در غفلت از آموزشی که مسئولیت ماست
شیرین احمدنیا- عضو هیئتمدیره انجمن جامعهشناسی ایران
اخیرا انتشار کمسابقه و دور از انتظار روایتهایی از دختران و زنان ایرانی درباره تجربیات تلخ آزارها و سوءرفتارهای جنسی از سوی اطرافیانشان مشتمل بر اقوام، دوستان، همکاران، معلمان، استادان، پژوهشگران و نظایر آن در شبکههای اجتماعی توجه زیادی برانگیخت و جریانسازی مؤثری شکل گرفت. مواردی از شکلهای مشابه اینگونه افشاسازیها که تبعات مثبتی به همراه داشت، در جوامع غربی به وقوع پیوسته بود که بیشک در راهاندازی این جریان در ایران بیتأثیر نبوده است. در برخی از موارد شکلگیری این جریان انتشار اخبار و افشاگریها، منتهی به واکنشهای مثبت اجتماعی در حمایت از آسیبدیدگان و راویان شد؛ ازجمله اقدامات مؤثر برخی نهادهای قضائی، نهادهای دولتی و غیردولتی ایران در برخورد قاطعانه با افرادی بود که سوءرفتارشان با یقین و شواهد کافی همراه شده بود. از همان ابتدا، بسیاری در جامعه مدنی و شبکههای رسانهای مجازی از حرکتی که آغاز شد استقبال کرده و خود نیز عرصه را برای طرح بیشتر چنین روایاتی گشودند. برخی به تشویق و حمایت از کسانی پرداختند که جرئت کردند و با وجود دشواری بازگوکردن چنین تجربیات ناگواری و با وجود مخاطراتی که میتوانست به دنبال داشته باشد، از قبیل برچسبزنیهای منفی و مقصرجلوهدادن قربانی، همچنان به آشکارسازی وقایع تن دادند. دور از انتظار هم نبود که قریب به اتفاق متهمان به این سوءرفتارها، با انواع رویهها، با توسل به چربزبانی، مهارتهای کلامی یا با پشتوانه جایگاه قدرتی که سالها از آن بهرهمند بودهاند -که شاید به واسطه همان جایگاه نیز خود را محق در اتخاذ رویههای ناروا دیده بودند- به انکار روایتها پرداختند و کوشیدند تا خود را در منظر عمومی مبرا و مطهر جلوه دهند. مسلما اثبات روایتهایی از تجربیاتی که در عرصه خصوصی و پشت دیوارهای بلند شکل گرفته، برای شاکیان که معمولا در مراتب پایینتر قدرت و جایگاه اجتماعی-اقتصادی نیز قرار داشتهاند، کار آسانی نبوده و نیست و به خاطر انواع هزینههای اجتماعی-فرهنگی که برایشان به بار میآورد، ماهها و سالها همواره سکوت را بر پیگیری و شکایت مرجح دانستهاند. و صدالبته که شرایط فرهنگی نیز به هزارویک دلیل، بهویژه، درباره دختران، شرایط و فضای مناسبی را برای قربانیان این تجربیات فراهم نمیکند تا بتوان انتظار داشت زودتر از اینها چنین حرکتهای اعتراضی، افشاگرانه و دادخواهانه شکل بگیرد.
در این افشاگریها رفتارهایی توصیف شده است که خواندن روایتشان حتی افراد آشنا به مسائل اجتماعی را نیز بهتزده یا متحیر کرده است که بهعنوان مثال، چگونه ممکن بوده دختری نداند نباید چنین و چنان میشد و تن داده به چنین اتفاقی که رخ داده... . اگر قرار بر ریشهیابی بروز این مسائل باشد، باید به گمان من به تقصیری که در این زمینه متوجه نهادهای آموزش رسمی و رسانههای ماست، نیز در کنار شناسایی خلافکاری و سوءنیت افراد متهم اشاره شود. با توجه به شرایط این جامعه و با نبود آموزش صحیح به کودکان و نوجوانان اعم از دختر و پسر، درباره ابتداییترین اصول معاشرت و مهارتهای ارتباطی و اجتماعی بههیچوجه دور از انتظار نبوده و نیست که دختران ما در مواجهه با افراد دارای سوءنیت، به افرادی آنچنان کمتجربه یا بیتجربه بدل شوند که نتوانسته باشند بهسادگی تشخیص دهند حرکتی که مرز حریمهای شخصی را درمینوردد، کدام است؛ بهویژه زمانی که با قرارگرفتن در جایگاه پایینتر اجتماعی یا سنی، مرعوب ابهت یا اقتدار فرد مقابل شدهاند. زمانی که نیک بنگریم، کجا فضایی برای آموزش فرزندپروری سنجیده برای والدین ایرانی فراهم شده تا هوشیار شوند. لازم است با دختران خود با شفافیت درباره مسائل خصوصیشان صحبت کنند و هشدار بدهند درباره اینکه حتی نزدیکانشان- و نهفقط غیرخودیها- اعم از زن یا مرد محق نیستند هرگونه ادبیاتی را ضمن صحبت با ایشان به کار ببرند و محق نیستند هرگونه انتظاراتی را در جریان آموزش، همکاری، پژوهش، سفر یا اوقات فراغت و نظایر آن با ایشان مطرح کنند. چه نسبتی از والدین یا اولیای آموزش و پرورش ما، حتی درباره مهارت ساده «نهگفتن» یا اتخاذ واکنش مناسب با فرزند خویش صحبت کرده است؛ حتی اگر فرض کنیم که خود پیشازاین اصلا آن را یاد گرفته باشند. بسیاری از قربانیان، در همین عصر کنونی که عصر تبادل اطلاعات با وسایل رسانهای پیشرفته است، در واقع قربانی نداشتن ارتباط مناسب و سکوت ما والدین، مسئولان و رسانههای رسمی شدهاند که ایشان را مجهز به سلاح آگاهی برای هدف ساده حفاظت از خود نکردهایم. آنها را رها به حال خود گذاشتهایم و انتظار داشتهایم در مرحله عمل، بدون هرگونه پشتوانه قبلی آموزشی و آگاهیبخش بتواند بهترین واکنش را در لحظه از خود نشان دهد. پیشبینی مخاطرات احتمالی را بکند و بعد هم جرئت این را داشته باشد که درباره اتفاقات سوئی که برایش افتاده، به والدین یا مقامات مسئول گزارش دهد و احتمالا حمایتی دریافت کند. شرایطی که شاهد آن هستیم، بیشتر حکایت از این دارد که اکثریت قربانیانِ آموزشهای تدارک دیدهنشده ما، به جای شناسایی عامل ظلمی که به آنها شده، در خود به دنبال مقصر میگردند و سالهای سال سنگینی واقعههای رنجآور زندگیشان را در سکوت غمبار خود به دوش میکشند و زجری را که میکشند، تاوان تقصیرات خود تلقی میکنند؛ درحالیکه ما میدانیم ایشان قربانیاند و ما هستیم که در واقع دراینمیان، مقصرانیم! امیدوارم حرکتی که آغاز شده، به جرئتمندی بیشتر و آگاهیبخشی بیشتر دختران و زنان جامعه و شناخت مسئولیتی که برعهده سیاستگذاران و مجریان فرهنگی این جامعه است بینجامد و تداوم یابد.
اخیرا انتشار کمسابقه و دور از انتظار روایتهایی از دختران و زنان ایرانی درباره تجربیات تلخ آزارها و سوءرفتارهای جنسی از سوی اطرافیانشان مشتمل بر اقوام، دوستان، همکاران، معلمان، استادان، پژوهشگران و نظایر آن در شبکههای اجتماعی توجه زیادی برانگیخت و جریانسازی مؤثری شکل گرفت. مواردی از شکلهای مشابه اینگونه افشاسازیها که تبعات مثبتی به همراه داشت، در جوامع غربی به وقوع پیوسته بود که بیشک در راهاندازی این جریان در ایران بیتأثیر نبوده است. در برخی از موارد شکلگیری این جریان انتشار اخبار و افشاگریها، منتهی به واکنشهای مثبت اجتماعی در حمایت از آسیبدیدگان و راویان شد؛ ازجمله اقدامات مؤثر برخی نهادهای قضائی، نهادهای دولتی و غیردولتی ایران در برخورد قاطعانه با افرادی بود که سوءرفتارشان با یقین و شواهد کافی همراه شده بود. از همان ابتدا، بسیاری در جامعه مدنی و شبکههای رسانهای مجازی از حرکتی که آغاز شد استقبال کرده و خود نیز عرصه را برای طرح بیشتر چنین روایاتی گشودند. برخی به تشویق و حمایت از کسانی پرداختند که جرئت کردند و با وجود دشواری بازگوکردن چنین تجربیات ناگواری و با وجود مخاطراتی که میتوانست به دنبال داشته باشد، از قبیل برچسبزنیهای منفی و مقصرجلوهدادن قربانی، همچنان به آشکارسازی وقایع تن دادند. دور از انتظار هم نبود که قریب به اتفاق متهمان به این سوءرفتارها، با انواع رویهها، با توسل به چربزبانی، مهارتهای کلامی یا با پشتوانه جایگاه قدرتی که سالها از آن بهرهمند بودهاند -که شاید به واسطه همان جایگاه نیز خود را محق در اتخاذ رویههای ناروا دیده بودند- به انکار روایتها پرداختند و کوشیدند تا خود را در منظر عمومی مبرا و مطهر جلوه دهند. مسلما اثبات روایتهایی از تجربیاتی که در عرصه خصوصی و پشت دیوارهای بلند شکل گرفته، برای شاکیان که معمولا در مراتب پایینتر قدرت و جایگاه اجتماعی-اقتصادی نیز قرار داشتهاند، کار آسانی نبوده و نیست و به خاطر انواع هزینههای اجتماعی-فرهنگی که برایشان به بار میآورد، ماهها و سالها همواره سکوت را بر پیگیری و شکایت مرجح دانستهاند. و صدالبته که شرایط فرهنگی نیز به هزارویک دلیل، بهویژه، درباره دختران، شرایط و فضای مناسبی را برای قربانیان این تجربیات فراهم نمیکند تا بتوان انتظار داشت زودتر از اینها چنین حرکتهای اعتراضی، افشاگرانه و دادخواهانه شکل بگیرد.
در این افشاگریها رفتارهایی توصیف شده است که خواندن روایتشان حتی افراد آشنا به مسائل اجتماعی را نیز بهتزده یا متحیر کرده است که بهعنوان مثال، چگونه ممکن بوده دختری نداند نباید چنین و چنان میشد و تن داده به چنین اتفاقی که رخ داده... . اگر قرار بر ریشهیابی بروز این مسائل باشد، باید به گمان من به تقصیری که در این زمینه متوجه نهادهای آموزش رسمی و رسانههای ماست، نیز در کنار شناسایی خلافکاری و سوءنیت افراد متهم اشاره شود. با توجه به شرایط این جامعه و با نبود آموزش صحیح به کودکان و نوجوانان اعم از دختر و پسر، درباره ابتداییترین اصول معاشرت و مهارتهای ارتباطی و اجتماعی بههیچوجه دور از انتظار نبوده و نیست که دختران ما در مواجهه با افراد دارای سوءنیت، به افرادی آنچنان کمتجربه یا بیتجربه بدل شوند که نتوانسته باشند بهسادگی تشخیص دهند حرکتی که مرز حریمهای شخصی را درمینوردد، کدام است؛ بهویژه زمانی که با قرارگرفتن در جایگاه پایینتر اجتماعی یا سنی، مرعوب ابهت یا اقتدار فرد مقابل شدهاند. زمانی که نیک بنگریم، کجا فضایی برای آموزش فرزندپروری سنجیده برای والدین ایرانی فراهم شده تا هوشیار شوند. لازم است با دختران خود با شفافیت درباره مسائل خصوصیشان صحبت کنند و هشدار بدهند درباره اینکه حتی نزدیکانشان- و نهفقط غیرخودیها- اعم از زن یا مرد محق نیستند هرگونه ادبیاتی را ضمن صحبت با ایشان به کار ببرند و محق نیستند هرگونه انتظاراتی را در جریان آموزش، همکاری، پژوهش، سفر یا اوقات فراغت و نظایر آن با ایشان مطرح کنند. چه نسبتی از والدین یا اولیای آموزش و پرورش ما، حتی درباره مهارت ساده «نهگفتن» یا اتخاذ واکنش مناسب با فرزند خویش صحبت کرده است؛ حتی اگر فرض کنیم که خود پیشازاین اصلا آن را یاد گرفته باشند. بسیاری از قربانیان، در همین عصر کنونی که عصر تبادل اطلاعات با وسایل رسانهای پیشرفته است، در واقع قربانی نداشتن ارتباط مناسب و سکوت ما والدین، مسئولان و رسانههای رسمی شدهاند که ایشان را مجهز به سلاح آگاهی برای هدف ساده حفاظت از خود نکردهایم. آنها را رها به حال خود گذاشتهایم و انتظار داشتهایم در مرحله عمل، بدون هرگونه پشتوانه قبلی آموزشی و آگاهیبخش بتواند بهترین واکنش را در لحظه از خود نشان دهد. پیشبینی مخاطرات احتمالی را بکند و بعد هم جرئت این را داشته باشد که درباره اتفاقات سوئی که برایش افتاده، به والدین یا مقامات مسئول گزارش دهد و احتمالا حمایتی دریافت کند. شرایطی که شاهد آن هستیم، بیشتر حکایت از این دارد که اکثریت قربانیانِ آموزشهای تدارک دیدهنشده ما، به جای شناسایی عامل ظلمی که به آنها شده، در خود به دنبال مقصر میگردند و سالهای سال سنگینی واقعههای رنجآور زندگیشان را در سکوت غمبار خود به دوش میکشند و زجری را که میکشند، تاوان تقصیرات خود تلقی میکنند؛ درحالیکه ما میدانیم ایشان قربانیاند و ما هستیم که در واقع دراینمیان، مقصرانیم! امیدوارم حرکتی که آغاز شده، به جرئتمندی بیشتر و آگاهیبخشی بیشتر دختران و زنان جامعه و شناخت مسئولیتی که برعهده سیاستگذاران و مجریان فرهنگی این جامعه است بینجامد و تداوم یابد.