دگردیسی خاورمیانه و استراتژی آمریکایی در 2021
ولید فارس. مشاور پیشین دونالد ترامپ در خاورمیانه
پس از آگاهی از استراتژی جریانهای رادیکال در منطقه روشن شد که این جریانها در تلاش برای تقویت نفوذ و موقعیت خود هستند و سعی دارند هنگام تغییر دولت در کاخ سفید و ازسرگیری گفتوگوها از هرگونه امتیازدهی خودداری کنند. این پرسش مطرح میشود که در این حالت، جریانهای میانهرو باید چه سیاستی را اتخاذ کنند که فراخور این وضعیت باشد؟ در حال حاضر، محور میانهرو عمدتا دربرگیرنده ائتلاف عربی به رهبری عربستان سعودی، مصر، امارات متحده عربی و جنبشهای مخالف ملی و مدنی در کشورهای منطقه از جمله عراق، سوریه، لبنان، یمن، سودان و شمار دیگری از کشورهای خاورمیانه است. این رقابت اکنون میان تندروها و اعتدالگرایان برای تأثیرگذاری بر سیاست خارجی آمریكا در سال ۲۰۲۱ جریان دارد؛ صرفنظر از اینکه چه کسی به کاخ سفید میرسد. اگر احتمال دشوار اما غیرممکن برای وارونهشدن اوضاع از طریق دادگاهها و سازوکارهای قانون اساسی را که منجر به یک تحول بزرگ سیاسی شود و دونالد ترامپ، رئیسجمهوری کنونی آمریکا، بار دیگر به قدرت برگردد، کنار بگذاریم، محاسبات و برنامهریزیها در خاورمیانه، بر اساس دولت جو بایدن و کامالا هریس انجام میشود. از اینرو، آینده جریان میانهرو در منطقه پس از روشنشدن اوضاع در واشنگتن، به روابط و نفوذ آن در دولت بایدن بستگی دارد. به این ترتیب، محاسبات جریان میانهرو در خاورمیانه با یک فرمول ساده آغاز میشود؛ این معادله به سرعت دچار چالش میشود، زیرا وضعیت فراهمشده تا چهار سال آینده ادامه خواهد داشت و چگونگی تحولات بعدی فراتر از پیشبینی و محاسبه خواهد بود.
تردیدی نیست که اگر ترامپ پیروز نهایی انتخابات بود، رهبران منطقه میتوانستند استراتژیهای آینده او را بهویژه در ارتباط به ایران، داعش و سایر گروههای تکفیری، با وجود اشتباهاتی که در چهار سال گذشته انجام داد، پیشبینی کنند. اما جریانهای میانهرو، بهویژه ائتلاف عربی، آمادگی برای سال ۲۰۲۱ را بر اساس ریاستجمهوری بایدن میگیرند، نه ترامپ. از اینرو، استراتژیهای آینده این جریان بر اساس همین واقعیت استوار خواهد بود. اکنون این پرسش مطرح میشود که با درنظرداشت همین وضعیت، جریان میانهرو چه اقداماتی را میتواند پیش از واردشدن بایدن به کاخ سفید همانگونه که پیشبینی میشود، انجام دهد؟
لازم است ائتلاف عربی، در گام نخست، ارزیابیهای استراتژیک خود را با دقت و میانهروی انجام دهد، عملگرا باشد و تحت تأثیر چشماندازهای عجولانه هر تحلیلگری قرار نگیرد، بهویژه تحلیلهایی که پایههای آنها بیشتر بر فرض و گمان استوار است تا برداشت واقعی از اوضاع. تصمیمگیرندگان در منطقه نباید دچار چنان اضطراب و نگرانی شوند که آنها را به اتخاذ تصمیمهای عجولانه وا دارد و بدون ارزیابی دقیق از اوضاع، در یک حرکت سریع خود را در آغوش قدرتهای بینالمللی مخالف واشنگتن بیندازند. در عین حال، آنها نباید بر تصورات و خیالبافیهای برخی از «کارشناسان تجارت رسانهای» تکیه کنند که تحلیلهای آنها نویدبخش دوران طلایی در روابط اعراب و ایالات متحده است، در حالی که واقعیت اوضاع، خلاف آن را نشان میدهد. محور میانهرو باید با گامهای ثابت و استوار و با نهایت احتیاط و دوراندیشی برای مواجهشدن با هرگونه احتمال و تحول آمادگی داشته باشد، زیرا اوضاع عمومی نهتنها در ایالات متحده بلکه در خاورمیانه نیز دگرگون شده، شرایط قدرتنمایی و مانور تغییر کرده و جهان شاهد تحولات بسیاری شده است.
اوضاع سیاسی آمریکا صرفنظر از اینکه چه کسی در کاخ سفید باشد، دستخوش تغییر شده، جریانهای چپ افراطی سازمانیافتهتر شده و نقش و نفوذ آنها در کنگره افزایش یافته است. البته همانگونه که انتخابات اخیر نشان داد، صرفنظر از نامزد پیروز، دستگاه سیاسی و نفوذ مردمی باراک اوباما، رئیسجمهور پیشین آمریکا نسبت به برنامههای جمهوریخواهان قدرتمندتر شده است. در نتیجه، جریان سیاسی ترامپ، در صورت نبودن در صحنه قدرت، توان محافظت از دستاوردهای چهار سال گذشته در زمینه سیاست خارجی، بهویژه در مورد خاورمیانه را ندارد، به استثنای دو مورد؛ امنیت ملی ایالات متحده و رابطه با اسرائیل. از سوی دیگر، خاورمیانه نیز شاهد دگرگونیهای بسیاری شده است. در بازه زمانی ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۸، تحولات بسیاری به وجود آمد؛ ائتلاف عربی در ریاض تأسیس شد و بساط «خلافت داعش» را برچید، عربستان سعودی شاهد اصلاحات گستردهای شد، واشنگتن از برجام خارج شد، ارتش ملی لیبی بخش وسیعی از کشور را در کنترل خود درآورد و تواناییهای ارتش مصر در برابر گروههای تروریستی افزایش یافت. علاوه بر آن، قدرت حوثیها در یمن کاهش یافت، نیروهای کُرد در سوریه و عراق توانایی بیشتری کسب
کردند، قیامهای مردمی در عراق و لبنان برپا شد، دولت سودان تغییر کرد و در تونس جنبش مقاومت در برابر اخوان ظهور کرد. این تحولات، معادلات سیاسی دوره هشتساله رئیسجمهور اوباما را آنچنان متزلزل کرد که رهایی از آنها فراتر از تصور است. البته امضای توافقنامههای صلح امارات متحده عربی، بحرین و سودان با اسرائیل که در پیمان ابراهیم تجسم یافت، سونامی دیپلماتیک بزرگی بود که به چندین دهه بنبست در منطقه پایان داد.
اکنون آیا پس از تجربه تحولات بیشمار یادشده و وقوع رخدادهای بزرگ، میتوان بار دیگر به عقب برگشت؟ به باور من، بازگشت به وضعیت گذشته عملا ناممکن است، زیرا این موج بزرگ مقاومتها را تودههای مردمی حمایت میکنند که از افراطگرایی و تداوم جنگ بیزار شده و میخواهند جوامع آنها نیز وارد عرصه پیشرفت، ترقی و رفاه شوند. بنابراین، اگر دولت بایدن درصدد بازگشت به گذشته باشد و اقدامی را در این راستا اتخاذ کند، بهجای اینکه موفقیتی کسب کند، بیشتر متضرر خواهد شد. حتی اگر به احتمال بسیار ضعیف، ترامپ به کاخ سفید بازگردد، با این واقعیت روبهرو خواهد شد که خاورمیانه به دستاوردهای موجود بسنده نکرده و خواستار دستیابی به اقدامات بیشتری است. از اینرو، میتوان گفت که جریان میانهرو فرصتهای بسیاری برای تحمیل واقعیت جدیدی در منطقه دارد، صرفنظر از اینکه چه کسی در کاخ سفید باشد. اول اینکه به هیچ قیمتی نمیتوان از پیمان ابراهیم یا توافقنامههای صلح عقبنشینی کرد، زیرا کشورهای حامی صلح تواناییهای بسیاری برای حفظ و تداوم برنامههای خود دارند و میتوانند برای مقابله با تروریسم، دایره توافقنامههای صلح را گسترش دهند، افزون بر آن،
صرفنظر از احزاب و رهبران، اکثریت مردم آمریکا از این صلح حمایت میکنند. دوم اینکه با توجه به گسترش موج خشونت تکفیری در اروپا، ممکن نیست که مقابله با افراطگرایی و تروریسم در خاورمیانه، حمایت ناتو و همدلی مردمی غرب را به دست نیاورد. به این ترتیب، آنچه در آینده رخ دهد بههیچوجه به ضرر جریان میانهرو نخواهد بود و برخلاف برخی پیشبینیها، تحولات آینده، اهداف این جریان را بیشتر از پیش برآورده خواهد کرد؛ مشروط بر اینکه جریان میانهرو، اوضاع را به درستی مطالعه کند و دور از تأثیرپذیری از تحلیلهای نادرست، اقدامات سنجیده و مدنظر را در تمام ابعاد و زمینهها اتخاذ کند.
منبع: ایندیپندنت
پس از آگاهی از استراتژی جریانهای رادیکال در منطقه روشن شد که این جریانها در تلاش برای تقویت نفوذ و موقعیت خود هستند و سعی دارند هنگام تغییر دولت در کاخ سفید و ازسرگیری گفتوگوها از هرگونه امتیازدهی خودداری کنند. این پرسش مطرح میشود که در این حالت، جریانهای میانهرو باید چه سیاستی را اتخاذ کنند که فراخور این وضعیت باشد؟ در حال حاضر، محور میانهرو عمدتا دربرگیرنده ائتلاف عربی به رهبری عربستان سعودی، مصر، امارات متحده عربی و جنبشهای مخالف ملی و مدنی در کشورهای منطقه از جمله عراق، سوریه، لبنان، یمن، سودان و شمار دیگری از کشورهای خاورمیانه است. این رقابت اکنون میان تندروها و اعتدالگرایان برای تأثیرگذاری بر سیاست خارجی آمریكا در سال ۲۰۲۱ جریان دارد؛ صرفنظر از اینکه چه کسی به کاخ سفید میرسد. اگر احتمال دشوار اما غیرممکن برای وارونهشدن اوضاع از طریق دادگاهها و سازوکارهای قانون اساسی را که منجر به یک تحول بزرگ سیاسی شود و دونالد ترامپ، رئیسجمهوری کنونی آمریکا، بار دیگر به قدرت برگردد، کنار بگذاریم، محاسبات و برنامهریزیها در خاورمیانه، بر اساس دولت جو بایدن و کامالا هریس انجام میشود. از اینرو، آینده جریان میانهرو در منطقه پس از روشنشدن اوضاع در واشنگتن، به روابط و نفوذ آن در دولت بایدن بستگی دارد. به این ترتیب، محاسبات جریان میانهرو در خاورمیانه با یک فرمول ساده آغاز میشود؛ این معادله به سرعت دچار چالش میشود، زیرا وضعیت فراهمشده تا چهار سال آینده ادامه خواهد داشت و چگونگی تحولات بعدی فراتر از پیشبینی و محاسبه خواهد بود.
تردیدی نیست که اگر ترامپ پیروز نهایی انتخابات بود، رهبران منطقه میتوانستند استراتژیهای آینده او را بهویژه در ارتباط به ایران، داعش و سایر گروههای تکفیری، با وجود اشتباهاتی که در چهار سال گذشته انجام داد، پیشبینی کنند. اما جریانهای میانهرو، بهویژه ائتلاف عربی، آمادگی برای سال ۲۰۲۱ را بر اساس ریاستجمهوری بایدن میگیرند، نه ترامپ. از اینرو، استراتژیهای آینده این جریان بر اساس همین واقعیت استوار خواهد بود. اکنون این پرسش مطرح میشود که با درنظرداشت همین وضعیت، جریان میانهرو چه اقداماتی را میتواند پیش از واردشدن بایدن به کاخ سفید همانگونه که پیشبینی میشود، انجام دهد؟
لازم است ائتلاف عربی، در گام نخست، ارزیابیهای استراتژیک خود را با دقت و میانهروی انجام دهد، عملگرا باشد و تحت تأثیر چشماندازهای عجولانه هر تحلیلگری قرار نگیرد، بهویژه تحلیلهایی که پایههای آنها بیشتر بر فرض و گمان استوار است تا برداشت واقعی از اوضاع. تصمیمگیرندگان در منطقه نباید دچار چنان اضطراب و نگرانی شوند که آنها را به اتخاذ تصمیمهای عجولانه وا دارد و بدون ارزیابی دقیق از اوضاع، در یک حرکت سریع خود را در آغوش قدرتهای بینالمللی مخالف واشنگتن بیندازند. در عین حال، آنها نباید بر تصورات و خیالبافیهای برخی از «کارشناسان تجارت رسانهای» تکیه کنند که تحلیلهای آنها نویدبخش دوران طلایی در روابط اعراب و ایالات متحده است، در حالی که واقعیت اوضاع، خلاف آن را نشان میدهد. محور میانهرو باید با گامهای ثابت و استوار و با نهایت احتیاط و دوراندیشی برای مواجهشدن با هرگونه احتمال و تحول آمادگی داشته باشد، زیرا اوضاع عمومی نهتنها در ایالات متحده بلکه در خاورمیانه نیز دگرگون شده، شرایط قدرتنمایی و مانور تغییر کرده و جهان شاهد تحولات بسیاری شده است.
اوضاع سیاسی آمریکا صرفنظر از اینکه چه کسی در کاخ سفید باشد، دستخوش تغییر شده، جریانهای چپ افراطی سازمانیافتهتر شده و نقش و نفوذ آنها در کنگره افزایش یافته است. البته همانگونه که انتخابات اخیر نشان داد، صرفنظر از نامزد پیروز، دستگاه سیاسی و نفوذ مردمی باراک اوباما، رئیسجمهور پیشین آمریکا نسبت به برنامههای جمهوریخواهان قدرتمندتر شده است. در نتیجه، جریان سیاسی ترامپ، در صورت نبودن در صحنه قدرت، توان محافظت از دستاوردهای چهار سال گذشته در زمینه سیاست خارجی، بهویژه در مورد خاورمیانه را ندارد، به استثنای دو مورد؛ امنیت ملی ایالات متحده و رابطه با اسرائیل. از سوی دیگر، خاورمیانه نیز شاهد دگرگونیهای بسیاری شده است. در بازه زمانی ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۸، تحولات بسیاری به وجود آمد؛ ائتلاف عربی در ریاض تأسیس شد و بساط «خلافت داعش» را برچید، عربستان سعودی شاهد اصلاحات گستردهای شد، واشنگتن از برجام خارج شد، ارتش ملی لیبی بخش وسیعی از کشور را در کنترل خود درآورد و تواناییهای ارتش مصر در برابر گروههای تروریستی افزایش یافت. علاوه بر آن، قدرت حوثیها در یمن کاهش یافت، نیروهای کُرد در سوریه و عراق توانایی بیشتری کسب
کردند، قیامهای مردمی در عراق و لبنان برپا شد، دولت سودان تغییر کرد و در تونس جنبش مقاومت در برابر اخوان ظهور کرد. این تحولات، معادلات سیاسی دوره هشتساله رئیسجمهور اوباما را آنچنان متزلزل کرد که رهایی از آنها فراتر از تصور است. البته امضای توافقنامههای صلح امارات متحده عربی، بحرین و سودان با اسرائیل که در پیمان ابراهیم تجسم یافت، سونامی دیپلماتیک بزرگی بود که به چندین دهه بنبست در منطقه پایان داد.
اکنون آیا پس از تجربه تحولات بیشمار یادشده و وقوع رخدادهای بزرگ، میتوان بار دیگر به عقب برگشت؟ به باور من، بازگشت به وضعیت گذشته عملا ناممکن است، زیرا این موج بزرگ مقاومتها را تودههای مردمی حمایت میکنند که از افراطگرایی و تداوم جنگ بیزار شده و میخواهند جوامع آنها نیز وارد عرصه پیشرفت، ترقی و رفاه شوند. بنابراین، اگر دولت بایدن درصدد بازگشت به گذشته باشد و اقدامی را در این راستا اتخاذ کند، بهجای اینکه موفقیتی کسب کند، بیشتر متضرر خواهد شد. حتی اگر به احتمال بسیار ضعیف، ترامپ به کاخ سفید بازگردد، با این واقعیت روبهرو خواهد شد که خاورمیانه به دستاوردهای موجود بسنده نکرده و خواستار دستیابی به اقدامات بیشتری است. از اینرو، میتوان گفت که جریان میانهرو فرصتهای بسیاری برای تحمیل واقعیت جدیدی در منطقه دارد، صرفنظر از اینکه چه کسی در کاخ سفید باشد. اول اینکه به هیچ قیمتی نمیتوان از پیمان ابراهیم یا توافقنامههای صلح عقبنشینی کرد، زیرا کشورهای حامی صلح تواناییهای بسیاری برای حفظ و تداوم برنامههای خود دارند و میتوانند برای مقابله با تروریسم، دایره توافقنامههای صلح را گسترش دهند، افزون بر آن،
صرفنظر از احزاب و رهبران، اکثریت مردم آمریکا از این صلح حمایت میکنند. دوم اینکه با توجه به گسترش موج خشونت تکفیری در اروپا، ممکن نیست که مقابله با افراطگرایی و تروریسم در خاورمیانه، حمایت ناتو و همدلی مردمی غرب را به دست نیاورد. به این ترتیب، آنچه در آینده رخ دهد بههیچوجه به ضرر جریان میانهرو نخواهد بود و برخلاف برخی پیشبینیها، تحولات آینده، اهداف این جریان را بیشتر از پیش برآورده خواهد کرد؛ مشروط بر اینکه جریان میانهرو، اوضاع را به درستی مطالعه کند و دور از تأثیرپذیری از تحلیلهای نادرست، اقدامات سنجیده و مدنظر را در تمام ابعاد و زمینهها اتخاذ کند.
منبع: ایندیپندنت