|

نژادپرستی در جامعه آمریکا

کوروش احمدی . ‌دیپلمات پیشین

قتل یک سیاه‌پوست غیر‌مسلح دیگر به دست یک مأمور پلیس در مینیاپولیس آمریکا، به دور دیگری از اعتراض‌های گسترده در ایالات متحده علیه نژادپرستی دامن زده است. مشابه این اتفاق بارها در سال‌ها و دهه‌های اخیر در آمریکا افتاده و در اغلب موارد، به شورش‌های نژادی انجامیده است. این اتفاق‌ها نیز مانند موارد تیراندازی بی‌هدف به مردم، به یکی از پدیده‌های ثابت جامعه آمریکا تبدیل شده است. تیراندازی‌های بدون هدف، اگرچه از سوی افراد منزوی انجام می‌شود و هر بار محافظه‌کاران به خاطر تعصب آنها بر سر آزادی شهروندان در داشتن اسلحه، هدف حمله جریان‌های لیبرال قرار می‌گیرند، اما شدر خشونت پلیس طیف گسترده‌تری از مقام‌ها و نهادها شامل دیوان عالی آمریکا، آنچه به «دیوار آبی سکوت» دادستان‌های ترسو معروف شده است، درگیر هستند.

...همچنین هیئت‌منصفه‌های مردد، تعلل فرمانداران و شهرداران ایالت‌ها که نیروهای پلیس تحت آمر آنها هستند، اتحادیه نیرومند مأموران پلیس و در نهایت گروه‌های فشار دست‌راستی و نژادپرست در صف متهمان قرار دارند. در این میان، شاید بیشترین تقصیر را بتوان متوجه سوء‌تفسیر دیوان عالی آمریکا از «مصونیت مشروط» مأموران پلیس حین انجام وظیفه دانست. این عوامل به اضافه تمایل عمومی در هر جامعه‌ای به حمایت از پلیس به‌عنوان نیروی حفظ نظم، در مجموع باعث شده است متأسفانه مأموران جنایت‌کار پلیس اغلب بتوانند از مجازاتی که مستحق آن هستند، بگریزند و در نتیجه بحران خشونت در پلیس و اعتراض‌های گسترده خیابانی کم‌و‌بیش ادامه یابد؛ اعتراض‌هایی که شعار اصلی آن همیشه «صلح در ازای عدالت» بوده است.
سوءرفتار پلیس با سیاه‌پوستان شامل متوقف‌کردن آنها، حمله بی‌دلیل به آنها و نقض حقوق مدنی‌شان، به جزئی از زندگی آنها تبدیل شده است؛ به‌طوری‌که مطابق پژوهشی از سوی دانشگاه راتگرز، در حالی که یک سفید‌پوست در هزار محتمل است که در مواجهه با پلیس به قتل برسد، این رقم برای سیاه‌پوستان دو‌و‌نیم در هزار است. برای آمریکا به‌عنوان کشوری که تقریبا در تمام طول تاریخش با مسئله نژاد‌پرستی مواجه بوده، خشونت پلیس تازه‌ترین شکل سوءرفتار با سیاه‌پوستان است. جنگ‌های داخلی در آمریکا در دهه 1860 به برده‌داری در این کشور خاتمه داد. در دهه 1960، جنبش نیرومند حقوق مدنی نقطه پایانی بر سیاست تفکیک نژادی و نقض قانونمند حقوق سیاهان گذاشت و به‌عنوان گام بلندی در زدودن قوانین تبعیض‌آمیز در قوانین آمریکا به ثبت رسید. تبعیض و نژادپرستی اگرچه رسما خاتمه یافت، اما به‌طور غیررسمی در ذهن و دل ده‌ها میلیون آمریکایی که درصدی از آنها عضو نهادهای انتظامی، قضائی، سیاسی و مانند آن هستند، ادامه یافت؛ تا حدی که هنوز کم نیستند افراد یا گروه‌هایی که پرچم کانفدریت (پرچم ایالات برده‌دار جنوب قبل از جنگ داخلی) را بلند می‌کنند.
در چنین بستری، رؤسای جمهور آمریکا نیز اگرچه اختیارات چندانی در حوزه قضائی و انتظامی ایالات ندارند، هریک به لحاظ فرهنگی و سیاسی در تخفیف یا تشدید مشکل نقش داشته‌اند. دو نمونه بارز آن نقش اوباما و نقش ترامپ است. با رئیس‌جمهور‌شدن اوباما به‌عنوان یک سیاه‌پوست، این تصور شکل گرفت که شاید جامعه آمریکا به نوعی آتش‌بس نژادی رسیده است؛ اما ادامه خشونت در پلیس ایالتی در دوره اوباما و در پی آن پیروزی ترامپ نشان داد چنین تصوری بی‌پایه بوده است. مجموعه‌ای از شواهد و قراین متقن از‌جمله توییت‌های نژادپرستانه ترامپ علیه چند نماینده کنگره و حمایت ضمنی از برتری‌طلبان سفید‌پوست در شارلوت‌ویل در 2017 و حمایت قوی ترامپ و گروه‌های آشکارا نژادپرست از یکدیگر، تردیدی در تمایلات نژادپرستانه او باقی نگذاشته است. متحدان نزدیک او مانند استیون بنن، مشاور استراتژیک قبلی او و مدیر سایت افراطی برایت‌بار، از طریق تلاش برای تئوریزه‌کردن نژادپرستی به بهانه تفاوت فرهنگی بین نژادهای مختلف و قائل‌بودن به اینکه هر نژادی فرهنگ خاص خود را دارد، در اشاعه نژادپرستی جدید نقش داشته‌اند؛ تا حدی که می‌توان احتمال داد نژاد مشترک یکی از دلایل دلبستگی عجیب ترامپ به پوتین است.
با وجود این تلاش‌‌ها از سوی نژادپرستان، نژادپرستی در همه جوامع ازجمله آمریکا پدیده‌‌ای میراست. موقعیت سیاه‌پوستان و حضور آنها در همه رده‌ها در جامعه امروز آمریکا، به هیچ روی قابل مقایسه با دهه‌های گذشته نیست. برخی پدیده‌های نو نیز مانند شبکه‌های اجتماعی و وجود تلفن‌های هوشمند در دست شهروندان، بیش از پیش باعث بسته‌شدن دست مأموران نژادپرست پلیس و دهان حامیان آنها خواهد شد.

قتل یک سیاه‌پوست غیر‌مسلح دیگر به دست یک مأمور پلیس در مینیاپولیس آمریکا، به دور دیگری از اعتراض‌های گسترده در ایالات متحده علیه نژادپرستی دامن زده است. مشابه این اتفاق بارها در سال‌ها و دهه‌های اخیر در آمریکا افتاده و در اغلب موارد، به شورش‌های نژادی انجامیده است. این اتفاق‌ها نیز مانند موارد تیراندازی بی‌هدف به مردم، به یکی از پدیده‌های ثابت جامعه آمریکا تبدیل شده است. تیراندازی‌های بدون هدف، اگرچه از سوی افراد منزوی انجام می‌شود و هر بار محافظه‌کاران به خاطر تعصب آنها بر سر آزادی شهروندان در داشتن اسلحه، هدف حمله جریان‌های لیبرال قرار می‌گیرند، اما شدر خشونت پلیس طیف گسترده‌تری از مقام‌ها و نهادها شامل دیوان عالی آمریکا، آنچه به «دیوار آبی سکوت» دادستان‌های ترسو معروف شده است، درگیر هستند.

...همچنین هیئت‌منصفه‌های مردد، تعلل فرمانداران و شهرداران ایالت‌ها که نیروهای پلیس تحت آمر آنها هستند، اتحادیه نیرومند مأموران پلیس و در نهایت گروه‌های فشار دست‌راستی و نژادپرست در صف متهمان قرار دارند. در این میان، شاید بیشترین تقصیر را بتوان متوجه سوء‌تفسیر دیوان عالی آمریکا از «مصونیت مشروط» مأموران پلیس حین انجام وظیفه دانست. این عوامل به اضافه تمایل عمومی در هر جامعه‌ای به حمایت از پلیس به‌عنوان نیروی حفظ نظم، در مجموع باعث شده است متأسفانه مأموران جنایت‌کار پلیس اغلب بتوانند از مجازاتی که مستحق آن هستند، بگریزند و در نتیجه بحران خشونت در پلیس و اعتراض‌های گسترده خیابانی کم‌و‌بیش ادامه یابد؛ اعتراض‌هایی که شعار اصلی آن همیشه «صلح در ازای عدالت» بوده است.
سوءرفتار پلیس با سیاه‌پوستان شامل متوقف‌کردن آنها، حمله بی‌دلیل به آنها و نقض حقوق مدنی‌شان، به جزئی از زندگی آنها تبدیل شده است؛ به‌طوری‌که مطابق پژوهشی از سوی دانشگاه راتگرز، در حالی که یک سفید‌پوست در هزار محتمل است که در مواجهه با پلیس به قتل برسد، این رقم برای سیاه‌پوستان دو‌و‌نیم در هزار است. برای آمریکا به‌عنوان کشوری که تقریبا در تمام طول تاریخش با مسئله نژاد‌پرستی مواجه بوده، خشونت پلیس تازه‌ترین شکل سوءرفتار با سیاه‌پوستان است. جنگ‌های داخلی در آمریکا در دهه 1860 به برده‌داری در این کشور خاتمه داد. در دهه 1960، جنبش نیرومند حقوق مدنی نقطه پایانی بر سیاست تفکیک نژادی و نقض قانونمند حقوق سیاهان گذاشت و به‌عنوان گام بلندی در زدودن قوانین تبعیض‌آمیز در قوانین آمریکا به ثبت رسید. تبعیض و نژادپرستی اگرچه رسما خاتمه یافت، اما به‌طور غیررسمی در ذهن و دل ده‌ها میلیون آمریکایی که درصدی از آنها عضو نهادهای انتظامی، قضائی، سیاسی و مانند آن هستند، ادامه یافت؛ تا حدی که هنوز کم نیستند افراد یا گروه‌هایی که پرچم کانفدریت (پرچم ایالات برده‌دار جنوب قبل از جنگ داخلی) را بلند می‌کنند.
در چنین بستری، رؤسای جمهور آمریکا نیز اگرچه اختیارات چندانی در حوزه قضائی و انتظامی ایالات ندارند، هریک به لحاظ فرهنگی و سیاسی در تخفیف یا تشدید مشکل نقش داشته‌اند. دو نمونه بارز آن نقش اوباما و نقش ترامپ است. با رئیس‌جمهور‌شدن اوباما به‌عنوان یک سیاه‌پوست، این تصور شکل گرفت که شاید جامعه آمریکا به نوعی آتش‌بس نژادی رسیده است؛ اما ادامه خشونت در پلیس ایالتی در دوره اوباما و در پی آن پیروزی ترامپ نشان داد چنین تصوری بی‌پایه بوده است. مجموعه‌ای از شواهد و قراین متقن از‌جمله توییت‌های نژادپرستانه ترامپ علیه چند نماینده کنگره و حمایت ضمنی از برتری‌طلبان سفید‌پوست در شارلوت‌ویل در 2017 و حمایت قوی ترامپ و گروه‌های آشکارا نژادپرست از یکدیگر، تردیدی در تمایلات نژادپرستانه او باقی نگذاشته است. متحدان نزدیک او مانند استیون بنن، مشاور استراتژیک قبلی او و مدیر سایت افراطی برایت‌بار، از طریق تلاش برای تئوریزه‌کردن نژادپرستی به بهانه تفاوت فرهنگی بین نژادهای مختلف و قائل‌بودن به اینکه هر نژادی فرهنگ خاص خود را دارد، در اشاعه نژادپرستی جدید نقش داشته‌اند؛ تا حدی که می‌توان احتمال داد نژاد مشترک یکی از دلایل دلبستگی عجیب ترامپ به پوتین است.
با وجود این تلاش‌‌ها از سوی نژادپرستان، نژادپرستی در همه جوامع ازجمله آمریکا پدیده‌‌ای میراست. موقعیت سیاه‌پوستان و حضور آنها در همه رده‌ها در جامعه امروز آمریکا، به هیچ روی قابل مقایسه با دهه‌های گذشته نیست. برخی پدیده‌های نو نیز مانند شبکه‌های اجتماعی و وجود تلفن‌های هوشمند در دست شهروندان، بیش از پیش باعث بسته‌شدن دست مأموران نژادپرست پلیس و دهان حامیان آنها خواهد شد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها