کودک گمشده، میهمان ناخوانده
شکوفه موسوی*
بسیاری از خانوادهها، دو فرزند دارند؛ یکی در مرحله کودکی و دیگری نوجوانی و برای آنان نظاره تفاوتهای این دو مرحله رشدی، آسانتر است.
کودک به مهد یا مدرسه میرود و از ارتباط و بازی با همسنهایش لذت میبرد و نیز دوست دارد با والدین وقت بگذراند و در میهمانی و سفر با آنان همراه باشد، والدین در ناکامیها مأمن او هستند و در سردرگمیها مرجع او. این رابطه به والدین اعتمادبهنفس میدهد که میتوانند به او لذت ببخشند و او را راهنمایی کنند و از او مراقبت کنند؛ بنابراین رضایت در این زمینه، از خستگی روزمرگی و زحمات والدگری، میکاهد. اما رابطه با نوجوان از جنسی دیگر است. او از فضای عمومی خانه به اتاقی دربسته کوچ کرده، کم حرف میزند و کمتر گوش میکند، به جای پذیرش حرفهای والدین مدام در حال پرسیدن و بحثکردن و مخالفتکردن است، از روال روزمره سرپیچی میکند و به عقاید و باورهای مألوف شک میکند و آشکار و پنهان پیام میدهد که علاقه چندانی به رابطه با پدر و مادرش ندارد و همین والدین را ناکام میکند که آن کودک شاد و علاقهمند به آنان، کجا گم شد؟ و این موجود کمحرف و عبوس و بیعلاقه، این میهمان ناخوانده، از کجا آمده؟
از امروز به دیروز و فردا
والدین باید به جای تعجب یا اعتراض، این مرحله را با آغوش باز پذیرا باشند و هر قدم نوجوان را به سمت رشد و کسب هویت، با خوشدلی استقبال کنند؛ مثل همه وقتهایی که قد میکشید یا مهارتی جدید میآموخت و بدانند که یک نوجوانی خوب و غنی، مقدمه تمام سالهایی است که از پی آن خواهند آمد، انگار حدود ۱۰ سال وقت داریم او را برای نوجوانی آماده کنیم و نیز به همین مقدار برای گذار از نوجوانی برای ادامه بقیه سفر زندگی.
بهتر است بدانیم شروع نوجوانی حتمی است؛ اما وقوع ناسازگاری و بحران و اختلال نه، و اولین کلید موفقیت، به رسمیت شناختن این دوره هست و انتظارنداشتن که او مانند کودکی مطیع و پذیرا باشد، اینکه ظرفیت داشته باشیم مورد پرسش و انتقاد واقع شویم و باورها و رفتارهای خودمان را زیر سؤال ببریم.
اگر تلاش کنیم این مسافران را برای این سفر مهم آماده کنیم، حتما خودمان هم رشد میکنیم و باظرفیتتر و منطقیتر خواهیم شد و خواهیم دانست رشدکردن در انعطاف است و درجازدن در سرسختی. ما همراه او رشد خواهیم کرد و با پاهای او به آینده خواهیم رفت و با چشمان او خواهیم دید.
پس برای بستن کولهبار سفر آماده شویم.
کولهبار سفر
برای تدارک کولهبار سفر، از ابتدای تولد فرزندمان شروع کنیم. جنس کولهبار، صرف وقت با کودک است؛ یعنی نوازشکردن، بازیکردن و لذتبردن از همدیگر بدون هیچ هدف مستقیم آموزشی یا تربیتی و عجبا که از اینجاست که کودک علاقه پیدا میکند به حرف ما گوش کند و با ما همراهی کند، به تأکید مینویسم که بهترین مداخلههای آموزشی و تربیتی، وقتی کودک همکاری نکند، بیاثر خواهد بود و روشن است که وظیفه برداشتن این قدم و تشکیل این ساختار با والدین است و اگر گفته شود که بر این سنگ زیرین، کل بنای پرورش نهاده میشود، سخنی به گزاف نیست؛ بنابراین صرف وقت برای کودک، بدون آنکه محتوای آموزشی مستقیم داشته باشد، مهمترین بخش آموزش به فرزندان است.
ابزار سفر
زمانه همیشه در حال تغییر است؛ اما شاید آنچه باید در کولهبار سفر او بگذاریم، در طول تاریخ چندان فرقی نکرده باشد؛ حتی در افسانهها هم این شباهتها آشکار است.
توانایی رابطه با خود، همدلی با دیگران، مدیریت زمان، کنترل هیجان، تسلط بر ترس و خشم، تمرین درستاندیشیدن و خوب تصمیمگیریکردن، مواجهه درست با ناکامیها، تفکر منطقی و نیز خلاقانه به وقت امنیت یا بحران، حفظ امیدواری و پایداری.
اینها مهارتهای پایهای و اساسی و از وسایل لازم برای سفر زندگی است.
جادوی همانندسازی
چه سعادتی است اگر میراثدادن و گرفتن به وقت زندگی باشد و نه مرگ و سرمایه فزونی یابد و نه کاستی و همین در جریان زندگی اتفاق میافتد که هر قدر کولهبار خودمان پربارتر باشد، توشه فرزندانمان، پرمایهتر میشود، در واقع قدم اول این است که ما ثروتمند به همه مهارتها باشیم و مثل حاتمها رفتار کنیم و بیدریغ ببخشیم. جادویی به نام همانندسازی وجود دارد که کولهبار او از آنچه از ما میبیند و میشنود، پر میشود و ما در فرصت زندهبودن، ارثبردن فرزندانمان را به چشم خود میبینیم و لذت میبریم و در واقع ازآنجاییکه در نوجوانی، راه رشد او از ما فاصله میگیرد، باز هم با همان کولهبار به سفر زندگی ادامه میدهد. پس اگر باورهای منطقی و احساسهای متناسب و رفتارهای مناسب داشته باشیم و مهارتهای درست به کار بگیریم و نیز وقت کافی صرف فرزندانمان کنیم، او فرصت همانندسازی با ما را خواهد داشت و در مسیر زندگی به کار خواهد گرفت، همه چیز از ما شروع شده و با او ادامه خواهد یافت. پس قادر خواهیم بود با اطمینان بیشتر، ورود او به اجتماع را شاهد باشیم و از تمرینهای او در نوجوانی، ترسی به دل راه ندهیم.
*روانپزشک کودک و نوجوان
بسیاری از خانوادهها، دو فرزند دارند؛ یکی در مرحله کودکی و دیگری نوجوانی و برای آنان نظاره تفاوتهای این دو مرحله رشدی، آسانتر است.
کودک به مهد یا مدرسه میرود و از ارتباط و بازی با همسنهایش لذت میبرد و نیز دوست دارد با والدین وقت بگذراند و در میهمانی و سفر با آنان همراه باشد، والدین در ناکامیها مأمن او هستند و در سردرگمیها مرجع او. این رابطه به والدین اعتمادبهنفس میدهد که میتوانند به او لذت ببخشند و او را راهنمایی کنند و از او مراقبت کنند؛ بنابراین رضایت در این زمینه، از خستگی روزمرگی و زحمات والدگری، میکاهد. اما رابطه با نوجوان از جنسی دیگر است. او از فضای عمومی خانه به اتاقی دربسته کوچ کرده، کم حرف میزند و کمتر گوش میکند، به جای پذیرش حرفهای والدین مدام در حال پرسیدن و بحثکردن و مخالفتکردن است، از روال روزمره سرپیچی میکند و به عقاید و باورهای مألوف شک میکند و آشکار و پنهان پیام میدهد که علاقه چندانی به رابطه با پدر و مادرش ندارد و همین والدین را ناکام میکند که آن کودک شاد و علاقهمند به آنان، کجا گم شد؟ و این موجود کمحرف و عبوس و بیعلاقه، این میهمان ناخوانده، از کجا آمده؟
از امروز به دیروز و فردا
والدین باید به جای تعجب یا اعتراض، این مرحله را با آغوش باز پذیرا باشند و هر قدم نوجوان را به سمت رشد و کسب هویت، با خوشدلی استقبال کنند؛ مثل همه وقتهایی که قد میکشید یا مهارتی جدید میآموخت و بدانند که یک نوجوانی خوب و غنی، مقدمه تمام سالهایی است که از پی آن خواهند آمد، انگار حدود ۱۰ سال وقت داریم او را برای نوجوانی آماده کنیم و نیز به همین مقدار برای گذار از نوجوانی برای ادامه بقیه سفر زندگی.
بهتر است بدانیم شروع نوجوانی حتمی است؛ اما وقوع ناسازگاری و بحران و اختلال نه، و اولین کلید موفقیت، به رسمیت شناختن این دوره هست و انتظارنداشتن که او مانند کودکی مطیع و پذیرا باشد، اینکه ظرفیت داشته باشیم مورد پرسش و انتقاد واقع شویم و باورها و رفتارهای خودمان را زیر سؤال ببریم.
اگر تلاش کنیم این مسافران را برای این سفر مهم آماده کنیم، حتما خودمان هم رشد میکنیم و باظرفیتتر و منطقیتر خواهیم شد و خواهیم دانست رشدکردن در انعطاف است و درجازدن در سرسختی. ما همراه او رشد خواهیم کرد و با پاهای او به آینده خواهیم رفت و با چشمان او خواهیم دید.
پس برای بستن کولهبار سفر آماده شویم.
کولهبار سفر
برای تدارک کولهبار سفر، از ابتدای تولد فرزندمان شروع کنیم. جنس کولهبار، صرف وقت با کودک است؛ یعنی نوازشکردن، بازیکردن و لذتبردن از همدیگر بدون هیچ هدف مستقیم آموزشی یا تربیتی و عجبا که از اینجاست که کودک علاقه پیدا میکند به حرف ما گوش کند و با ما همراهی کند، به تأکید مینویسم که بهترین مداخلههای آموزشی و تربیتی، وقتی کودک همکاری نکند، بیاثر خواهد بود و روشن است که وظیفه برداشتن این قدم و تشکیل این ساختار با والدین است و اگر گفته شود که بر این سنگ زیرین، کل بنای پرورش نهاده میشود، سخنی به گزاف نیست؛ بنابراین صرف وقت برای کودک، بدون آنکه محتوای آموزشی مستقیم داشته باشد، مهمترین بخش آموزش به فرزندان است.
ابزار سفر
زمانه همیشه در حال تغییر است؛ اما شاید آنچه باید در کولهبار سفر او بگذاریم، در طول تاریخ چندان فرقی نکرده باشد؛ حتی در افسانهها هم این شباهتها آشکار است.
توانایی رابطه با خود، همدلی با دیگران، مدیریت زمان، کنترل هیجان، تسلط بر ترس و خشم، تمرین درستاندیشیدن و خوب تصمیمگیریکردن، مواجهه درست با ناکامیها، تفکر منطقی و نیز خلاقانه به وقت امنیت یا بحران، حفظ امیدواری و پایداری.
اینها مهارتهای پایهای و اساسی و از وسایل لازم برای سفر زندگی است.
جادوی همانندسازی
چه سعادتی است اگر میراثدادن و گرفتن به وقت زندگی باشد و نه مرگ و سرمایه فزونی یابد و نه کاستی و همین در جریان زندگی اتفاق میافتد که هر قدر کولهبار خودمان پربارتر باشد، توشه فرزندانمان، پرمایهتر میشود، در واقع قدم اول این است که ما ثروتمند به همه مهارتها باشیم و مثل حاتمها رفتار کنیم و بیدریغ ببخشیم. جادویی به نام همانندسازی وجود دارد که کولهبار او از آنچه از ما میبیند و میشنود، پر میشود و ما در فرصت زندهبودن، ارثبردن فرزندانمان را به چشم خود میبینیم و لذت میبریم و در واقع ازآنجاییکه در نوجوانی، راه رشد او از ما فاصله میگیرد، باز هم با همان کولهبار به سفر زندگی ادامه میدهد. پس اگر باورهای منطقی و احساسهای متناسب و رفتارهای مناسب داشته باشیم و مهارتهای درست به کار بگیریم و نیز وقت کافی صرف فرزندانمان کنیم، او فرصت همانندسازی با ما را خواهد داشت و در مسیر زندگی به کار خواهد گرفت، همه چیز از ما شروع شده و با او ادامه خواهد یافت. پس قادر خواهیم بود با اطمینان بیشتر، ورود او به اجتماع را شاهد باشیم و از تمرینهای او در نوجوانی، ترسی به دل راه ندهیم.
*روانپزشک کودک و نوجوان