با علم در فضای بیکران
عبدالرضا ناصرمقدسی. متخصص مغز و اعصاب
برای طرفداران ژانر علمی- تخیلی مجموعه عریض و طویل پیشتازان فضا یکی از بهترین سریالهایی است که میتواند همه طرفداران این ژانر را راضی كند. آنچه ما در اینجا در مورد آن صحبت میکنیم، آخرین مجموعه این سلسلهسریالهاست که به نام «پیشتازان فضا: اکتشاف» از سال 2017 از شبکه سیبیاس روی آنتن رفته است. اگر این مجموعه را کامل دنبال کرده باشید؛ یعنی از اولین مجموعه آن با عنوان اصلی «پیشتازان فضا» که از سال 1966 الی 1969 پخش شد، میدانید که هر قسمت از این سریال بنا بر پیشرفتهای علمی و درک جدید از جهان و فیزیک آن متحول میشود. البته تمام این مجموعهها در مرز فراعلم حرکت میکنند. اما دانستن اطلاعاتی از فیزیک و زیستشناسی روز همین فراعلم را بسیار دیدنی و جذاب میكند، اگرچه تمام تلاش سازندگان این مجموعهها بر این بوده که تماشاگران با حداقل اطلاعات به راحتی به تماشای این مجموعه جذاب و پرکشش پرداخته و از آن لذت ببرند. همهچیز در درون سریال و با هنرمندی تمام توضیح داده میشود، اما اگر مخاطب بتواند از لایههای درام سریال عبور کند، مفاهیم زیادی برای تفکر در لایههای عمیقتر آن مستتر است. البته این را هم بگویم که سازندگان فیلم تا حد زیادی این لایههای عمیق را فدای داستان پرکشش و پرتنش سریال كردهاند. پس میتوانید صرفا برای لذتبردن سریال را نگاه کنید یا نه، گاهی بایستید و به آنچه اتفاق افتاد و به امکاناتی که برای اندیشیدن به شما بخشید، فکر کنید. داستان از درون سفینهای شروع میشود؛ سفینهای که کارش اکتشاف است. باید در گوشهگوشه کیهان برود تا سیارات جدید و حیاتهای جدید را بیابد. از مشخصات این سفینه که بازتابی از درک اینگونه فیلمها از حیاتی منتشر در کیهان است، تنوع زیستیای است که به تصویر میکشد. این تنوع زیستی صرفا محدود به گونههای متفاوت در سیارههای متفاوت نیست، بلکه عملا از آگاهیهای متفاوت در کل کیهان سخن میگوید. همانطور که خواهیم دید، حتی میتوان مهمترین نکته این فصل از این مجموعه را همین درک متفاوت از آگاهی دانست. گونههای مختلف، آگاهیهای مختلفی دارند. میتوانند به شکلهای مختلف جهان را پردازش کنند. حال اگر این امکان وجود داشته باشد که تمام این اندیشهها و درکهای متفاوت را با هم تجمیع کرد، در آن صورت تصویری چنان غنی و متفاوت از کیهان به وجود خواهد آمد که میتواند تکامل گونهها را در هماهنگی با کیهان به اوج خود برساند. این سریال البته به دنبال بیان چگونگی این تجمیع آگاهیها نیست. درام و ارائه فضایی پرکشش مهمترین دغدغه تهیهکنندگان است. همین است که افکار درخشان مربوط به این موضوع در لابهلای این سریال پراکنده شده است. بااینحال نمونهای را ارائه میدهد که یک فیلم موفق در ژانر علمی- تخیلی تا چه میزان میتواند به پیشرفت علمی کمک کند. این سفینه اکتشافی با یک کشف غیرمترقبه و سرکشی یکی از سرنشینان وارد جنگی بزرگ با یکی از خونخوارترین گونههای این کهکشان؛ یعنی کلینگانها میشود؛ گونهای که تصور میشد پس از جنگی بزرگ نابود شدهاند. اما به زودی اتحادیه کهکشان متوجه حضور و بازسازی این تمدن گمشده میشوند؛ تمدنی که آمده تا تلافی کرده و نژادهای مختلف از جمله انسانها را بکشد. کل فصل اول در مورد تقابل اتحادیه با کلینگانها میگذرد؛ تقابلی که بسیار جذاب بوده و حتی دنیاهای موازی را نیز وارد این نبرد میکند. اما آنچه مدنظر من است، ارتباطی هماهنگ بین اجزای مختلف کیهان در طی این نبرد است. در مقابله اول، فرمانده «جورجیا» کشته میشود و «مایکل برنهام» که به نوعی قهرمان اصلی سریال است، به دلیل شورش و سرکشی به حبس ابد محکوم میشود. اما او به شکلی غیرمنتظره که در آخر فصل اول سریال، علت آن را متوجه میشویم سر از سفینهای درمیآورد که سفینه اصلی این حوادث کیهانی است و از اینجا داستان اصلی شروع میشود. نقطه مرکزی این سفینه موتور قارچی آن است. محققان سفینه سعی دارند که با استفاده از میسیلیوم که نوعی قارچ است، توانایی انجام جهت جهش در کیهان را پیدا کنند. محققان به سرپرستی «پائول استامتس» در انجام این کار شکست خوردند تا اینکه ناگهان در یک سفینه دیگر هیولایی را پیدا میکنند که درواقع یک تاردیگرید بینهایت بزرگشده است. تاردیگریدها از کوچکترین و درعینحال مقاومترین جانداران روی زمین هستند که میتوانند در بدترین شرایط اقلیمی نیز به زندگی خود ادامه دهند. آنها متوجه میشوند که این تاردیگرید جذب انبوه میسیلیوم موجود در آن سفینه شده بود. درواقع تاردیگرید از میسیلیوم برای ایجاد یک نقشه و راهی کیهانی استفاده میکند. آنها این تاردیگرید را در مرکز میسیلیوم موجود در سفینه میگذارند. با تماس این تاردیگرید با قارچها ناگهان یک نقشه کیهانی ظاهر میشود؛ نقشهای که حاصل حضور رشتههای قارچی میسیلیوم در سرتاسر کیهان است. اما این تاردیگرید توانایی جهشهای متعدد را ندارد. «پائول» متوجه میشود که میتوان از دیانای انسانی برای این کار استفاده کرد. همین است که خودش داوطلب شده و به مثابه بخشی از این موتور زیستی میشود؛ موتوری که میتواند با تکیه بر شبکه بیانتهای میسیلیوم به هر گوشهای از کیهان در آنی سفر کند. اما در سفر انتهایی ناگهان سفینه و خدمهاش سر از جهانی درمیآورند که برای آنها ناآشناست؛ جهانی که درواقع یکی از دنیاهای موازی جهان ماست و باز در اینجا نیز متوجه میشویم که این شبکه میسیلیوم، تمام دنیاها را به هم متصل کرده و درواقع قوام جهانها محسوب میشود. همانطور که گفتم، این مفاهیم در لابهلای داستان پرکشش سریال گم شده است. آنها در نهایت میتوانند از این جهان موازی به دنیای خودشان برگشته و در نهایت صلح را به اتحادیه برگردانند. اما نکته بسیار مهم اینجاست که سریال بهجای درکی فیزیکی از کیهان و هستی، نوعی درک زیستشناختی ارائه میدهد. این حیات است که در همه جهانها و کل هستی ساری و جاری بوده و همانند شبکهای تارمانند و محکم همهچیز را به هم متصل كرده است. اگر بتوانیم به درون معنای حیات نفوذ کنیم، در آن صورت کل کیهانها را در دستمان داریم؛ دیدگاهی که میتواند برای علاقهمندان به نظریه جهانهای چندگانه بسیار جالب و درعینحال بر مناقشهانگیز باشد.
برای طرفداران ژانر علمی- تخیلی مجموعه عریض و طویل پیشتازان فضا یکی از بهترین سریالهایی است که میتواند همه طرفداران این ژانر را راضی كند. آنچه ما در اینجا در مورد آن صحبت میکنیم، آخرین مجموعه این سلسلهسریالهاست که به نام «پیشتازان فضا: اکتشاف» از سال 2017 از شبکه سیبیاس روی آنتن رفته است. اگر این مجموعه را کامل دنبال کرده باشید؛ یعنی از اولین مجموعه آن با عنوان اصلی «پیشتازان فضا» که از سال 1966 الی 1969 پخش شد، میدانید که هر قسمت از این سریال بنا بر پیشرفتهای علمی و درک جدید از جهان و فیزیک آن متحول میشود. البته تمام این مجموعهها در مرز فراعلم حرکت میکنند. اما دانستن اطلاعاتی از فیزیک و زیستشناسی روز همین فراعلم را بسیار دیدنی و جذاب میكند، اگرچه تمام تلاش سازندگان این مجموعهها بر این بوده که تماشاگران با حداقل اطلاعات به راحتی به تماشای این مجموعه جذاب و پرکشش پرداخته و از آن لذت ببرند. همهچیز در درون سریال و با هنرمندی تمام توضیح داده میشود، اما اگر مخاطب بتواند از لایههای درام سریال عبور کند، مفاهیم زیادی برای تفکر در لایههای عمیقتر آن مستتر است. البته این را هم بگویم که سازندگان فیلم تا حد زیادی این لایههای عمیق را فدای داستان پرکشش و پرتنش سریال كردهاند. پس میتوانید صرفا برای لذتبردن سریال را نگاه کنید یا نه، گاهی بایستید و به آنچه اتفاق افتاد و به امکاناتی که برای اندیشیدن به شما بخشید، فکر کنید. داستان از درون سفینهای شروع میشود؛ سفینهای که کارش اکتشاف است. باید در گوشهگوشه کیهان برود تا سیارات جدید و حیاتهای جدید را بیابد. از مشخصات این سفینه که بازتابی از درک اینگونه فیلمها از حیاتی منتشر در کیهان است، تنوع زیستیای است که به تصویر میکشد. این تنوع زیستی صرفا محدود به گونههای متفاوت در سیارههای متفاوت نیست، بلکه عملا از آگاهیهای متفاوت در کل کیهان سخن میگوید. همانطور که خواهیم دید، حتی میتوان مهمترین نکته این فصل از این مجموعه را همین درک متفاوت از آگاهی دانست. گونههای مختلف، آگاهیهای مختلفی دارند. میتوانند به شکلهای مختلف جهان را پردازش کنند. حال اگر این امکان وجود داشته باشد که تمام این اندیشهها و درکهای متفاوت را با هم تجمیع کرد، در آن صورت تصویری چنان غنی و متفاوت از کیهان به وجود خواهد آمد که میتواند تکامل گونهها را در هماهنگی با کیهان به اوج خود برساند. این سریال البته به دنبال بیان چگونگی این تجمیع آگاهیها نیست. درام و ارائه فضایی پرکشش مهمترین دغدغه تهیهکنندگان است. همین است که افکار درخشان مربوط به این موضوع در لابهلای این سریال پراکنده شده است. بااینحال نمونهای را ارائه میدهد که یک فیلم موفق در ژانر علمی- تخیلی تا چه میزان میتواند به پیشرفت علمی کمک کند. این سفینه اکتشافی با یک کشف غیرمترقبه و سرکشی یکی از سرنشینان وارد جنگی بزرگ با یکی از خونخوارترین گونههای این کهکشان؛ یعنی کلینگانها میشود؛ گونهای که تصور میشد پس از جنگی بزرگ نابود شدهاند. اما به زودی اتحادیه کهکشان متوجه حضور و بازسازی این تمدن گمشده میشوند؛ تمدنی که آمده تا تلافی کرده و نژادهای مختلف از جمله انسانها را بکشد. کل فصل اول در مورد تقابل اتحادیه با کلینگانها میگذرد؛ تقابلی که بسیار جذاب بوده و حتی دنیاهای موازی را نیز وارد این نبرد میکند. اما آنچه مدنظر من است، ارتباطی هماهنگ بین اجزای مختلف کیهان در طی این نبرد است. در مقابله اول، فرمانده «جورجیا» کشته میشود و «مایکل برنهام» که به نوعی قهرمان اصلی سریال است، به دلیل شورش و سرکشی به حبس ابد محکوم میشود. اما او به شکلی غیرمنتظره که در آخر فصل اول سریال، علت آن را متوجه میشویم سر از سفینهای درمیآورد که سفینه اصلی این حوادث کیهانی است و از اینجا داستان اصلی شروع میشود. نقطه مرکزی این سفینه موتور قارچی آن است. محققان سفینه سعی دارند که با استفاده از میسیلیوم که نوعی قارچ است، توانایی انجام جهت جهش در کیهان را پیدا کنند. محققان به سرپرستی «پائول استامتس» در انجام این کار شکست خوردند تا اینکه ناگهان در یک سفینه دیگر هیولایی را پیدا میکنند که درواقع یک تاردیگرید بینهایت بزرگشده است. تاردیگریدها از کوچکترین و درعینحال مقاومترین جانداران روی زمین هستند که میتوانند در بدترین شرایط اقلیمی نیز به زندگی خود ادامه دهند. آنها متوجه میشوند که این تاردیگرید جذب انبوه میسیلیوم موجود در آن سفینه شده بود. درواقع تاردیگرید از میسیلیوم برای ایجاد یک نقشه و راهی کیهانی استفاده میکند. آنها این تاردیگرید را در مرکز میسیلیوم موجود در سفینه میگذارند. با تماس این تاردیگرید با قارچها ناگهان یک نقشه کیهانی ظاهر میشود؛ نقشهای که حاصل حضور رشتههای قارچی میسیلیوم در سرتاسر کیهان است. اما این تاردیگرید توانایی جهشهای متعدد را ندارد. «پائول» متوجه میشود که میتوان از دیانای انسانی برای این کار استفاده کرد. همین است که خودش داوطلب شده و به مثابه بخشی از این موتور زیستی میشود؛ موتوری که میتواند با تکیه بر شبکه بیانتهای میسیلیوم به هر گوشهای از کیهان در آنی سفر کند. اما در سفر انتهایی ناگهان سفینه و خدمهاش سر از جهانی درمیآورند که برای آنها ناآشناست؛ جهانی که درواقع یکی از دنیاهای موازی جهان ماست و باز در اینجا نیز متوجه میشویم که این شبکه میسیلیوم، تمام دنیاها را به هم متصل کرده و درواقع قوام جهانها محسوب میشود. همانطور که گفتم، این مفاهیم در لابهلای داستان پرکشش سریال گم شده است. آنها در نهایت میتوانند از این جهان موازی به دنیای خودشان برگشته و در نهایت صلح را به اتحادیه برگردانند. اما نکته بسیار مهم اینجاست که سریال بهجای درکی فیزیکی از کیهان و هستی، نوعی درک زیستشناختی ارائه میدهد. این حیات است که در همه جهانها و کل هستی ساری و جاری بوده و همانند شبکهای تارمانند و محکم همهچیز را به هم متصل كرده است. اگر بتوانیم به درون معنای حیات نفوذ کنیم، در آن صورت کل کیهانها را در دستمان داریم؛ دیدگاهی که میتواند برای علاقهمندان به نظریه جهانهای چندگانه بسیار جالب و درعینحال بر مناقشهانگیز باشد.