|

زاگرس قربانی یک غفلت

رحیم ملک‌نیا.عضو هیئت علمی دانشگاه لرستان

آتش‌سوزی جنگل در کنار غافلگیری سازمان‌ها و مدیران و ضعف در پیشگیری، پیش‌بینی و اطفای حریق تبدیل به پدیده تکراری سالیان اخیر زاگرس شده است. تکرار این پدیده و تداوم سوءمدیریت، در حال تبدیل باارزش‌ترین عرصه طبیعی کشور به بیابان است. اما عامل این تخریب و بیابانی‌شدن چیست؟ چه کسی مسئول ازبین‌رفتن زاگرس است؟ بدون‌شک همه ما با درجاتی متفاوت، عامل و مسئول مرگ تدریجی زاگرس هستیم. عموم جامعه و تصمیم‌سازان در سطوح مختلف با بی‌توجهی و اتخاذ تصمیمات اشتباه یا حتی عدم تصمیم‌گیری، زمینه‌ای را ایجاد کرده‌اند که نه‌تنها سوختن زاگرس ادامه‌دار است، بلکه ما بدون نگرانی درخور و متناسب با این مصیبت، نظاره‌گر تباه‌شدن مهم‌ترین زیستگاه طبیعی کشور هستیم. اما در این میان نقش سازمان متولی مدیریت این عرصه طبیعی بیش از سایرین است. سازمان جنگل‌ها وظیفه دارد با اقدامات مناسب در سطح ملی و محلی، در حل مسئله و جلوگیری از تبدیل آن به یک بحران با اثرات محلی، عمل کند. اما شواهد و تداوم بحران بیانگر فقدان یک برنامه منسجم و جامع از سطح ملی تا سطح ملی است. آتش‌سوزی‌های گسترده هرساله با محوریت فاکتور انسانی و گاها تعمدی، ناشی از تضاد بین استفاده‌کنندگان محلی، مردم محلی و سازمان جنگل‌ها یا با اهداف مختلفی از جمله تغییر کاربری، نشان از ناکارآمدی این سازمان و به طور ویژه دفتر ترویج آن در موضوع آموزش و رفع تضادها دارد. در سطح ملی نیز سازمان جنگل‌ها هیچ‌گاه قادر نبوده که توجهات را به زاگرس، اهمیت آن، آتش‌سوزی و عواقب این بحران جلب کند که نشان از ضعف روابط‌عمومی سازمان و نبود قدرت چانه‌زنی مدیران ارشد در سطوح بالا دارد. این عدم توجه را می‌توان هم در افکار عمومی و هم در تصمیم‌سازان سطح ملی دید. برای درک بهتر این ضعف و ناتوانی، می‌توان زاگرس را با دریاچه ارومیه مقایسه کرد. دریاچه ارومیه نمونه‌ای بارز از جلب توجه عمومی به یک مشکل در آستانه تبدیل‌شدن به بحران بود که نتایج این توجه باعث مطرح‌شدن موضوع در شمایل یک مسئله ملی شد؛ مسئله‌ای که تا آنجا پیش رفت که برای آن بودجه کلان در نظر گرفته شد، به مناظرات انتخاباتی وارد شد و رئیس‌جمهور احیای آن را از نکات روشن و برجسته کارنامه دولت خود بیان کرد. بدون واردشدن به بررسی نتیجه اقدامات ستاد احیای دریاچه ارومیه، باید دید چگونه دریاچه ارومیه تبدیل به موضوعی ملی شد، اما زاگرس با اهمیتی فراتر، هیچ‌گاه چنین جایگاهی را به دست نیاورد؟ آیا این مسئله نشان‌دهنده ضعف سازمان جنگل‌ها در تبیین اهمیت زاگرس در سطح جامعه و اقناع تصمیم‌گیران ملی برای توجه بیشتر به زاگرس نیست؟ سازمان جنگل‌ها در سالیان مدیریت خود بر عرصه‌های طبیعی، تمرکز خود را معطوف به جنگل‌های هیرکانی کرده و زاگرس را بسان فرزند ناخلفی طرد کرده است. در سالیان اخیر، بحران آتش‌سوزی نیز با این بی‌مهری توأم شده و حیات زاگرس را بیش از پیش با مخاطره مواجه کرده است. نکته تأسف‌بار این است که قربانی‌شدن زاگرس، منجر به نجات هیرکانی نشده است و باید منتظر روزهای بحران در آن جنگل‌ها نیز بود. بی‌توجهی به زاگرس تنها از سوی سازمان متولی و افکار عمومی نبوده، بلکه شاهد کم‌توجهی فعالان و متخصصان به زیستگاه بلوط هستیم. توجه اصلی متخصصان جنگل و به طور خاص دانشگاهیان بر هیرکانی یکی از دلایل اصلی ناشناخته‌بودن جایگاه جنگل‌های زاگرس در میان مردم و مسئولان کشور است. از سوی دیگر فعالیت‌های برخی فعالان این حوزه، به خوبی بیانگر شناخت ناکافی آنها از زاگرس و اولویت‌های مدیریت حریق است. این عدم شناخت تا آنجا پیش رفته که خرید دوچرخه برقی برای سمن‌های زاگرس بر تهیه دمنده ارجحیت می‌یابد و در عمل شاهدیم که بودن دوچرخه و نبود دمنده هر دو به یک اندازه مانع مدیریت آتش می‌شود. از سوی دیگر، اهمیت زاگرس به‌عنوان منبع اصلی تأمین آب کشور، حفظ آن را از یک مسئله منابع طبیعی خارج و تبدیل به موضوعی مرتبط با امنیت ملی کرده است. در منطقه خشک خاورمیانه که برخی همسایگان ما، سال‌هاست رؤیای نفت در برابر آب را در سر دارند، اهمیت زاگرس به‌عنوان منبع اصلی آب کشور، بیش از تفاهم‌نامه‌های بین سازمان‌ها و وزارتخانه‌هاست. لازم است سایر وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها در کنار نیروهای انتظامی و نظامی کشور، موضوع زاگرس را از زاویه حفظ امنیت ملی دیده و در زمان حریق، امکانات و پتانسیل خود را بدون توجه به بوروکراسی‌های رایج، برای اطفای حریق بسیج کنند. غفلت جامعه، ضعف سازمان متولی و بی‌توجهی سایر سازمان‌ها و تصمیم‌گیران ملی تنها در آتش زاگرس می‌دمد و آن را شعله‌ورتر می‌کند، ازاین‌رو حل بحران آتش در زاگرس عزمی ملی می‌طلبد.
آتش‌سوزی جنگل در کنار غافلگیری سازمان‌ها و مدیران و ضعف در پیشگیری، پیش‌بینی و اطفای حریق تبدیل به پدیده تکراری سالیان اخیر زاگرس شده است. تکرار این پدیده و تداوم سوءمدیریت، در حال تبدیل باارزش‌ترین عرصه طبیعی کشور به بیابان است. اما عامل این تخریب و بیابانی‌شدن چیست؟ چه کسی مسئول ازبین‌رفتن زاگرس است؟ بدون‌شک همه ما با درجاتی متفاوت، عامل و مسئول مرگ تدریجی زاگرس هستیم. عموم جامعه و تصمیم‌سازان در سطوح مختلف با بی‌توجهی و اتخاذ تصمیمات اشتباه یا حتی عدم تصمیم‌گیری، زمینه‌ای را ایجاد کرده‌اند که نه‌تنها سوختن زاگرس ادامه‌دار است، بلکه ما بدون نگرانی درخور و متناسب با این مصیبت، نظاره‌گر تباه‌شدن مهم‌ترین زیستگاه طبیعی کشور هستیم. اما در این میان نقش سازمان متولی مدیریت این عرصه طبیعی بیش از سایرین است. سازمان جنگل‌ها وظیفه دارد با اقدامات مناسب در سطح ملی و محلی، در حل مسئله و جلوگیری از تبدیل آن به یک بحران با اثرات محلی، عمل کند. اما شواهد و تداوم بحران بیانگر فقدان یک برنامه منسجم و جامع از سطح ملی تا سطح ملی است. آتش‌سوزی‌های گسترده هرساله با محوریت فاکتور انسانی و گاها تعمدی، ناشی از تضاد بین استفاده‌کنندگان محلی، مردم محلی و سازمان جنگل‌ها یا با اهداف مختلفی از جمله تغییر کاربری، نشان از ناکارآمدی این سازمان و به طور ویژه دفتر ترویج آن در موضوع آموزش و رفع تضادها دارد. در سطح ملی نیز سازمان جنگل‌ها هیچ‌گاه قادر نبوده که توجهات را به زاگرس، اهمیت آن، آتش‌سوزی و عواقب این بحران جلب کند که نشان از ضعف روابط‌عمومی سازمان و نبود قدرت چانه‌زنی مدیران ارشد در سطوح بالا دارد. این عدم توجه را می‌توان هم در افکار عمومی و هم در تصمیم‌سازان سطح ملی دید. برای درک بهتر این ضعف و ناتوانی، می‌توان زاگرس را با دریاچه ارومیه مقایسه کرد. دریاچه ارومیه نمونه‌ای بارز از جلب توجه عمومی به یک مشکل در آستانه تبدیل‌شدن به بحران بود که نتایج این توجه باعث مطرح‌شدن موضوع در شمایل یک مسئله ملی شد؛ مسئله‌ای که تا آنجا پیش رفت که برای آن بودجه کلان در نظر گرفته شد، به مناظرات انتخاباتی وارد شد و رئیس‌جمهور احیای آن را از نکات روشن و برجسته کارنامه دولت خود بیان کرد. بدون واردشدن به بررسی نتیجه اقدامات ستاد احیای دریاچه ارومیه، باید دید چگونه دریاچه ارومیه تبدیل به موضوعی ملی شد، اما زاگرس با اهمیتی فراتر، هیچ‌گاه چنین جایگاهی را به دست نیاورد؟ آیا این مسئله نشان‌دهنده ضعف سازمان جنگل‌ها در تبیین اهمیت زاگرس در سطح جامعه و اقناع تصمیم‌گیران ملی برای توجه بیشتر به زاگرس نیست؟ سازمان جنگل‌ها در سالیان مدیریت خود بر عرصه‌های طبیعی، تمرکز خود را معطوف به جنگل‌های هیرکانی کرده و زاگرس را بسان فرزند ناخلفی طرد کرده است. در سالیان اخیر، بحران آتش‌سوزی نیز با این بی‌مهری توأم شده و حیات زاگرس را بیش از پیش با مخاطره مواجه کرده است. نکته تأسف‌بار این است که قربانی‌شدن زاگرس، منجر به نجات هیرکانی نشده است و باید منتظر روزهای بحران در آن جنگل‌ها نیز بود. بی‌توجهی به زاگرس تنها از سوی سازمان متولی و افکار عمومی نبوده، بلکه شاهد کم‌توجهی فعالان و متخصصان به زیستگاه بلوط هستیم. توجه اصلی متخصصان جنگل و به طور خاص دانشگاهیان بر هیرکانی یکی از دلایل اصلی ناشناخته‌بودن جایگاه جنگل‌های زاگرس در میان مردم و مسئولان کشور است. از سوی دیگر فعالیت‌های برخی فعالان این حوزه، به خوبی بیانگر شناخت ناکافی آنها از زاگرس و اولویت‌های مدیریت حریق است. این عدم شناخت تا آنجا پیش رفته که خرید دوچرخه برقی برای سمن‌های زاگرس بر تهیه دمنده ارجحیت می‌یابد و در عمل شاهدیم که بودن دوچرخه و نبود دمنده هر دو به یک اندازه مانع مدیریت آتش می‌شود. از سوی دیگر، اهمیت زاگرس به‌عنوان منبع اصلی تأمین آب کشور، حفظ آن را از یک مسئله منابع طبیعی خارج و تبدیل به موضوعی مرتبط با امنیت ملی کرده است. در منطقه خشک خاورمیانه که برخی همسایگان ما، سال‌هاست رؤیای نفت در برابر آب را در سر دارند، اهمیت زاگرس به‌عنوان منبع اصلی آب کشور، بیش از تفاهم‌نامه‌های بین سازمان‌ها و وزارتخانه‌هاست. لازم است سایر وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها در کنار نیروهای انتظامی و نظامی کشور، موضوع زاگرس را از زاویه حفظ امنیت ملی دیده و در زمان حریق، امکانات و پتانسیل خود را بدون توجه به بوروکراسی‌های رایج، برای اطفای حریق بسیج کنند. غفلت جامعه، ضعف سازمان متولی و بی‌توجهی سایر سازمان‌ها و تصمیم‌گیران ملی تنها در آتش زاگرس می‌دمد و آن را شعله‌ورتر می‌کند، ازاین‌رو حل بحران آتش در زاگرس عزمی ملی می‌طلبد.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها