نگاهی به «پرو» ساخته بهزاد نعلبندی
انتخاب دشوار میان لباس اخلاق و حقوق در آزمون زندگی
دکتر وحید آگاه. حقوقدان و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
«پرو» ساخته بهزاد نعلبندی به تهیهکنندگی مهدی کوهیان، فیلمی است بر پرده خیال سینماها در گروه هنر و تجربه که در این اوضاع کرونایی، لباس تحولات جامعه امروز را بر تن بیننده میکند و او را با لباسی نو یا بهتر بگویم، تصوری نو از لباس در جامعه رها میکند. فیلم یک آزمایشگاه رصد اخلاق است و البته بدون شعار و با احترام به ذائقه مخاطب. اینکه در نهایت چه لباسی بر تن کنیم با ماست که بعد از این فیلم، کمی نگاهمان تغییر میکند یا خیر. فیلم مدام در کشاکش حقوق و اخلاق است: پسر فیلم پرو با تمی مذهبی در راه رزق حلال، دوراهیهایی دارد که در نهایت، اخلاق را بر حقوق ترجیح میدهد: جایی که بین ضوابط قانونی حمل بار با موتور و گشودن گره زنی در جایگاه مادرش، حقوق را میشکند و بار یک وانت را با موتورش میبرد و همین یعنی مصائبی زیاد. جالب آنکه ردی از پشیمانی در رخش نمیبینیم. خصوصا که اصرار زن برای بردن بار با قسمدادنش همراه بود. خادم مسجدی که وفق دانستههای مذهبیاش باید مانع ورود مانکن زنی بیحجاب شود، اما توأمان مانع نماز مسلمانی هم نباید بشود؛ بنابراین با مصلحتسنجی، چادری به سر عروسک میکند تا هم حرمت مکان مذهبی رعایت شود و هم، نماز مسلمان قضا نشود.
پسری که درنهایت مردد است با توصیه واسطهای، نوبت وامش را جلو بیندازد و هرچند پایان فیلم باز است؛ اما بعید میدانم به تبعیض راضی شود و قید جلوانداختن وام را میزند و در نهایت راضی به تضییع حقالناس نمیشود.
همین فرد اما، با نقض مقررات مشکلی ندارد. کلاه ایمنی موتور ندارد و پلیس را هم دور میزند که جریمه و توقیف نشود. اما برای مشتری پنج طبقه را با پله میرود تا بسته را بگیرد ولی غر نمیزند. شربتی که میخورد و تکه کاغذی را که میگیرد، میخواهد حساب کند. در رساندن امانت به مقصد، هر سختیای را تحمل میکند: از پیادهروی با بار، از تحمل تکههای مردم چون عروسکی را بغل کرده و با خود میبرد و از سوختن یک روز کاریاش برای ید امانی. او پیگیر نمازش است تا قضا نشود. حق مردم را هم تا نهایت مراعات میکند، اما قانون را شل میکند. حقالناس و حقالله را واجب میداند، ولی قانون را... . وجه دیگر فیلم، نظم جدید جامعه شهری ماست. اینکه درخصوص:
اذن نکاح پدر برای دختر؛
رضایت به ازدواج با انتخاب مادر و بارها خواستگاریرفتن؛
عبور از ظواهر و زیبایی در انتخاب همسر؛
اهمیتداشتن حرف والدین برای فرزندان؛
نظم جدیدی برقرار شده که باید فکری برایش کرد. جامعه منتظر ما نمیماند.
نهایت فیلم، نهادینهکردن و درونیکردن اخلاق است. اینکه تا چیزی برایت درونی نشود، به مقصد نمیرسد. قبول که نداشته باشی جای چادر، مانتو میآید و بیآرایش میشود آرایش غلیظ. اما برای خودت حل کنی، دختری که از مادرش لقمه نمیگیرد چون زشت است که در دانشگاه آن را بخورد، کنار خیابان لباسش را میشوید و میپوشد برای میهمانی. اینکه حقوق کارساز نیست و همچنان توبه سازوکاری بهتر است، چون خالص است بین بنده و خدا.
در هر چهار مرحله طراحی، یافتن خیاط، دوخت و دوز و نهایتا «پرو»؛ لباس باید به تنمان بخورد و این لباس، اخلاق است؛ وگرنه نمیآید به ما و میشود عاریهای. میشود حقوق که بهسادگی میرود زیر پا. هیچ قانونی نمیتواند مجبورت کند که آخر فیلم، وام را با پارتیبازی بگیری یا نگیری، اعتقاد خودت است که فرمان میدهد. جایی که حقوق غایب است و ندای درونت پادشاه.
راستی دختر خوب؛ لقمه مادر، قلمبه عشق است. این لقمهای که داری رد میکنی، دیگر گیرت نمیآید. کمی که بزرگتر شوی، این لقمه بیقیمت میشود برایت. آن فقط مادر است که سرویس طلایش را ناراضی، اما به تو میدهد. تنها داراییاش را. کار خانه که در این جامعه بدون دادخواست، پرداخت نمیشود! او که میآید تا دم در و با عشق نگاهت میکند و لقمه میگیرد برایت، فقط مادر است. نه پدر، نه برادر و خواهر و نه همسر و نه فرزند. گیرم که مادرت، تجلی نظم قدیم است. در نظم جدید آن عشق نیست دختر. آدمها در ازدواج، دودوتا چهارتا میکنند که دختر حاجی است و فلان و بهمان، در ابراز علاقه صادق نیستند و... . خلاصه اینکه لقمه مادر را که دم در به تو میدهد، رد نکن. هیچ وقت.
«پرو» ساخته بهزاد نعلبندی به تهیهکنندگی مهدی کوهیان، فیلمی است بر پرده خیال سینماها در گروه هنر و تجربه که در این اوضاع کرونایی، لباس تحولات جامعه امروز را بر تن بیننده میکند و او را با لباسی نو یا بهتر بگویم، تصوری نو از لباس در جامعه رها میکند. فیلم یک آزمایشگاه رصد اخلاق است و البته بدون شعار و با احترام به ذائقه مخاطب. اینکه در نهایت چه لباسی بر تن کنیم با ماست که بعد از این فیلم، کمی نگاهمان تغییر میکند یا خیر. فیلم مدام در کشاکش حقوق و اخلاق است: پسر فیلم پرو با تمی مذهبی در راه رزق حلال، دوراهیهایی دارد که در نهایت، اخلاق را بر حقوق ترجیح میدهد: جایی که بین ضوابط قانونی حمل بار با موتور و گشودن گره زنی در جایگاه مادرش، حقوق را میشکند و بار یک وانت را با موتورش میبرد و همین یعنی مصائبی زیاد. جالب آنکه ردی از پشیمانی در رخش نمیبینیم. خصوصا که اصرار زن برای بردن بار با قسمدادنش همراه بود. خادم مسجدی که وفق دانستههای مذهبیاش باید مانع ورود مانکن زنی بیحجاب شود، اما توأمان مانع نماز مسلمانی هم نباید بشود؛ بنابراین با مصلحتسنجی، چادری به سر عروسک میکند تا هم حرمت مکان مذهبی رعایت شود و هم، نماز مسلمان قضا نشود.
پسری که درنهایت مردد است با توصیه واسطهای، نوبت وامش را جلو بیندازد و هرچند پایان فیلم باز است؛ اما بعید میدانم به تبعیض راضی شود و قید جلوانداختن وام را میزند و در نهایت راضی به تضییع حقالناس نمیشود.
همین فرد اما، با نقض مقررات مشکلی ندارد. کلاه ایمنی موتور ندارد و پلیس را هم دور میزند که جریمه و توقیف نشود. اما برای مشتری پنج طبقه را با پله میرود تا بسته را بگیرد ولی غر نمیزند. شربتی که میخورد و تکه کاغذی را که میگیرد، میخواهد حساب کند. در رساندن امانت به مقصد، هر سختیای را تحمل میکند: از پیادهروی با بار، از تحمل تکههای مردم چون عروسکی را بغل کرده و با خود میبرد و از سوختن یک روز کاریاش برای ید امانی. او پیگیر نمازش است تا قضا نشود. حق مردم را هم تا نهایت مراعات میکند، اما قانون را شل میکند. حقالناس و حقالله را واجب میداند، ولی قانون را... . وجه دیگر فیلم، نظم جدید جامعه شهری ماست. اینکه درخصوص:
اذن نکاح پدر برای دختر؛
رضایت به ازدواج با انتخاب مادر و بارها خواستگاریرفتن؛
عبور از ظواهر و زیبایی در انتخاب همسر؛
اهمیتداشتن حرف والدین برای فرزندان؛
نظم جدیدی برقرار شده که باید فکری برایش کرد. جامعه منتظر ما نمیماند.
نهایت فیلم، نهادینهکردن و درونیکردن اخلاق است. اینکه تا چیزی برایت درونی نشود، به مقصد نمیرسد. قبول که نداشته باشی جای چادر، مانتو میآید و بیآرایش میشود آرایش غلیظ. اما برای خودت حل کنی، دختری که از مادرش لقمه نمیگیرد چون زشت است که در دانشگاه آن را بخورد، کنار خیابان لباسش را میشوید و میپوشد برای میهمانی. اینکه حقوق کارساز نیست و همچنان توبه سازوکاری بهتر است، چون خالص است بین بنده و خدا.
در هر چهار مرحله طراحی، یافتن خیاط، دوخت و دوز و نهایتا «پرو»؛ لباس باید به تنمان بخورد و این لباس، اخلاق است؛ وگرنه نمیآید به ما و میشود عاریهای. میشود حقوق که بهسادگی میرود زیر پا. هیچ قانونی نمیتواند مجبورت کند که آخر فیلم، وام را با پارتیبازی بگیری یا نگیری، اعتقاد خودت است که فرمان میدهد. جایی که حقوق غایب است و ندای درونت پادشاه.
راستی دختر خوب؛ لقمه مادر، قلمبه عشق است. این لقمهای که داری رد میکنی، دیگر گیرت نمیآید. کمی که بزرگتر شوی، این لقمه بیقیمت میشود برایت. آن فقط مادر است که سرویس طلایش را ناراضی، اما به تو میدهد. تنها داراییاش را. کار خانه که در این جامعه بدون دادخواست، پرداخت نمیشود! او که میآید تا دم در و با عشق نگاهت میکند و لقمه میگیرد برایت، فقط مادر است. نه پدر، نه برادر و خواهر و نه همسر و نه فرزند. گیرم که مادرت، تجلی نظم قدیم است. در نظم جدید آن عشق نیست دختر. آدمها در ازدواج، دودوتا چهارتا میکنند که دختر حاجی است و فلان و بهمان، در ابراز علاقه صادق نیستند و... . خلاصه اینکه لقمه مادر را که دم در به تو میدهد، رد نکن. هیچ وقت.