آیا در خواب تنها هستیم؟
عبدالرحمن نجلرحیم . مغزپژوه
علم شناخت بر پایه مغزپژوهی غیر بدنمند، فعالیت مغز را به طور مجزا در مراحل مختلف شبانهروز از منظر سومشخص بررسی میکند. با استفاده از این رویکرد نظریه انسجامیافته معروفی شکل گرفته است که براساسآن، عمیقترین مدارهای مغزی در هنگام خواب تقریبا از بدن منفصل میشود و به فعالیت خودبهخودی و آشوبگونهای میپردازد که یکی از محصولات آن رؤیادیدن است. بنا به این فرض، رؤیا را بیشتر باید به صورت توهم و هذیان دانست که مغز در هنگام فعالیت خودبهخودی درونی بینظم در طول شب در خواب همراه با حرکات سریع چشم (رم ) ایجاد میکند (هابسون و مککارتی ۱۹۷۷). بههمیندلیل نیز در این فرضیه علمی، خوابدیدن معنای محتوایی قابل تکیهای از نظر علمی ندارد. بیشترین خاصیتی که برای خوابدیدن از این منظر علمی در نظر گرفته میشود، نوعی تخلیه، تصفیه، تمرین و مشق مجازی درونمغزی برای آمادگی فعالیت در بیداری و تسهیل حافظه و یادگیری است. رؤیا از نظر تکاملی نوعی حالت آگاهی خام در دنیای مجازی مغز به حساب آورده میشود (هابسون ۲۰۰۹). پژوهش علمی همهجانبه روی رؤیا به علت سوژهمحور بودن و وابستگی به تجربه اولشخص، غیر قابل اعتماد پنداشتن گزارشهای تجربهکنندگان رؤیا، همواره با تردیدها و دشواریهایی روبهرو بوده است. رؤیا از منظر پدیدارشناسی مغزپژوهانه، فرایندی کنش تنیده بدنی است و نمیتواند مانند توهم و هذیان باشد (تامپسون ۲۰۱۴). رؤیا، خلاق، تئاتریکال، اجرائی، بدنمند، زمانی ـ مکانی، بیناسوژهای و استعاری است. رؤیا بهعنوان فرایند اجرائی، دارای سوژگی معنادار، کنش تنیده، وابسته به حافظه، تخیل و تفکر ناشی از برانگیختگی عاطفی است و در این روابط است که باید مورد پژوهش وسیعتر قرار گیرد. امروزه پدیدارشناسی عصبپژوهانه (نوروفنومنولوژی) راه را برای بررسی خواب از سه منظر اولشخص (تجربه کیفی)، منظر دومشخص (هماحساسی) و تطبیق آن با منظر سوم عینی و علمی (بررسی کمی) با استفاده از ابزارهای اندازهگیری مانند نوار مغزی، مهیاتر کرده است. برخلاف نظریات اولیه در مغزپژوهی خواب، قطع ارتباط کامل با دنیای خارج در خواب صورت نمیگیرد و از طرف دیگر خواب برادر مرگ نیست؛ زیرا که دیگر دوالیسم (دوگانهپنداری) ذهن و بدن در تعریف خواب پشتوانه علمی ندارد و نمیتوان شرایط خواب را جدایی موقت ذهن از بدن و مرگ را جدایی دائم ذهن از بدن تصور کرد. رؤیا در خواب بدنمند، پویا و خلاق است و از تجربیات زیسته بدنی ما نشئت میگیرد، در نتیجه حاوی علائمی است که از رنج و دردهای بدنی و بیماریهای در خفا مانده جسمانی و از نگرانیها، اضطرابات و تنشهای شخصی و اجتماعی، روایتی هرچند مبهم و گاه غیر قابل دسترس به دست میدهد. خوابدیدن آینده را پیشبینی نمیکند؛ ولی هیجانات، عواطف، نگرانیها، تنشها، اضطرابات، توقعات و انتظارات ما را منعکس میکند. در خواب نیز تجربیات زیسته بدنی ثبت در حافظه و خاطره مغزی، راهنمای اجرای سناریوهای رؤیادیدن در خواب است. سؤال دیگر مهمی که درباره خواب و رؤیا مطرح میشود، این است که آیا ما در خواب مانند مرگ تنها هستیم؟ پاسخ این سؤال در پرتو بینش علمی امروز منفی است؛ زیرا مغز و بدن ما در هماهنگی با یکدیگر حتی هنگام خواب و رؤیادیدن نیز فعال و اجتماعی میماند و کسی که خواب را تجربه میکند، تنها نیست. رؤیاهای ما درباره تعاملات ما با دیگران است. دوگانهپنداری شناخت و هیجان (بهعنوان نمایندگان ذهن ـ بدن مجزا از یکدیگر) در مغزپژوهی امروز جای خود را به وجود نظام پویای عاطفی ـ شناختی تنمند، نافروکاهنده و منسجمی میدهد که تجربیات خواب و رؤیا را نیز در بر میگیرد. در این راستا هست که میتوانیم انواع رؤیاهای از پیش خبردهنده بیماریهای بدنی، کابوسهای شبانه، فلج خواب، تجربیات پیششناختی و دیگر پدیدهها را بررسی کنیم. پژوهشها نشان میدهد که پویایی شناخت عاطفی در رابطه با دیگری، لازمه خودآگاهی در بیداری است. همچنان که وجود دیگری نیز نقش اساسی در سوژه رؤیاشدن در خواب دارد. اشتباه خواهد بود اگر رؤیادیدن را تجربهای فردی و امری واقع در تنهایی تصور کنیم؛ درحالیکه بهندرت ممکن است فرد در رؤیا خود را تنها احساس کند. دنیای رؤیا پر از عناصر تعاملی با دیگران است که هدایتکننده و پیشبرنده روایت خواب است. خوابدیدن درباره دیگران از مشخصات اساسی سوژگی رؤیایی است که تقویتکننده کیفیت بنیادین پیوند اجتماعی و افزایشدهنده مهارتهای تمرینی اجتماعی است. ابعاد بیناسوژهای و عاطفی رؤیاها احتمالا آن چیزی است که رؤیاها را واقعی، تعاملی و غنی میکند. تجربهگر رؤیا در تعامل با شخصیتهای دیگر در خواب تصمیم میگیرد، انتخاب اخلاقی میکند و متقابلا این رفتار شخصیتهای دیگر در خواب است که تأثیر مهمی در پیشبرد رؤیا دارد. مثال بارز این تأثیرات بینافردی را میتوان در کابوسهای شبانه جستوجو کرد. کابوسها میتواند تأثیر زیادی در سلامت و چگونگی حالات تنشی روزانه داشته باشد (لوین و نیلسون ۲۰۰۷). درباره نقش کابوس در خلق اثر هنری به مقالهای درباره نقش کابوس در تکوین یکی از داستانهای محمود دولتآبادی رجوع کنید (مجله بازتاب دانش، شماره ۱۸ سال ۸۹). تنمندی در کنش تنیدگی و پویایی معنادار رؤیا در خواب است که رؤیا را فعالیتی ماهرانه و بیناسوژهای عاطفی و خودآگاهانه (یافتن خویش در میان دیگری و جهان) میکند. وقت آن رسیده است که خرافات درباره خواب و رؤیا براساس جدایی ذهن از بدن و دوگانهپنداری (دوالیسم) غالب در جهان آشفته سودازده امروز را به کناری بگذاریم و رؤیاهای خود را مانند تفکر و تخیلی خلاق، پویا، ماهرانه، بدنمند، بیناسوژهای و بیناجسمانی، حاصل نوعی خودآگاهی ریشهای و زاینده هنر بدانیم و آن را جدا از زندگیمان و متعلق به عالمی دیگر نپنداریم.
علم شناخت بر پایه مغزپژوهی غیر بدنمند، فعالیت مغز را به طور مجزا در مراحل مختلف شبانهروز از منظر سومشخص بررسی میکند. با استفاده از این رویکرد نظریه انسجامیافته معروفی شکل گرفته است که براساسآن، عمیقترین مدارهای مغزی در هنگام خواب تقریبا از بدن منفصل میشود و به فعالیت خودبهخودی و آشوبگونهای میپردازد که یکی از محصولات آن رؤیادیدن است. بنا به این فرض، رؤیا را بیشتر باید به صورت توهم و هذیان دانست که مغز در هنگام فعالیت خودبهخودی درونی بینظم در طول شب در خواب همراه با حرکات سریع چشم (رم ) ایجاد میکند (هابسون و مککارتی ۱۹۷۷). بههمیندلیل نیز در این فرضیه علمی، خوابدیدن معنای محتوایی قابل تکیهای از نظر علمی ندارد. بیشترین خاصیتی که برای خوابدیدن از این منظر علمی در نظر گرفته میشود، نوعی تخلیه، تصفیه، تمرین و مشق مجازی درونمغزی برای آمادگی فعالیت در بیداری و تسهیل حافظه و یادگیری است. رؤیا از نظر تکاملی نوعی حالت آگاهی خام در دنیای مجازی مغز به حساب آورده میشود (هابسون ۲۰۰۹). پژوهش علمی همهجانبه روی رؤیا به علت سوژهمحور بودن و وابستگی به تجربه اولشخص، غیر قابل اعتماد پنداشتن گزارشهای تجربهکنندگان رؤیا، همواره با تردیدها و دشواریهایی روبهرو بوده است. رؤیا از منظر پدیدارشناسی مغزپژوهانه، فرایندی کنش تنیده بدنی است و نمیتواند مانند توهم و هذیان باشد (تامپسون ۲۰۱۴). رؤیا، خلاق، تئاتریکال، اجرائی، بدنمند، زمانی ـ مکانی، بیناسوژهای و استعاری است. رؤیا بهعنوان فرایند اجرائی، دارای سوژگی معنادار، کنش تنیده، وابسته به حافظه، تخیل و تفکر ناشی از برانگیختگی عاطفی است و در این روابط است که باید مورد پژوهش وسیعتر قرار گیرد. امروزه پدیدارشناسی عصبپژوهانه (نوروفنومنولوژی) راه را برای بررسی خواب از سه منظر اولشخص (تجربه کیفی)، منظر دومشخص (هماحساسی) و تطبیق آن با منظر سوم عینی و علمی (بررسی کمی) با استفاده از ابزارهای اندازهگیری مانند نوار مغزی، مهیاتر کرده است. برخلاف نظریات اولیه در مغزپژوهی خواب، قطع ارتباط کامل با دنیای خارج در خواب صورت نمیگیرد و از طرف دیگر خواب برادر مرگ نیست؛ زیرا که دیگر دوالیسم (دوگانهپنداری) ذهن و بدن در تعریف خواب پشتوانه علمی ندارد و نمیتوان شرایط خواب را جدایی موقت ذهن از بدن و مرگ را جدایی دائم ذهن از بدن تصور کرد. رؤیا در خواب بدنمند، پویا و خلاق است و از تجربیات زیسته بدنی ما نشئت میگیرد، در نتیجه حاوی علائمی است که از رنج و دردهای بدنی و بیماریهای در خفا مانده جسمانی و از نگرانیها، اضطرابات و تنشهای شخصی و اجتماعی، روایتی هرچند مبهم و گاه غیر قابل دسترس به دست میدهد. خوابدیدن آینده را پیشبینی نمیکند؛ ولی هیجانات، عواطف، نگرانیها، تنشها، اضطرابات، توقعات و انتظارات ما را منعکس میکند. در خواب نیز تجربیات زیسته بدنی ثبت در حافظه و خاطره مغزی، راهنمای اجرای سناریوهای رؤیادیدن در خواب است. سؤال دیگر مهمی که درباره خواب و رؤیا مطرح میشود، این است که آیا ما در خواب مانند مرگ تنها هستیم؟ پاسخ این سؤال در پرتو بینش علمی امروز منفی است؛ زیرا مغز و بدن ما در هماهنگی با یکدیگر حتی هنگام خواب و رؤیادیدن نیز فعال و اجتماعی میماند و کسی که خواب را تجربه میکند، تنها نیست. رؤیاهای ما درباره تعاملات ما با دیگران است. دوگانهپنداری شناخت و هیجان (بهعنوان نمایندگان ذهن ـ بدن مجزا از یکدیگر) در مغزپژوهی امروز جای خود را به وجود نظام پویای عاطفی ـ شناختی تنمند، نافروکاهنده و منسجمی میدهد که تجربیات خواب و رؤیا را نیز در بر میگیرد. در این راستا هست که میتوانیم انواع رؤیاهای از پیش خبردهنده بیماریهای بدنی، کابوسهای شبانه، فلج خواب، تجربیات پیششناختی و دیگر پدیدهها را بررسی کنیم. پژوهشها نشان میدهد که پویایی شناخت عاطفی در رابطه با دیگری، لازمه خودآگاهی در بیداری است. همچنان که وجود دیگری نیز نقش اساسی در سوژه رؤیاشدن در خواب دارد. اشتباه خواهد بود اگر رؤیادیدن را تجربهای فردی و امری واقع در تنهایی تصور کنیم؛ درحالیکه بهندرت ممکن است فرد در رؤیا خود را تنها احساس کند. دنیای رؤیا پر از عناصر تعاملی با دیگران است که هدایتکننده و پیشبرنده روایت خواب است. خوابدیدن درباره دیگران از مشخصات اساسی سوژگی رؤیایی است که تقویتکننده کیفیت بنیادین پیوند اجتماعی و افزایشدهنده مهارتهای تمرینی اجتماعی است. ابعاد بیناسوژهای و عاطفی رؤیاها احتمالا آن چیزی است که رؤیاها را واقعی، تعاملی و غنی میکند. تجربهگر رؤیا در تعامل با شخصیتهای دیگر در خواب تصمیم میگیرد، انتخاب اخلاقی میکند و متقابلا این رفتار شخصیتهای دیگر در خواب است که تأثیر مهمی در پیشبرد رؤیا دارد. مثال بارز این تأثیرات بینافردی را میتوان در کابوسهای شبانه جستوجو کرد. کابوسها میتواند تأثیر زیادی در سلامت و چگونگی حالات تنشی روزانه داشته باشد (لوین و نیلسون ۲۰۰۷). درباره نقش کابوس در خلق اثر هنری به مقالهای درباره نقش کابوس در تکوین یکی از داستانهای محمود دولتآبادی رجوع کنید (مجله بازتاب دانش، شماره ۱۸ سال ۸۹). تنمندی در کنش تنیدگی و پویایی معنادار رؤیا در خواب است که رؤیا را فعالیتی ماهرانه و بیناسوژهای عاطفی و خودآگاهانه (یافتن خویش در میان دیگری و جهان) میکند. وقت آن رسیده است که خرافات درباره خواب و رؤیا براساس جدایی ذهن از بدن و دوگانهپنداری (دوالیسم) غالب در جهان آشفته سودازده امروز را به کناری بگذاریم و رؤیاهای خود را مانند تفکر و تخیلی خلاق، پویا، ماهرانه، بدنمند، بیناسوژهای و بیناجسمانی، حاصل نوعی خودآگاهی ریشهای و زاینده هنر بدانیم و آن را جدا از زندگیمان و متعلق به عالمی دیگر نپنداریم.