوژه كنشگر البته اهمیت پیدا می‌كند، زیرا هر متن نیازمند خواننده‌ای كنشگر است. مقصود از سوژه (خواننده) كنشگر، سوژه‌ای با حداقلی از هویت است تا با كنشی هرمنوتیكی معنای نهفته در ناخودآگاه جمعی را نمایان سازد و نه سوژه یا خواننده از هم گسیخته و ساختارزدایی شده، سوژه‌ای كه مطلوب ایده‌های پست‌مدرن است. «سوژه‌ای با حداقل هویت» ایده‌ تری ایگلتون (1943) دیگر منتقد برجسته ادبی است. در اینجا ایگلتون نكته‌ای جالب را مطرح می‌كند كه مؤید ایده اوست. به نظر ایگلتون «نه سوژه‌ای كه اصلا نمی‌داند كیست عامل مؤثر تحول اجتماعی است و نه سوژه‌ای كه خیلی خوب می‌داند كیست»، بلكه آن سوژه‌ای می‌تواند عامل مؤثر تحول اجتماعی شود كه در پیوند با تحول اجتماعی «رخ» می‌دهد، تنها در این صورت سوژه به قابلیت‌هایش آگاهی می‌یابد. اهمیت سوژه از نظر ایگلتون تا بدان حد است كه می‌تواند متن‌ها را فارغ از شرایط تكوینی‌شان و همین‌طور تسلسل زمانی‌شان جابه‌جا كند. اهمیت هر متن ادبی -رمان، شعر و...- مطلقا تابع زمان انتشارش نیست، زیرا «آنچه واجد اهمیت است نفس این آثار نیست، بلكه طریقی است كه آنها جمعا تفسیر و معنا می‌شوند».1
ممكن است نظرات ایگلتون به‌خاطر باورش به عدم تعین متن و قابلیت جابه‌جایی و همین‌طور خوانش متكثری كه برای خواننده قائل است شباهتی به نسبی‌گرایی رایج پست‌مدرن داشته باشد. اما واقعیت جز این است، از جمله مواردی كه ایگلتون را نه‌تنها از ایده‌های پست‌‌مدرن جدا می‌كند بلكه در مقابل آن قرار می‌دهد مسئله «سیاست» است. ایگلتون در نقد پست‌‌مدرن آن را شكلی از اصالت فرهنگ می‌داند كه در مقایسه‌با سیاست اهمیت را به فرهنگ می‌دهد، درحالی‌كه به نظر ایگلتون وجوه اشتراك سیاسی اجتماعی بسی مهم‌تر از مسائل فرهنگی است.**
ایگلتون همچون جیمسون در واكنش به هژمونی فرهنگ كه از تبعات سیاست پست‌مدرن است، به تاریخ رجوع می‌كند و تفوق موقت پست‌مدرن را به شكست نیروهای ضدسرمایه‌داری و پراكنده‌شدن آنها در نیمه دوم قرن بیستم مرتبط می‌داند. دقیقا در پی چنین وقایعی است که «آنچه رفته‌رفته به وقوع پیوست گذار از فرهنگ سیاسی به سیاست فرهنگی بود».2 در این شرایط «فرهنگ به قلمرویی مسلط چه برای سرمایه‌داری پیشرفته و چه برای گستره‌ای از مخالفان آن بدل شد».3
جیمسون متأثر از ایده‌های آدورنو و هورکهایمر درباره «صنعت فرهنگ»، به «سیاست فرهنگی» رایج در سرمایه‌داری متاخر واکنش نشان می‌دهد. به نظرش شدت‌یافتن فرهنگ رایج پست‌مدرن حتی استقلال نسبی هنر در سرمایه‌داری پیشین را نیز از میان برده است. به نظر جیمسون آنچه به‌ویژه در این دهه‌های اخیر رخ داده است عملا گسترش خیره‌کننده‌ سیاست فرهنگی است. «گسترش خیره‌کننده فرهنگ در سراسر قلمرو اجتماعی تا بدان‌جا که همه‌چیز در زندگی اجتماعی را - از ارزش اقتصادی و قدرت حکومت گرفته تا روش‌ها و خود ساختار روان آدمی- بتوان به معنایی اصیل و درعین‌حال غیرنظری فرهنگی دانست».4
اکنون هرگاه به فروید بازگردیم و به ایده او که «امر سرکوب‌‌شده بازمی‌گردد»، شاید بتوان به اهمیت تاریخ به میانجی سیاست توجه کرد. به نظر جیمسون در جهان فرهنگی سیاست‌زدایی‌شده تنها به‌واسطه تقدم امر سیاسی بر امر فرهنگی است که می‌توان واقعیت سرکوب‌شده را نمایان ساخت و آن را به سطح آورد.
پي‌نوشت‌ها:
* فردریک جیمسون در مقاله مشهور «منطق فرهنگی سرمایه‌داری متاخر» (منتشره در 1984) از جمله به متن‌های هنری و من‌جمله نقاشی مدرنیستی کفش‌های روستایی ون‌‌گوگ و نقاشی فریاد ادوارد مونش و... می‌پردازد.
** در جهان فعلی به‌وضوح تقدم وجوه اشتراک سیاسی اجتماعی را بر مسائل فرهنگی مشاهده می‌کنیم.
1) منازعات فرهنگ، تری ایگلتون،‌ ترجمه رضا مصیبی، ارغنون
4،3،2) ایده فرهنگ، تری ایگلتون،‌ ترجمه علی ادیب‌راد

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها