|

نصر و توهم توطئه در جامعه علمی

عطا کالیراد. پژوهشگر زیست‌شناسی تکاملی در پژوهشگاه دانش‌های بنیادی

«به تماشا می‌نشینی و می‌پرسی چرا، اما من آنچه را که نبوده ‌است تجسم می‌کنم و می‌پرسم چراکه نه؟»
جرج برنارد شاو، بازگشت به متوشالح
به عقیده جان مینارد اِسمیت (2004-1920)، زیست‌شناس و تکامل‌دان برجسته انگلیسی، در نمادگرایی و تصادف (۱۹۸۱) علت اصلی سردرگمی شمار بسیاري از مردمان، از‌جمله اندیشمندان، در برابر نظریه تکامل زیستی ماهیت این نظریه به مثابه روایتی در باب آفرینش است؛ برخلاف غالب روایات متعددی که در فرهنگ‌های مختلف در باب خلقت موجودات زنده مطرح می‌شود، نظریه تکامل زیستی فاقد هرگونه معنای نمادین است و راه را بر تفاسیر مختلف می‌بندد و روایتی که به دست می‌دهد تمامی سازوکارها و وقایع مورد نیاز برای وقوع چنین روایتی را آشکارا در برابر ما قرار می‌دهد.
این توضیح و توضیحات دیگر شاید توضیح دهند که چرا افراد اندیشمند گهگاه در فهم و درک نظریه تکامل ناتوانند. البته ناتوان‌بودن از فهم برخی مفاهیم یک حوزه‌ علمی به‌هیچ‌روی شرم‌آور نیست و تمامی علم‌ورزان نیز تنها در حوزه محدودی توانایی دارند و از درک عمیق بسیاری از موضوعات علمی عاجزند، اما استفاده از این جهل به‌مثابه داربستی برای برافراشتن نقدی بر این موضوعات و حوزه‌های علمی از عجایبی است که بیشتر، شاید به واسطه پیامدهای فلسفی آن، درخصوص نظریه تکامل زیستی صادق است.
دیدگاه‌های متفکری مانند سیدحسین نصر در باب تکامل زیستی گرچه شاید در چارچوب سنت‌گرایی بگنجد، اما به‌تنهایی براي هر آن کس که حتی آشنایی سطحی با این مباحث داشته باشد، سرگیجه‌آور است. پروفسور نصر که صرفا چند واحد زیست‌شناسی را در دوران تحصیلش در دانشگاه ام‌آی‌تی گذرانده است، خود را مجاز می‌داند که شاکله زیست‌شناسی مدرن در تمام دانشگاه‌های معتبر دنیا را نقد کند. وی در جوان مسلمان و دنیای متجدد، اظهار می‌کند که «... در زمینه مطالعه و طبقه‌بندی انواع گیاهان و حیوانات همچنان زیست‌شناسی ارسطویی مبنای مطالعات زیست‌شناختی است». (ص ۲۶۷)؛ کمترین آشنایی با نظام طبقه‌بندی موجودات زنده و گردشی سرسری در میان صفحات کتب مرجع زیست‌شناسی در سطح دبیرستان، ناآگاهی گوینده را هویدا می‌کند.
در جایی دیگر می‌فرمایند که «علی‌رغم آن‌همه شواهد زیست‌شناختی در رد و ابطال نظریه تکامل [...] هنوز این انتقادات چندان جدی گرفته نمی‌شوند» (ص ۲۷۰). همانند تمامی متون همسنگی که در این باب نگاشته شده‌اند، نصر علاقه چندانی به فهرست‌کردن شمه‌ای از این شواهد نیز ندارد و چنان می‌نگارد که گویی این پیش‌فرض واقعیتی مسلم بوده‌ و نیازی به گشودن این مسئله نمی‌بیند. این باور نصر به توطئه‌ای نظام‌مند در مراکز علمی غرب به منظور سرکوب اشاعه هرگونه نظری در رد تکامل زیستی در اسلام، علم، مسلمانان و فناوری عریان‌تر بیان می‌شود. چنین باوری در میان هواداران طراحی هوشمندانه در ایالات متحده نیز بسیار رایج است و بیشتر ناشی از عدم آشنایی و تسلط به زبان فنی این حوزه است تا انعکاسی از واقعیت موجود و ماهیت نشر پژوهش‌های علمی. به‌عنوان کسی که چندی در بطن این رشته در غرب تحصیل و پژوهش کرده‌ام باید بگویم که علم‌ورزان در رقابتی دائم به منظور انتشار پژوهش‌های انقلابی‌اند و نشریات برجسته علمی نیز همواره در پی انتشار چنین پژوهش‌هایی به منظور جلب هرچه بیشتر توجه. پروژه دانشنامه عناصر دِنا
(ENCODE) نمونه‌ای بسیار جالب از چنین پدیده‌ای است: نتایج مرحله دوم این پژوهش در ۲۰۱۲ در قالب ۳۰ مقاله مختلف، از جمله شش مقاله در نشریه نِیچِر، منتشر شدند و ادعای اصلی این پژوهش مبنی‌بر عملکرد زیستی بخش‌های عمده‌ای از ژنوم انسان (مجموعه محتوای ژنتیکی موجود در هر یاخته پیکر انسان) با برخی فرض‌های ژنتیک جمعیت که از عمود‌های خیمه تکامل است، جور درنمی‌آمد و همین مسئله منجر به انتشار مجموعه‌مقالات در نشریات مختلف در این خصوص شد و بحثی طولانی در این باب در میان زیست‌شناسان حوزه‌های مرتبط در گرفت که بخشی از آن تا به امروز نیز ادامه دارد. نمونه‌های بسیاری از این دست را می‌توان به آسانی در تاریخ تفکر تکاملی یافت؛ به‌عنوان‌مثال مکتب خنثی‌گرایی (neutralism) از دهه ۶۰ میلادی با پژوهش‌های موتو کیمورا (۱۹9۴-۱۹24) بر بی‌اثری غالب تغییرات مولکولی انباشته‌شده در طی تکامل بر شایستگی زیستی جانداران تأکید می‌کرد و در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ رواج بسیار داشت، اما نقد مستمر این دیدگاه به همراه تولید انبوهی از داده‌های زیستی به پدیدآمدن مدل نسبتا خنثی (nearly neutral) منجر شد؛ این بحث در باب نقش انتخاب طبیعی در تغییرات مولکولی همچنان نیز در جریان است و در ژوئن سال ۲۰۱۸ میلادی، شماره‌ای ویژه از نشریه سترگ زیست‌شناسی مولکولی و تکامل (MBE) به نقد و بررسی تکامل خنثای مولکولی در پرتوهای داده‌های تازه و مدل‌های جدید پرداخت. مسلما چنین فضای پویایی از نقد و تبادل‌نظر در چارچوب توهم توطئه نصر و امثال او جایی نخواهد داشت. مسئله اصلی این است که ارائه مدلی جدید و نقد مدل‌های پیشین در حوزه‌ای از علم نیازمند تسلط عمیق بر مفاهیم بنیادین آن حوزه است؛ ویژگی‌‌ای که آشکارا در نقد عالمی
مانند نصر یافت نمی‌شود.
نصر ظاهرا فروکاست‌گرایی موجود در نظریه تکامل زیستی را نیز برنمی‌تابد و به‌عنوان یک نقد منطقی متذکر می‌شود که «آیا آنها [مراد تکامل‌دانان] دراین‌باره یک لحظه هم فکر می‌کنند که بزرگ‌ترین شاهکارهای ادبیات مثل آثار دانته و شکسپیر چگونه از یک سوپ مولکولی ایجاد شود؟» (ص ۱۶۴). در روش علمی قاعده این است که برای بحث و بررسی درباره پرسش‌ها محدودیت‌های قوه تخیل فرد را با محدودیت‌های سازوکار پیشنهادی اشتباه نگیریم. اینکه قوه تخیل راقم این سطور - که شیرینی‌پز نیست- اجازه تصور تبدیل آرد، شکر و سایر مخلفات به شیرینی ناپلئونی را نمی‌دهد، دلیلی منطقی بر ناممکنی این دگرگونی نخواهد بود.
خوانش نصر از نظریه تکامل که آشکارا از ناآگاهي عمیق و فراخی در رابطه با نظریه تکامل حکایت دارد، پرسشی جدی را در ذهن نگارنده ایجاد می‌کند: آیا نصر اساسا در این باب در ناآگاهي به‌سر می‌برد و میلی نیز به فهم این مسئله ندارد یا آنکه چارچوب فکری او را ملزم به چنین تفسیر غریبی از تکامل می‌کند؟

«به تماشا می‌نشینی و می‌پرسی چرا، اما من آنچه را که نبوده ‌است تجسم می‌کنم و می‌پرسم چراکه نه؟»
جرج برنارد شاو، بازگشت به متوشالح
به عقیده جان مینارد اِسمیت (2004-1920)، زیست‌شناس و تکامل‌دان برجسته انگلیسی، در نمادگرایی و تصادف (۱۹۸۱) علت اصلی سردرگمی شمار بسیاري از مردمان، از‌جمله اندیشمندان، در برابر نظریه تکامل زیستی ماهیت این نظریه به مثابه روایتی در باب آفرینش است؛ برخلاف غالب روایات متعددی که در فرهنگ‌های مختلف در باب خلقت موجودات زنده مطرح می‌شود، نظریه تکامل زیستی فاقد هرگونه معنای نمادین است و راه را بر تفاسیر مختلف می‌بندد و روایتی که به دست می‌دهد تمامی سازوکارها و وقایع مورد نیاز برای وقوع چنین روایتی را آشکارا در برابر ما قرار می‌دهد.
این توضیح و توضیحات دیگر شاید توضیح دهند که چرا افراد اندیشمند گهگاه در فهم و درک نظریه تکامل ناتوانند. البته ناتوان‌بودن از فهم برخی مفاهیم یک حوزه‌ علمی به‌هیچ‌روی شرم‌آور نیست و تمامی علم‌ورزان نیز تنها در حوزه محدودی توانایی دارند و از درک عمیق بسیاری از موضوعات علمی عاجزند، اما استفاده از این جهل به‌مثابه داربستی برای برافراشتن نقدی بر این موضوعات و حوزه‌های علمی از عجایبی است که بیشتر، شاید به واسطه پیامدهای فلسفی آن، درخصوص نظریه تکامل زیستی صادق است.
دیدگاه‌های متفکری مانند سیدحسین نصر در باب تکامل زیستی گرچه شاید در چارچوب سنت‌گرایی بگنجد، اما به‌تنهایی براي هر آن کس که حتی آشنایی سطحی با این مباحث داشته باشد، سرگیجه‌آور است. پروفسور نصر که صرفا چند واحد زیست‌شناسی را در دوران تحصیلش در دانشگاه ام‌آی‌تی گذرانده است، خود را مجاز می‌داند که شاکله زیست‌شناسی مدرن در تمام دانشگاه‌های معتبر دنیا را نقد کند. وی در جوان مسلمان و دنیای متجدد، اظهار می‌کند که «... در زمینه مطالعه و طبقه‌بندی انواع گیاهان و حیوانات همچنان زیست‌شناسی ارسطویی مبنای مطالعات زیست‌شناختی است». (ص ۲۶۷)؛ کمترین آشنایی با نظام طبقه‌بندی موجودات زنده و گردشی سرسری در میان صفحات کتب مرجع زیست‌شناسی در سطح دبیرستان، ناآگاهی گوینده را هویدا می‌کند.
در جایی دیگر می‌فرمایند که «علی‌رغم آن‌همه شواهد زیست‌شناختی در رد و ابطال نظریه تکامل [...] هنوز این انتقادات چندان جدی گرفته نمی‌شوند» (ص ۲۷۰). همانند تمامی متون همسنگی که در این باب نگاشته شده‌اند، نصر علاقه چندانی به فهرست‌کردن شمه‌ای از این شواهد نیز ندارد و چنان می‌نگارد که گویی این پیش‌فرض واقعیتی مسلم بوده‌ و نیازی به گشودن این مسئله نمی‌بیند. این باور نصر به توطئه‌ای نظام‌مند در مراکز علمی غرب به منظور سرکوب اشاعه هرگونه نظری در رد تکامل زیستی در اسلام، علم، مسلمانان و فناوری عریان‌تر بیان می‌شود. چنین باوری در میان هواداران طراحی هوشمندانه در ایالات متحده نیز بسیار رایج است و بیشتر ناشی از عدم آشنایی و تسلط به زبان فنی این حوزه است تا انعکاسی از واقعیت موجود و ماهیت نشر پژوهش‌های علمی. به‌عنوان کسی که چندی در بطن این رشته در غرب تحصیل و پژوهش کرده‌ام باید بگویم که علم‌ورزان در رقابتی دائم به منظور انتشار پژوهش‌های انقلابی‌اند و نشریات برجسته علمی نیز همواره در پی انتشار چنین پژوهش‌هایی به منظور جلب هرچه بیشتر توجه. پروژه دانشنامه عناصر دِنا
(ENCODE) نمونه‌ای بسیار جالب از چنین پدیده‌ای است: نتایج مرحله دوم این پژوهش در ۲۰۱۲ در قالب ۳۰ مقاله مختلف، از جمله شش مقاله در نشریه نِیچِر، منتشر شدند و ادعای اصلی این پژوهش مبنی‌بر عملکرد زیستی بخش‌های عمده‌ای از ژنوم انسان (مجموعه محتوای ژنتیکی موجود در هر یاخته پیکر انسان) با برخی فرض‌های ژنتیک جمعیت که از عمود‌های خیمه تکامل است، جور درنمی‌آمد و همین مسئله منجر به انتشار مجموعه‌مقالات در نشریات مختلف در این خصوص شد و بحثی طولانی در این باب در میان زیست‌شناسان حوزه‌های مرتبط در گرفت که بخشی از آن تا به امروز نیز ادامه دارد. نمونه‌های بسیاری از این دست را می‌توان به آسانی در تاریخ تفکر تکاملی یافت؛ به‌عنوان‌مثال مکتب خنثی‌گرایی (neutralism) از دهه ۶۰ میلادی با پژوهش‌های موتو کیمورا (۱۹9۴-۱۹24) بر بی‌اثری غالب تغییرات مولکولی انباشته‌شده در طی تکامل بر شایستگی زیستی جانداران تأکید می‌کرد و در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ رواج بسیار داشت، اما نقد مستمر این دیدگاه به همراه تولید انبوهی از داده‌های زیستی به پدیدآمدن مدل نسبتا خنثی (nearly neutral) منجر شد؛ این بحث در باب نقش انتخاب طبیعی در تغییرات مولکولی همچنان نیز در جریان است و در ژوئن سال ۲۰۱۸ میلادی، شماره‌ای ویژه از نشریه سترگ زیست‌شناسی مولکولی و تکامل (MBE) به نقد و بررسی تکامل خنثای مولکولی در پرتوهای داده‌های تازه و مدل‌های جدید پرداخت. مسلما چنین فضای پویایی از نقد و تبادل‌نظر در چارچوب توهم توطئه نصر و امثال او جایی نخواهد داشت. مسئله اصلی این است که ارائه مدلی جدید و نقد مدل‌های پیشین در حوزه‌ای از علم نیازمند تسلط عمیق بر مفاهیم بنیادین آن حوزه است؛ ویژگی‌‌ای که آشکارا در نقد عالمی
مانند نصر یافت نمی‌شود.
نصر ظاهرا فروکاست‌گرایی موجود در نظریه تکامل زیستی را نیز برنمی‌تابد و به‌عنوان یک نقد منطقی متذکر می‌شود که «آیا آنها [مراد تکامل‌دانان] دراین‌باره یک لحظه هم فکر می‌کنند که بزرگ‌ترین شاهکارهای ادبیات مثل آثار دانته و شکسپیر چگونه از یک سوپ مولکولی ایجاد شود؟» (ص ۱۶۴). در روش علمی قاعده این است که برای بحث و بررسی درباره پرسش‌ها محدودیت‌های قوه تخیل فرد را با محدودیت‌های سازوکار پیشنهادی اشتباه نگیریم. اینکه قوه تخیل راقم این سطور - که شیرینی‌پز نیست- اجازه تصور تبدیل آرد، شکر و سایر مخلفات به شیرینی ناپلئونی را نمی‌دهد، دلیلی منطقی بر ناممکنی این دگرگونی نخواهد بود.
خوانش نصر از نظریه تکامل که آشکارا از ناآگاهي عمیق و فراخی در رابطه با نظریه تکامل حکایت دارد، پرسشی جدی را در ذهن نگارنده ایجاد می‌کند: آیا نصر اساسا در این باب در ناآگاهي به‌سر می‌برد و میلی نیز به فهم این مسئله ندارد یا آنکه چارچوب فکری او را ملزم به چنین تفسیر غریبی از تکامل می‌کند؟

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها