|

چو آبگينه شكسته

روزبه احمدی

شیراز پایتخت فرهنگ و هنر ایران و یک مرجع واقعی معماری ایرانی است. بافت قدیم شهر، آینه ذوق و بینش‌ باشندگان شهری با عقاید و نگرش‌های متفاوت در طی قرن‌هاست. با گذر زمان و افزایش جمعیت و اقتصاد ناپایدار و متزلزل، این گنج روی خاک، در معرض خطر نابودی قرار گرفته است. یکی از این بناها که با وجود تلاش علاقه‌مندان میراث فرهنگی شهر، ذره‌ذره تخریب و ناگهان از جلوی چشم همگان غیب شد عمارت رافائل‌زاده در قلب شهر واقع شده بود؛ یکی از بی‌شمار ساختمان‌های ثبت‌شده در میراث فرهنگی.
این متن، گزارش یک تخریب است. یک هشدار که قرار نیست هشدار بماند. بناست اطلاعاتی بدهد از اینکه تخریب سیستماتیک هویت یک شهر چطور رخ می‌دهد و چه می‌شود که پیش از آنکه بدانی، از بودن تهی‌ شده‌ای.
مشخصات عمارت
عمارت رافائل‌زاده در بافت میانی شهر، نبش خیابان مکتبی و خیابان رودکی در نزدیکی بلوار کریم‌خان زند شیراز واقع شده بود؛ نه‌چندان دور از محل سازمان میراث فرهنگی و گردشگری شیراز. سال ساخت بنا روشن نیست، ولی براساس عکس‌هایی که از این عمارت موجود است و با توجه به المان‌های سبکی به کار برده‌شده در معماری آن، به نظر می‌رسد ساخت بنا در اواخر سلطنت احمدشاه قاجار آغاز شده باشد و با شروع دوران پهلوی اول به پایان رسیده باشد. با وجود اینکه بیشتر ساختمان‌های این منطقه از بافت میانی شیراز، چه مسکونی و چه تجاری، متعلق به اواخر دوران قاجار و اوایل عصر پهلوی هستند و از نظر معماری، چه داخلی و چه خارجی، مورد توجه‌اند، عمارت رافائل‌زاده یک اثر منحصر‌به‌فرد به شمار می‌رفت. اداره میراث فرهنگی با دانش به این موضوع، این بنا را در دهم خرداد ۱۳۸۲ با شماره ۹۰۱۰ در زمره یکی از آثار ملی ایران به ثبت رساند. طبق گزارشی که آقایان سعید صفرزاده و جمشید اسدی‌پور برای ثبت اثر در فهرست میراث فرهنگی فراهم کرده بودند، فرم این بنا به صورت مربع و حیاط‌ مرکزی بوده است؛ همانند دیگر آثار عصر قاجاریه و پهلوی اول به‌خصوص در شیراز. مصالح به‌کاررفته در بنا، خشت، سنگ، آجر، چوب و گچ بوده است. «در قسمت شرقی و غربی دارای ساخت‌وساز» بوده. جبهه غربی، در طبقه اول ایوان ستون‌دار داشته است و سرستون‌هایی تزیینی وگچ‌بری‌شده. طبقه زیرین، چهار در به سمت حیاط داشته است و بعد از آن یک راهروی وسیع که دسترسی به بخش‌های مختلف بنا را ممکن می‌کرده است. در سمت جنوبی بنا، راهرویی پلکانی قرار داشته است که دسترسی به طبقه فوقانی را ممکن می‌کرده است. در عمارت رافائل‌زاده هم، مانند دیگر بناهای شهر در عهد قاجار، مانند نارنجستان قوام، عمارت خدمه در بخش جلو و عمارت اصلی در بخش انتهایی قرار داشته است. استاد نگارنده، معمار و پژوهشگر تاریخ علی بامداد، با استناد به عکس‌هایی که از این عمارت وجود دارد، معتقد است استفاده از پوشش دهانه تخت با گچ‌بری لُکه (کلوخی) در ایوان ستون‌دار عمارت، نشان‌دهنده جسارت معمار است. از گزارش ضمیمه میراث برمی‌آید که پلان بنا نسبت به محور عمودی قرینه نبوده، ولی نمای بنا کاملا قرینه بوده است یعنی اصل قرینه بی‌قرینگی در عدم انطباق نقشه (پلان) و نما دیده می‌شود.
معمار عمارت
درباره معمار این عمارت اطلاعاتی وجود ندارد. نظر به تشابهاتی که معماری این اثر با آثار مشابه هم‌زمان با خود دارد، دیگر استاد نگارنده الهام دهقانی، معمار و پژوهشگر تاریخ، محتمل می‌داند که معمار عمارت رافائل‌زاده هم، مانند عمارت شاپوری، استاد ابوالقاسم مهندسی، معمار معروف شیرازی باشد. نظر به اینکه عمارت رافائل‌زاده هم با رویکرد آزادانه به معماری طراحی شده ‌است چنین احتمالی بعید به نظر نمی‌رسد. قیاس تشابهات معماری عمارت رافائل‌زاده با دیگر آثار استاد مهندسی (خانه ممتازی، خانه جمشیدی، گاراژ ایران‌پیما و خانه بهارلو) این گمان را تقویت می‌کند.
مالکان عمارت
عمارت رافائل‌زاده در نزدیکی محله کلیمیان شیراز که از محله میدان شاه (میدان شهرداری) تا محله بازار مرغ (چهار‌راه مشیر) را شامل می‌شده، بنا شده بوده است. بر اساس تحقیقات نگارنده، مالکان اصلی این عمارت، آقاماشا‌ءالله و طاووس خانم رافائل‌زاده، از کلیمیان خوشنام شیراز بوده‌اند. فرزند اول این خانواده، مئیر رافائل‌زاده و همسرش نیمتاج نوبندگانی نسل دوم خاندان رافائل‌زاده بوده‌اند که در این خانه زندگی کردند. به گفته هومن سرشار، نتیجه خانواده، طاووس خانم تا سال‌های آخر حیاتش ساکن این عمارت باقی مانده بوده است. مئیر در سال ۱۳۲۶ به تهران مهاجرت می‌کند و همسر و فرزندانش در ۱۳۲۷ به او ملحق می‌شوند. اینکه پس از فوت طاووس خانم و مهاجرت فرزندان به تهران و سپس به خارج از کشور، چه کسی مالکیت خانه را در اختیار داشته است بر نگارنده معلوم نیست. در گزارش ضمیمه پیشنهاد ثبت در میراث که در سال ۱۳۸۲ تهیه شده نقل شده است که «ساخت‌وساز ضلع غربی منزل رافائل‌زاده در حال حاضر جهت انبار مغازه عطاری مجاور واگذار شده است.
سرنوشت عمارت
سرنوشت عمارت رافائل‌زاده، داستانی است پر آب چشم. در همین گزارش میراث فرهنگی، به کاربری تجاری بخشی از بنا و کاربری مسکونی بخش دیگری از بنا و همین‌طور لزوم مرمت اساسی آن اشاره شده است. «با توجه به آسیب‌هایی که به ضلع غربی وارد آمده لزوم توجه بیشتر به نگهداری بنا یادآوری می‌شود». تا سال تهیه این گزارش (۱۳۸۲) با استناد به همین گزارش و مشاهدات همسایگان، عمارت در وضعیت مقبولی قرار داشته است و با کمی توجه، امکان مرمت و بازسازی بخش‌های تخریب‌شده آن‌ هم وجود داشته است. نگارنده در سال ۹۶ عمارت رافائل‌زاده را به چشم خود دیده است و از آن عکاسی کرده است. مجاورت این عمارت با محل ساختمان اداره میراث فرهنگی شیراز در خیابان رودکی و ویژگی‌های سبکی و معماری این بنا توجه من را که دانشجوی معماری هستم به خود جلب کرده بود. سؤالی که پیش می‌آید این است که چگونه می‌شود خانه‌ای بیش از ۸۰ سال برقرار بوده باشد و ناگهان و پس از ثبت ملی در عرض چند سال ناگهان بدل به ویرانه بشود؟ چه می‌شود که بعد از ثبت عمارت،‌ نه‌تنها نگهداری و مرمتی روی بنا صورت نمی‌گیرد؛ بلکه به‌تدریج تبدیل به متروکه‌ای می‌شود که تنها زمینش ارزش دارد و به‌ناچار و با شکایت مالک باید از فهرست میراث فرهنگی کشور خارج بشود؟ بنا به ‌گفته همسایگان، صدماتی که در سال‌های اخیر به پیکره ساختمان وارد شده، تعمدا و به دور از چشم مسئولان به قصد تخریب ساختمان انجام شده است. دردناک این است که عمارت رافائل‌زاده یکی از صدها خانه‌ای است که می‌شد برای مردم این مملکت بمانند. بنا به ‌گفته کارشناسان و فعالان حوزه‌ میراث فرهنگی، آنچه بر سر اغلب ساختمان‌های بافت قدیمی شهر و به‌ویژه آنهایی که شناسایی و ثبت شده‌اند می‌آید این است که اغلب این مکان‌ها دارای مالک خصوصی‌اند و مالک خصوصی اگر نتواند ملک را به قیمت به میراث فرهنگی بفروشد، نمی‌تواند برای مرمت یا تغییر کاربری‌اش حمایت مالی کسب کند، بنابراین ترجیح می‌دهد آتش به مال خود و هویت و تاریخ شهرش بزند تا دست‌کم زمین اثر را «زنده کند». نوک پیکان انتقاد این متن به سمت مالک خصوصی نیست، به ‌سمت میراث فرهنگی نیست؛ بلکه به‌ سمت ماست. به سمت قوانین ناکارآمد ماست. هر روز در اخبار می‌آید که یک میراث فرهنگی ثبت‌شده دیگر از دست رفت. دیوار قوانین کشور برای حفظ و نگهداری میراث تاریخی‌اش کوتاه است وگرنه پای گفت‌وگو با هر کس بنشینی، مردم و مسئول و مأمور و معذور، همه از اینکه «‌چقدر قدیم‌ها خوب بود» حرف می‌زنند و حقیقتا چه باک از نوستالژی‌زدگی و رمانتیسیسم غلوشده نسبت به گذشته اگر این شهر را برای کودکان فردا حفظ می‌کرد؟ یا شاید 600 سال پس از حافظ شهر، هنوز هم ملالت همه ما ز علم بی‌عمل است؟

شیراز پایتخت فرهنگ و هنر ایران و یک مرجع واقعی معماری ایرانی است. بافت قدیم شهر، آینه ذوق و بینش‌ باشندگان شهری با عقاید و نگرش‌های متفاوت در طی قرن‌هاست. با گذر زمان و افزایش جمعیت و اقتصاد ناپایدار و متزلزل، این گنج روی خاک، در معرض خطر نابودی قرار گرفته است. یکی از این بناها که با وجود تلاش علاقه‌مندان میراث فرهنگی شهر، ذره‌ذره تخریب و ناگهان از جلوی چشم همگان غیب شد عمارت رافائل‌زاده در قلب شهر واقع شده بود؛ یکی از بی‌شمار ساختمان‌های ثبت‌شده در میراث فرهنگی.
این متن، گزارش یک تخریب است. یک هشدار که قرار نیست هشدار بماند. بناست اطلاعاتی بدهد از اینکه تخریب سیستماتیک هویت یک شهر چطور رخ می‌دهد و چه می‌شود که پیش از آنکه بدانی، از بودن تهی‌ شده‌ای.
مشخصات عمارت
عمارت رافائل‌زاده در بافت میانی شهر، نبش خیابان مکتبی و خیابان رودکی در نزدیکی بلوار کریم‌خان زند شیراز واقع شده بود؛ نه‌چندان دور از محل سازمان میراث فرهنگی و گردشگری شیراز. سال ساخت بنا روشن نیست، ولی براساس عکس‌هایی که از این عمارت موجود است و با توجه به المان‌های سبکی به کار برده‌شده در معماری آن، به نظر می‌رسد ساخت بنا در اواخر سلطنت احمدشاه قاجار آغاز شده باشد و با شروع دوران پهلوی اول به پایان رسیده باشد. با وجود اینکه بیشتر ساختمان‌های این منطقه از بافت میانی شیراز، چه مسکونی و چه تجاری، متعلق به اواخر دوران قاجار و اوایل عصر پهلوی هستند و از نظر معماری، چه داخلی و چه خارجی، مورد توجه‌اند، عمارت رافائل‌زاده یک اثر منحصر‌به‌فرد به شمار می‌رفت. اداره میراث فرهنگی با دانش به این موضوع، این بنا را در دهم خرداد ۱۳۸۲ با شماره ۹۰۱۰ در زمره یکی از آثار ملی ایران به ثبت رساند. طبق گزارشی که آقایان سعید صفرزاده و جمشید اسدی‌پور برای ثبت اثر در فهرست میراث فرهنگی فراهم کرده بودند، فرم این بنا به صورت مربع و حیاط‌ مرکزی بوده است؛ همانند دیگر آثار عصر قاجاریه و پهلوی اول به‌خصوص در شیراز. مصالح به‌کاررفته در بنا، خشت، سنگ، آجر، چوب و گچ بوده است. «در قسمت شرقی و غربی دارای ساخت‌وساز» بوده. جبهه غربی، در طبقه اول ایوان ستون‌دار داشته است و سرستون‌هایی تزیینی وگچ‌بری‌شده. طبقه زیرین، چهار در به سمت حیاط داشته است و بعد از آن یک راهروی وسیع که دسترسی به بخش‌های مختلف بنا را ممکن می‌کرده است. در سمت جنوبی بنا، راهرویی پلکانی قرار داشته است که دسترسی به طبقه فوقانی را ممکن می‌کرده است. در عمارت رافائل‌زاده هم، مانند دیگر بناهای شهر در عهد قاجار، مانند نارنجستان قوام، عمارت خدمه در بخش جلو و عمارت اصلی در بخش انتهایی قرار داشته است. استاد نگارنده، معمار و پژوهشگر تاریخ علی بامداد، با استناد به عکس‌هایی که از این عمارت وجود دارد، معتقد است استفاده از پوشش دهانه تخت با گچ‌بری لُکه (کلوخی) در ایوان ستون‌دار عمارت، نشان‌دهنده جسارت معمار است. از گزارش ضمیمه میراث برمی‌آید که پلان بنا نسبت به محور عمودی قرینه نبوده، ولی نمای بنا کاملا قرینه بوده است یعنی اصل قرینه بی‌قرینگی در عدم انطباق نقشه (پلان) و نما دیده می‌شود.
معمار عمارت
درباره معمار این عمارت اطلاعاتی وجود ندارد. نظر به تشابهاتی که معماری این اثر با آثار مشابه هم‌زمان با خود دارد، دیگر استاد نگارنده الهام دهقانی، معمار و پژوهشگر تاریخ، محتمل می‌داند که معمار عمارت رافائل‌زاده هم، مانند عمارت شاپوری، استاد ابوالقاسم مهندسی، معمار معروف شیرازی باشد. نظر به اینکه عمارت رافائل‌زاده هم با رویکرد آزادانه به معماری طراحی شده ‌است چنین احتمالی بعید به نظر نمی‌رسد. قیاس تشابهات معماری عمارت رافائل‌زاده با دیگر آثار استاد مهندسی (خانه ممتازی، خانه جمشیدی، گاراژ ایران‌پیما و خانه بهارلو) این گمان را تقویت می‌کند.
مالکان عمارت
عمارت رافائل‌زاده در نزدیکی محله کلیمیان شیراز که از محله میدان شاه (میدان شهرداری) تا محله بازار مرغ (چهار‌راه مشیر) را شامل می‌شده، بنا شده بوده است. بر اساس تحقیقات نگارنده، مالکان اصلی این عمارت، آقاماشا‌ءالله و طاووس خانم رافائل‌زاده، از کلیمیان خوشنام شیراز بوده‌اند. فرزند اول این خانواده، مئیر رافائل‌زاده و همسرش نیمتاج نوبندگانی نسل دوم خاندان رافائل‌زاده بوده‌اند که در این خانه زندگی کردند. به گفته هومن سرشار، نتیجه خانواده، طاووس خانم تا سال‌های آخر حیاتش ساکن این عمارت باقی مانده بوده است. مئیر در سال ۱۳۲۶ به تهران مهاجرت می‌کند و همسر و فرزندانش در ۱۳۲۷ به او ملحق می‌شوند. اینکه پس از فوت طاووس خانم و مهاجرت فرزندان به تهران و سپس به خارج از کشور، چه کسی مالکیت خانه را در اختیار داشته است بر نگارنده معلوم نیست. در گزارش ضمیمه پیشنهاد ثبت در میراث که در سال ۱۳۸۲ تهیه شده نقل شده است که «ساخت‌وساز ضلع غربی منزل رافائل‌زاده در حال حاضر جهت انبار مغازه عطاری مجاور واگذار شده است.
سرنوشت عمارت
سرنوشت عمارت رافائل‌زاده، داستانی است پر آب چشم. در همین گزارش میراث فرهنگی، به کاربری تجاری بخشی از بنا و کاربری مسکونی بخش دیگری از بنا و همین‌طور لزوم مرمت اساسی آن اشاره شده است. «با توجه به آسیب‌هایی که به ضلع غربی وارد آمده لزوم توجه بیشتر به نگهداری بنا یادآوری می‌شود». تا سال تهیه این گزارش (۱۳۸۲) با استناد به همین گزارش و مشاهدات همسایگان، عمارت در وضعیت مقبولی قرار داشته است و با کمی توجه، امکان مرمت و بازسازی بخش‌های تخریب‌شده آن‌ هم وجود داشته است. نگارنده در سال ۹۶ عمارت رافائل‌زاده را به چشم خود دیده است و از آن عکاسی کرده است. مجاورت این عمارت با محل ساختمان اداره میراث فرهنگی شیراز در خیابان رودکی و ویژگی‌های سبکی و معماری این بنا توجه من را که دانشجوی معماری هستم به خود جلب کرده بود. سؤالی که پیش می‌آید این است که چگونه می‌شود خانه‌ای بیش از ۸۰ سال برقرار بوده باشد و ناگهان و پس از ثبت ملی در عرض چند سال ناگهان بدل به ویرانه بشود؟ چه می‌شود که بعد از ثبت عمارت،‌ نه‌تنها نگهداری و مرمتی روی بنا صورت نمی‌گیرد؛ بلکه به‌تدریج تبدیل به متروکه‌ای می‌شود که تنها زمینش ارزش دارد و به‌ناچار و با شکایت مالک باید از فهرست میراث فرهنگی کشور خارج بشود؟ بنا به ‌گفته همسایگان، صدماتی که در سال‌های اخیر به پیکره ساختمان وارد شده، تعمدا و به دور از چشم مسئولان به قصد تخریب ساختمان انجام شده است. دردناک این است که عمارت رافائل‌زاده یکی از صدها خانه‌ای است که می‌شد برای مردم این مملکت بمانند. بنا به ‌گفته کارشناسان و فعالان حوزه‌ میراث فرهنگی، آنچه بر سر اغلب ساختمان‌های بافت قدیمی شهر و به‌ویژه آنهایی که شناسایی و ثبت شده‌اند می‌آید این است که اغلب این مکان‌ها دارای مالک خصوصی‌اند و مالک خصوصی اگر نتواند ملک را به قیمت به میراث فرهنگی بفروشد، نمی‌تواند برای مرمت یا تغییر کاربری‌اش حمایت مالی کسب کند، بنابراین ترجیح می‌دهد آتش به مال خود و هویت و تاریخ شهرش بزند تا دست‌کم زمین اثر را «زنده کند». نوک پیکان انتقاد این متن به سمت مالک خصوصی نیست، به ‌سمت میراث فرهنگی نیست؛ بلکه به‌ سمت ماست. به سمت قوانین ناکارآمد ماست. هر روز در اخبار می‌آید که یک میراث فرهنگی ثبت‌شده دیگر از دست رفت. دیوار قوانین کشور برای حفظ و نگهداری میراث تاریخی‌اش کوتاه است وگرنه پای گفت‌وگو با هر کس بنشینی، مردم و مسئول و مأمور و معذور، همه از اینکه «‌چقدر قدیم‌ها خوب بود» حرف می‌زنند و حقیقتا چه باک از نوستالژی‌زدگی و رمانتیسیسم غلوشده نسبت به گذشته اگر این شهر را برای کودکان فردا حفظ می‌کرد؟ یا شاید 600 سال پس از حافظ شهر، هنوز هم ملالت همه ما ز علم بی‌عمل است؟

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها