|

فاتح آینده

هرمز علی‌پور. شاعر

چرا احمدرضا احمدی و شعر او را همیشه دوست داشته‌ام. در دوره‌های مختلف سنی و شعری‌ام، پیش می‌آمد كه شعری یا سطری یا پاساژی از یك شاعر تحسین مرا برانگیزد. اما چرا احمدی را دست‌كم بیش از نیم‌قرن است كه دوست دارم؛ زیرا احمدرضا چون هر شاعری دیگر خودش را می‌نویسد بعدا نگاهش كه باز خود اوست. خودش را می‌نویسد به‌علاوه انسان‌هایی كه سنخیت‌شان را با او در كلمه و روح و جان می‌بینند.
احمدرضا را به خاطر صداقتش، ترس‌هایش، حیرتش، و من امروز می‌بینم كه خیلی تاب و توان، صبوری، اعتماد‌به‌نفس می‌خواست، می‌خواهد كه هفتاد سال بنویسی. نایستی. وقعی به نگاه و نظر منتقدان نگذاری.
هرگاه می‌خواهم شاعرانی را به خاطر بیاورم و با جان لمسشان كنم، خود یا ناخودآگاه یا كه تلفیقی از هر دو احمدرضا احمدی و بیژن جلالی به خاطرم می‌رسد؛ هركدام از بابتی و جهتی.
خوشبختانه بخت دیدن و میهمان هر دو بودن را داشته‌ام و گفت و شنید و بعد فروغ به یادم می‌آید كه احمدرضا را در بیست‌سالگیِ احمدرضا دریافت و دریافته و بررسی فنی كار او بی‌گمان كار اهل شایسته‌اش است كه من به‌عنوان مخاطب- شاعر- حرف می‌زنم. او اگر ذاتا شاعر نبود آن‌همه طعن و كنایه را تاب نمی‌آورد. پای‌فشاری بر شاعری او آن‌هم مدرن، نافی نام‌ها و زحمات دیگر نبود و نیست. محدودكردن نام او و چون او به نام «موج» حالا دیگر از انصاف دور است. او اكنون به‌مثابه رودی است كه بركتش آشكار شده است.
شعرش در فرهنگ شعر فارسی می‌تواند بستر استنتاج و استخراج مؤلفه‌هایی در شعر باشد؛ درست مثل نیما.
احمدرضا شاعری است كه آگاهی درونی خود را بی‌هیاهو به شهادت گرفته بود تا به امروز آن را بروز و نشان دهد. او سلوك خود را دارد و چقدر تحمل كرد بدون آنکه عكس‌های مصور با ذهن خود را بی‌تردیدترین بداند. بیانیه صادر كند و امریه و مدعی آشكار و پنهان شعر روزگارش و رأی تعیین‌كننده‌اش درباره دیگران شاعر.
دوام و شكوفایی او- از دیگر مدعیان مدرنیسم‌بودن متمایز و جدایش می‌سازد.
من می‌توانم بگویم در این زمینه دو نوع شاعر داریم. عده‌ای كه كال ماندند، با میوه‌هایی با طعم و مزه و لطف خاص كه ارزنده‌اند. و احمدرضا كه ناتمام رها نكرد.
درست است كه اصطلاح «موج نو» با نام او گره خورده، موج اما موقت و بی‌دوام است از نظر كمیت البته می‌توان به‌عنوان اصطلاحی پذیرفت.
احمدرضا شاعری است كه تا آن سوی صورت و نام خویش دست یافته است. انگار به‌گونه‌ای از اشراق كه پیداكردن ذات و طبیعت حقیقی آدمی است، تا به ورای نام و شكل و تصویر.
گاهی، هیچ امری نمی‌تواند مطلقا به شخصی منحصر باشد بلكه نوعی از یك احساس هنری- انسانی و مجموعه‌ای از آنها می‌تواند از انسان بگوید، از غمخواری با انسان.
و شنیده‌ام كه حقیقت شخصیت واقعی و اساسی آدم در درون اوست و من می‌گویم بر همین مبنا شعر احمدی شعری مبتنی بر وجود نوعی از انتظار بوده و می‌باشد كه تاب تحمل آن نصیب هر شاعری نمی‌شود كه هرگز آسان نبوده و نیست. چیزی كه شاعران واقعی را فاتح آینده‌ای می‌كند كه خود نظر بر آینده‌ای فارغ از محاسبه‌گری‌های موقت دارد.
چرا احمدرضا احمدی و شعر او را همیشه دوست داشته‌ام. در دوره‌های مختلف سنی و شعری‌ام، پیش می‌آمد كه شعری یا سطری یا پاساژی از یك شاعر تحسین مرا برانگیزد. اما چرا احمدی را دست‌كم بیش از نیم‌قرن است كه دوست دارم؛ زیرا احمدرضا چون هر شاعری دیگر خودش را می‌نویسد بعدا نگاهش كه باز خود اوست. خودش را می‌نویسد به‌علاوه انسان‌هایی كه سنخیت‌شان را با او در كلمه و روح و جان می‌بینند.
احمدرضا را به خاطر صداقتش، ترس‌هایش، حیرتش، و من امروز می‌بینم كه خیلی تاب و توان، صبوری، اعتماد‌به‌نفس می‌خواست، می‌خواهد كه هفتاد سال بنویسی. نایستی. وقعی به نگاه و نظر منتقدان نگذاری.
هرگاه می‌خواهم شاعرانی را به خاطر بیاورم و با جان لمسشان كنم، خود یا ناخودآگاه یا كه تلفیقی از هر دو احمدرضا احمدی و بیژن جلالی به خاطرم می‌رسد؛ هركدام از بابتی و جهتی.
خوشبختانه بخت دیدن و میهمان هر دو بودن را داشته‌ام و گفت و شنید و بعد فروغ به یادم می‌آید كه احمدرضا را در بیست‌سالگیِ احمدرضا دریافت و دریافته و بررسی فنی كار او بی‌گمان كار اهل شایسته‌اش است كه من به‌عنوان مخاطب- شاعر- حرف می‌زنم. او اگر ذاتا شاعر نبود آن‌همه طعن و كنایه را تاب نمی‌آورد. پای‌فشاری بر شاعری او آن‌هم مدرن، نافی نام‌ها و زحمات دیگر نبود و نیست. محدودكردن نام او و چون او به نام «موج» حالا دیگر از انصاف دور است. او اكنون به‌مثابه رودی است كه بركتش آشكار شده است.
شعرش در فرهنگ شعر فارسی می‌تواند بستر استنتاج و استخراج مؤلفه‌هایی در شعر باشد؛ درست مثل نیما.
احمدرضا شاعری است كه آگاهی درونی خود را بی‌هیاهو به شهادت گرفته بود تا به امروز آن را بروز و نشان دهد. او سلوك خود را دارد و چقدر تحمل كرد بدون آنکه عكس‌های مصور با ذهن خود را بی‌تردیدترین بداند. بیانیه صادر كند و امریه و مدعی آشكار و پنهان شعر روزگارش و رأی تعیین‌كننده‌اش درباره دیگران شاعر.
دوام و شكوفایی او- از دیگر مدعیان مدرنیسم‌بودن متمایز و جدایش می‌سازد.
من می‌توانم بگویم در این زمینه دو نوع شاعر داریم. عده‌ای كه كال ماندند، با میوه‌هایی با طعم و مزه و لطف خاص كه ارزنده‌اند. و احمدرضا كه ناتمام رها نكرد.
درست است كه اصطلاح «موج نو» با نام او گره خورده، موج اما موقت و بی‌دوام است از نظر كمیت البته می‌توان به‌عنوان اصطلاحی پذیرفت.
احمدرضا شاعری است كه تا آن سوی صورت و نام خویش دست یافته است. انگار به‌گونه‌ای از اشراق كه پیداكردن ذات و طبیعت حقیقی آدمی است، تا به ورای نام و شكل و تصویر.
گاهی، هیچ امری نمی‌تواند مطلقا به شخصی منحصر باشد بلكه نوعی از یك احساس هنری- انسانی و مجموعه‌ای از آنها می‌تواند از انسان بگوید، از غمخواری با انسان.
و شنیده‌ام كه حقیقت شخصیت واقعی و اساسی آدم در درون اوست و من می‌گویم بر همین مبنا شعر احمدی شعری مبتنی بر وجود نوعی از انتظار بوده و می‌باشد كه تاب تحمل آن نصیب هر شاعری نمی‌شود كه هرگز آسان نبوده و نیست. چیزی كه شاعران واقعی را فاتح آینده‌ای می‌كند كه خود نظر بر آینده‌ای فارغ از محاسبه‌گری‌های موقت دارد.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها