|

داغ فرصت‌های از‌دست‌رفته

کوروش احمدی- دیپلمات سابق در دفتر ایران در نیویورک

درگذشت استاد شجریان داغی را تازه کرد که در پی ازدست‌‌دادن‌ فرصتی تاریخی پس از فروپاشی شوروی بر دل نشسته بود. آزاد‌شدن بخش‌هایی از حوزه تمدنی زبان فارسی بر اثر برداشته‌شدن سدهای سیاسی و امنیتی بین ایران و آسیای میانه امیدی را در دل بسیاری از ایرانیان ایجاد کرده بود؛ امیدی که ریشه در آرمان‌های ایران‌شهری و فرهنگی داشت که از کودکی و از طریق آثار بزرگان ادب فارسی در ذهن بسیاری از ما ایرانیان شکل گرفته بود.

به‌ناگاه تصور اینکه مکان‌هایی مانند جیحون و سیحون و خجند و سمرقند و بخارا و فرغانه و مانند آن از این پس در دسترس‌اند و باشندگان ایران‌زمین بزرگ و بخش‌های مختلف یک ملت تاریخی - فرهنگی که در 70 سال از هم بریده بودند، می‌توانند دوباره به هم بپیوندند، شوق و شوری عظیم در دو سوی اترک و جیحون به پا کرده بود؛ اما آن امید و این شور و شوق دیری نپایید و ما نتوانستیم به اندازه رقبای منطقه‌ای از فرصتی که به دست آمده بود، در راستای احیای علقه‌های تاریخی بین اجزای حوزه تمدن زبان و فرهنگ فارسی بهره ببریم.
به باور نگارنده افق دید محدود و فقدان دانش و انگیزه لازم در داخل کشور دلیل اصلی ناتوانی در استفاده کافی از این فرصت تاریخی بود. مسئولان مربوطه عمدتا بر مناطق عربی متمرکز بودند و نیز تنها امکان، توان و تمایل برای استفاده از نمادهایی را داشتند که به علت بافت جمعیتی حوزه تمدنی زبان فارسی از کاشغر تا مناطق کردنشین فاقد کارایی کافی بود. در این زمینه، هنر، ادب و فرهنگ مشترک به‌شدت مغفول ماند و نمادهای آن به حاشیه رانده شدند.
نگارنده به یاد دارد که حدود 20 سال پیش در سفری به پیشاور و با وجود آنکه این منطقه فارس‌زبان نیست و نیز با وجود اینکه بیش از 20 سال از انقلاب گذشته بود، در شماری از مغازه‌ها هنوز عکس تعدادی از خوانندگان ایرانی دیده می‌شد.
اگر آن خوانندگان به هر دلیل نمی‌توانستند در مسیر ایجاد ارتباط بین اجزای حوزه تمدن فارسی تشویق شوند، امثال استاد شجریان قطعا می‌توانستند و با تکیه بر امکانات محدود خود نیز تلاش‌های ارزنده‌ای در این مسیر انجام دادند؛ اما به آنچه لازم بود؛ یعنی برگزاری گردهمایی‌ها و جشنواره‌ها با شرکت بخش‌های مختلف ایران‌زمین به معنای وسیع کلمه، ایجاد شبکه رادیویی و تلویزیونی خاصی که بر مشترکات بین این بخش‌ها متمرکز باشد، انتشار نشریات ادبی و فرهنگی و هنری با مشارکت بزرگانی از این حوزه تمدنی، تشویق مراوده بین گروه‌ها و شخصیت‌های فرهنگی و هنری مربوطه و فراهم‌کردن امکانات لازم برای آشنایی مردمان این پهنه گسترده با هم، توجهی نشد.
به حاشیه راندن کسانی مانند استاد شجریان در حالی بود که مسئولان ما در این سال‌ها، پیوسته نگران نفوذ فرهنگ غربی در داخل کشور بوده و علیه آن هشدار داده‌اند. طنز تلخ این است که هم‌زمان نه‌تنها تلاشی برای برکشیدن نمادهای فرهنگی جانشین نکردند؛ بلکه برعکس در تضعیف برخی از آنها نیز کوشیدند و از‌جمله تلاشی در راستای تشویق کسانی که خود کمر همت به احیا و گسترش موسیقی سنتی این مرز‌و‌بوم بسته بودند، نکردند.
این مسئولان توجه ندارند که خلأ فرهنگی ممکن نیست و اگر نمادهای فرهنگ و هنر ایرانی تشویق نشوند و هریک از بزرگان آن به بهانه‌ای رانده شود و در نتیجه همه سدها در برابر نفوذ فرهنگ غربی شکسته شود، ابزارهای غیر‌هنری و غیر‌فرهنگی فاقد هر‌گونه کارایی خواهند بود.
من به‌عنوان یک دیپلمات سابق وقتی از فرهنگ و هنر می‌گویم، نگاهی نیز به امنیت ملی دارم. وجهه و اعتبار بین‌المللی یک ملت و یک دولت و توان بالا برای ائتلاف‌سازی، بی‌تردید بخشی از امنیت ملی هر کشوری است. امروزه، دیپلماسی عمومی مردمی به معنی تشویق مراودات مردم با مردم از طریق سفیران فرهنگی و هنری بخش بسیار مهمی از وجهه یک کشور را می‌سازد. شجریان بزرگ می‌توانست یکی از این سفیران فرهنگی کارآمد باشد. ما نه‌تنها او را در این مسیر تشویق نکردیم؛ بلکه بر دست‌و‌پای او بندها نیز زدیم. این بندها البته مانع از آن نشد که شجریان نامدار به یکی از قله‌های رفیع فرهنگ و هنر ایرانی در سده معاصر تبدیل شود.
این تنها ما بودیم که خود را از فرصت حضور او در میان خود بی‌بهره کردیم و از این رهگذر، فرصت مناسبی برای تقویت علقه‌های مشترک ایران‌زمینی و نیز تقویت امنیت ملی را از دست دادیم. باشد تا دیگر فرصت‌ها را از دست ندهیم.

درگذشت استاد شجریان داغی را تازه کرد که در پی ازدست‌‌دادن‌ فرصتی تاریخی پس از فروپاشی شوروی بر دل نشسته بود. آزاد‌شدن بخش‌هایی از حوزه تمدنی زبان فارسی بر اثر برداشته‌شدن سدهای سیاسی و امنیتی بین ایران و آسیای میانه امیدی را در دل بسیاری از ایرانیان ایجاد کرده بود؛ امیدی که ریشه در آرمان‌های ایران‌شهری و فرهنگی داشت که از کودکی و از طریق آثار بزرگان ادب فارسی در ذهن بسیاری از ما ایرانیان شکل گرفته بود.

به‌ناگاه تصور اینکه مکان‌هایی مانند جیحون و سیحون و خجند و سمرقند و بخارا و فرغانه و مانند آن از این پس در دسترس‌اند و باشندگان ایران‌زمین بزرگ و بخش‌های مختلف یک ملت تاریخی - فرهنگی که در 70 سال از هم بریده بودند، می‌توانند دوباره به هم بپیوندند، شوق و شوری عظیم در دو سوی اترک و جیحون به پا کرده بود؛ اما آن امید و این شور و شوق دیری نپایید و ما نتوانستیم به اندازه رقبای منطقه‌ای از فرصتی که به دست آمده بود، در راستای احیای علقه‌های تاریخی بین اجزای حوزه تمدن زبان و فرهنگ فارسی بهره ببریم.
به باور نگارنده افق دید محدود و فقدان دانش و انگیزه لازم در داخل کشور دلیل اصلی ناتوانی در استفاده کافی از این فرصت تاریخی بود. مسئولان مربوطه عمدتا بر مناطق عربی متمرکز بودند و نیز تنها امکان، توان و تمایل برای استفاده از نمادهایی را داشتند که به علت بافت جمعیتی حوزه تمدنی زبان فارسی از کاشغر تا مناطق کردنشین فاقد کارایی کافی بود. در این زمینه، هنر، ادب و فرهنگ مشترک به‌شدت مغفول ماند و نمادهای آن به حاشیه رانده شدند.
نگارنده به یاد دارد که حدود 20 سال پیش در سفری به پیشاور و با وجود آنکه این منطقه فارس‌زبان نیست و نیز با وجود اینکه بیش از 20 سال از انقلاب گذشته بود، در شماری از مغازه‌ها هنوز عکس تعدادی از خوانندگان ایرانی دیده می‌شد.
اگر آن خوانندگان به هر دلیل نمی‌توانستند در مسیر ایجاد ارتباط بین اجزای حوزه تمدن فارسی تشویق شوند، امثال استاد شجریان قطعا می‌توانستند و با تکیه بر امکانات محدود خود نیز تلاش‌های ارزنده‌ای در این مسیر انجام دادند؛ اما به آنچه لازم بود؛ یعنی برگزاری گردهمایی‌ها و جشنواره‌ها با شرکت بخش‌های مختلف ایران‌زمین به معنای وسیع کلمه، ایجاد شبکه رادیویی و تلویزیونی خاصی که بر مشترکات بین این بخش‌ها متمرکز باشد، انتشار نشریات ادبی و فرهنگی و هنری با مشارکت بزرگانی از این حوزه تمدنی، تشویق مراوده بین گروه‌ها و شخصیت‌های فرهنگی و هنری مربوطه و فراهم‌کردن امکانات لازم برای آشنایی مردمان این پهنه گسترده با هم، توجهی نشد.
به حاشیه راندن کسانی مانند استاد شجریان در حالی بود که مسئولان ما در این سال‌ها، پیوسته نگران نفوذ فرهنگ غربی در داخل کشور بوده و علیه آن هشدار داده‌اند. طنز تلخ این است که هم‌زمان نه‌تنها تلاشی برای برکشیدن نمادهای فرهنگی جانشین نکردند؛ بلکه برعکس در تضعیف برخی از آنها نیز کوشیدند و از‌جمله تلاشی در راستای تشویق کسانی که خود کمر همت به احیا و گسترش موسیقی سنتی این مرز‌و‌بوم بسته بودند، نکردند.
این مسئولان توجه ندارند که خلأ فرهنگی ممکن نیست و اگر نمادهای فرهنگ و هنر ایرانی تشویق نشوند و هریک از بزرگان آن به بهانه‌ای رانده شود و در نتیجه همه سدها در برابر نفوذ فرهنگ غربی شکسته شود، ابزارهای غیر‌هنری و غیر‌فرهنگی فاقد هر‌گونه کارایی خواهند بود.
من به‌عنوان یک دیپلمات سابق وقتی از فرهنگ و هنر می‌گویم، نگاهی نیز به امنیت ملی دارم. وجهه و اعتبار بین‌المللی یک ملت و یک دولت و توان بالا برای ائتلاف‌سازی، بی‌تردید بخشی از امنیت ملی هر کشوری است. امروزه، دیپلماسی عمومی مردمی به معنی تشویق مراودات مردم با مردم از طریق سفیران فرهنگی و هنری بخش بسیار مهمی از وجهه یک کشور را می‌سازد. شجریان بزرگ می‌توانست یکی از این سفیران فرهنگی کارآمد باشد. ما نه‌تنها او را در این مسیر تشویق نکردیم؛ بلکه بر دست‌و‌پای او بندها نیز زدیم. این بندها البته مانع از آن نشد که شجریان نامدار به یکی از قله‌های رفیع فرهنگ و هنر ایرانی در سده معاصر تبدیل شود.
این تنها ما بودیم که خود را از فرصت حضور او در میان خود بی‌بهره کردیم و از این رهگذر، فرصت مناسبی برای تقویت علقه‌های مشترک ایران‌زمینی و نیز تقویت امنیت ملی را از دست دادیم. باشد تا دیگر فرصت‌ها را از دست ندهیم.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها