«روزنامهنگار»، «کتاب»؛ سوزنی به خودمان
پژمان موسوی
با امروز شد چهار روز؛ چهار روز است که اولین دوره نمایشگاه مجازی کتاب تهران در حال برگزاری است و با تمام کموکاستها و انتقادهایی که به آن وارد است، برگزاری آن بار دیگر یک پرسش مهم را پیشروی ما قرار داده است: نسبت روزنامهنگار و کتاب چیست؟ به عبارت دیگر، روزنامهنگار چگونه میتواند به افزایش سرانه مطالعه عمومی یاری رسانده و چقدر میزان همنشینیاش با کتاب میتواند این موضوع را تسهیل کند؟ در این موضوع که روزنامهنگار نقش مهم و مؤثری در میزان گرایش مردم به کتاب و کتابخوانی دارد و انتخاب و معرفی کتابهای خوب و قابل تأمل، میتواند افکار عمومی و جامعه کتابخوان را در گرایش به کتابهای خوب و دوری از کتابهایی که فقط منتشر میشوند که باشند، یاری بسیار رساند، کمتر کسی است که تردید داشته باشد؛ اما موضوع اصلی این است که چقدر این گزاره با واقعیتهای روزنامهنگاری امروز ایران همخوان است؟ آیا روزنامهنگاران توانستهاند فضیلت کتابخوانی را برای مردم تبیین و ضرورت آن را برای همه به روشنی بیان کنند؟ آیا روزنامهنگاران به خوبی افکار عمومی را از واقعیتهای این روزهای حوزه کتاب و آمار و ارقامی که در این خصوص وجود دارد آگاه کردهاند؟ خود روزنامهنگاران در کجای این معادله قرار دارند؟ این پرسش آخر دو لایه پنهان و کمتر مورد توجه قرارگرفته هم دارد؛ لایههای پنهانی که بسیار مهمتر از پرسشهای پیش از آن است و به نظر میرسد کمتر محل توجه و ارزیابی منتقدان، پژوهشگران و خود روزنامهنگاران قرار گرفته باشد. یکی از این ابهامات، به میزان مطالعه خود ما روزنامهنگاران برمیگردد؛ روزنامهنگارانی که برای مردم مینویسند و نمایندگان رکن چهارم دموکراسیاند. به واقع آیا آمار دقیق و معتبری از میزان مطالعه روزنامهنگاران در سطوح و حوزههای مختلف آن در اختیار داریم؟ اگر نتایج این مطالعه انجامنشده، منتج به کتابخواننبودن طیف بزرگی از روزنامهنگاران باشد، آنوقت چه انتظاری از مردمی داریم که میانگین روزنامهنگارانش شاید روزی چند دقیقه در روز مطالعه میکنند و آنوقت هر روز قلم و کاغذ به موعظه و نصیحت اندر فواید کتابخوانی سیاه میکنند؟ البته در این بین حتما هستند روزنامهنگارانی که «کتاب»، مأنوس روز و شبهای آنهاست و جزئی جداییناپذیر از زندگیشان؛ اما نکته اینجاست که همیشه حق با «میانگین» است و تقریبا میتوان حدس زد که میانگین روزنامهنگاران ایرانی با کتاب مأنوس و همراه همیشگی نیستند. در این وضعیت به نظر «بحرانی»، خوب است که جامعه روزنامهنگاران ایرانی کمی هم نقد درونگفتمانی و درونگروهی کنند و ریشههای این بیاقبالی به کتاب را در میان همصنفان و همحرفههایشان بکاوند و آن وقت در نقد دوری ایرانیان از کتاب و مضرات آن قلمفرسایی کنند. موضوع دوم، لحاظکردن «رانت»هایی است که ما روزنامهنگاران در معرفی و کنکاش پیرامون برخی کتابهای منتشرشده داریم؛ آیا هیچگاه دقت کردهایم که چرا بیشتر کتابهایی که در مطبوعات و روزنامههای ما منتشر میشوند برای جمعی محدود کاربرد دارند؟ گاه از یک یا چند نویسنده و ناشر مشخص و محدود هستند حتی؟ برخی کتابها، مدام از این مجله به آن مجله و از این ستون به آن ستون معرفی و نقد میشوند و برخی کتابها از نویسندههایی به مراتب جدیتر و قویتر از نویسندگان عزیزکرده، جایی در لابهلای سطور روزنامهها و مجلات پیدا نمیکنند. آیا در شرایطی از این دست، ما از مخاطبان یا همان افکار عمومی، توقع اقبال بیشتر و بهتر به کتاب در معنای کلی و کلان آن را داریم؟ آنهم تنها به این دلیل که ما دلمان خواسته است کتاب مورد علاقه یا برخوردار از رانتمان را به خورد مخاطب دهیم؟ در این مورد هم ذکر این نکته ضروری است که این قاعده، حتما استثناهایی دارد و یک اصل کلی که تمام نویسندگان بعضا صاحبنام را در بر بگیرد، نیست؛ اما باز هم بحث، بحث همان میانگین است. در این وضعیت، به نظر میرسد نیاز فوری مطبوعات، کنکاش در چرایی اقبال کم روزنامهنگارانش به کتاب و واکاوی دلایل توجه تام و تمام به برخی کتابها و بیتوجهی به کتابهای نویسندگان کمتر شناختهشده یا از حلقه رانت دورمانده است؛ نیازی که به نظر میرسد خیلی عاجلتر و مهمتر از چرایی سرانه پایین مطالعه در میان مردم است. این روزها که به بهانه اولین نمایشگاه مجازی کتاب، بار دیگر بحث کتاب و کتابخوانی داغ است، به نظر فرصت مناسبی است برای تأمل در این پرسشها و یافتن پاسخی مناسب به پرسش مهم «نسبت روزنامهنگار و کتاب»... .
با امروز شد چهار روز؛ چهار روز است که اولین دوره نمایشگاه مجازی کتاب تهران در حال برگزاری است و با تمام کموکاستها و انتقادهایی که به آن وارد است، برگزاری آن بار دیگر یک پرسش مهم را پیشروی ما قرار داده است: نسبت روزنامهنگار و کتاب چیست؟ به عبارت دیگر، روزنامهنگار چگونه میتواند به افزایش سرانه مطالعه عمومی یاری رسانده و چقدر میزان همنشینیاش با کتاب میتواند این موضوع را تسهیل کند؟ در این موضوع که روزنامهنگار نقش مهم و مؤثری در میزان گرایش مردم به کتاب و کتابخوانی دارد و انتخاب و معرفی کتابهای خوب و قابل تأمل، میتواند افکار عمومی و جامعه کتابخوان را در گرایش به کتابهای خوب و دوری از کتابهایی که فقط منتشر میشوند که باشند، یاری بسیار رساند، کمتر کسی است که تردید داشته باشد؛ اما موضوع اصلی این است که چقدر این گزاره با واقعیتهای روزنامهنگاری امروز ایران همخوان است؟ آیا روزنامهنگاران توانستهاند فضیلت کتابخوانی را برای مردم تبیین و ضرورت آن را برای همه به روشنی بیان کنند؟ آیا روزنامهنگاران به خوبی افکار عمومی را از واقعیتهای این روزهای حوزه کتاب و آمار و ارقامی که در این خصوص وجود دارد آگاه کردهاند؟ خود روزنامهنگاران در کجای این معادله قرار دارند؟ این پرسش آخر دو لایه پنهان و کمتر مورد توجه قرارگرفته هم دارد؛ لایههای پنهانی که بسیار مهمتر از پرسشهای پیش از آن است و به نظر میرسد کمتر محل توجه و ارزیابی منتقدان، پژوهشگران و خود روزنامهنگاران قرار گرفته باشد. یکی از این ابهامات، به میزان مطالعه خود ما روزنامهنگاران برمیگردد؛ روزنامهنگارانی که برای مردم مینویسند و نمایندگان رکن چهارم دموکراسیاند. به واقع آیا آمار دقیق و معتبری از میزان مطالعه روزنامهنگاران در سطوح و حوزههای مختلف آن در اختیار داریم؟ اگر نتایج این مطالعه انجامنشده، منتج به کتابخواننبودن طیف بزرگی از روزنامهنگاران باشد، آنوقت چه انتظاری از مردمی داریم که میانگین روزنامهنگارانش شاید روزی چند دقیقه در روز مطالعه میکنند و آنوقت هر روز قلم و کاغذ به موعظه و نصیحت اندر فواید کتابخوانی سیاه میکنند؟ البته در این بین حتما هستند روزنامهنگارانی که «کتاب»، مأنوس روز و شبهای آنهاست و جزئی جداییناپذیر از زندگیشان؛ اما نکته اینجاست که همیشه حق با «میانگین» است و تقریبا میتوان حدس زد که میانگین روزنامهنگاران ایرانی با کتاب مأنوس و همراه همیشگی نیستند. در این وضعیت به نظر «بحرانی»، خوب است که جامعه روزنامهنگاران ایرانی کمی هم نقد درونگفتمانی و درونگروهی کنند و ریشههای این بیاقبالی به کتاب را در میان همصنفان و همحرفههایشان بکاوند و آن وقت در نقد دوری ایرانیان از کتاب و مضرات آن قلمفرسایی کنند. موضوع دوم، لحاظکردن «رانت»هایی است که ما روزنامهنگاران در معرفی و کنکاش پیرامون برخی کتابهای منتشرشده داریم؛ آیا هیچگاه دقت کردهایم که چرا بیشتر کتابهایی که در مطبوعات و روزنامههای ما منتشر میشوند برای جمعی محدود کاربرد دارند؟ گاه از یک یا چند نویسنده و ناشر مشخص و محدود هستند حتی؟ برخی کتابها، مدام از این مجله به آن مجله و از این ستون به آن ستون معرفی و نقد میشوند و برخی کتابها از نویسندههایی به مراتب جدیتر و قویتر از نویسندگان عزیزکرده، جایی در لابهلای سطور روزنامهها و مجلات پیدا نمیکنند. آیا در شرایطی از این دست، ما از مخاطبان یا همان افکار عمومی، توقع اقبال بیشتر و بهتر به کتاب در معنای کلی و کلان آن را داریم؟ آنهم تنها به این دلیل که ما دلمان خواسته است کتاب مورد علاقه یا برخوردار از رانتمان را به خورد مخاطب دهیم؟ در این مورد هم ذکر این نکته ضروری است که این قاعده، حتما استثناهایی دارد و یک اصل کلی که تمام نویسندگان بعضا صاحبنام را در بر بگیرد، نیست؛ اما باز هم بحث، بحث همان میانگین است. در این وضعیت، به نظر میرسد نیاز فوری مطبوعات، کنکاش در چرایی اقبال کم روزنامهنگارانش به کتاب و واکاوی دلایل توجه تام و تمام به برخی کتابها و بیتوجهی به کتابهای نویسندگان کمتر شناختهشده یا از حلقه رانت دورمانده است؛ نیازی که به نظر میرسد خیلی عاجلتر و مهمتر از چرایی سرانه پایین مطالعه در میان مردم است. این روزها که به بهانه اولین نمایشگاه مجازی کتاب، بار دیگر بحث کتاب و کتابخوانی داغ است، به نظر فرصت مناسبی است برای تأمل در این پرسشها و یافتن پاسخی مناسب به پرسش مهم «نسبت روزنامهنگار و کتاب»... .