|

حکایات «کلیله‌ودمنه» و ژان دو لافونتن*

لافونتن تنها به درد موزه نمی‌خورد

عظمی عدل‌نفیسی

زمانی که به بررسی آثار نویسنده بزرگی دست می‌زنیم، اغلب به عصر یا دورانی خاص از زندگی‌اش مراجعه می‌کنیم و دلمان می‌خواهد او را در چنین زمان و فضایی قرار دهیم تا نوشته‌هایش را بهتر بسنجیم. خاطره ما از او به‌هیچ‌وجه بر‌مبنای اسطوره‌ای تدوین‌شده یا آوازه دیرینی که از او شنیده‌ایم، قرار ندارد، بلکه بر‌مبنای چند نکته و تصویر کوچک شکل گرفته و واضح است که این تصاویر باقی‌مانده از نخستین قرائتی که از متن کردیم، بر رویکرد کلی ما نسبت به اثر، زودتر ذهن ما را مشغول می‌کند: مثلاً «کورنی» (Corneille) که در میدان شهر روآن (Rouen) با کفش‌های پاره ظاهر می‌شود، رمبو (Rimbaud) هجده‌ساله با لب‌ولوچه آویزان هنگامی که ورلن (Verlaine) به او شلیک می‌کند و لافونتن در بزرگ‌سالی، در‌حالی‌که همچنان گیج و سربه‌هوا از هر نوشته مقداری می‌خواند تا بتواند مواد لازم برای سرایش حکایت‌های Fables خود را بیابد: هدف بررسی حاضر، نشان‌دادن تأثیر شرق و به‌ویژه تأثیر «کتابِ روشنایی‌ها»ی بیدپای، بر لافونتن است. تمایل حکایت برای حکایت‌کردن (بر وزن «هنر برای هنر») همواره در این داستان‌پرداز دیده می‌شود (هرچند گاهی این گرایش ناشی از عدم توجه به جزئیات و منابع موجود است) و چون داستان‌هایش جنبه داستان‌سرایی دارد و مخاطبش بیشتر کودک و نوجوان است، به‌همین‌خاطر قرار نیست خواننده را متقاعد کند. در آن زمان، مشرق‌زمین برای غربی‌ها مجموعه‌ای از تصورات متضاد سنتی است که در میراث رم دیده یا درست گنجانده نمی‌شود (درمورد یونان باید اندکی بیشتر تأمل و تردید کرد، چرا‌که در اساطیرش ایلیاد و داستان هلن ترویا را نیز دارد)، زیرا ترجیح می‌دهد عرصه‌هایی را بشکافد که به ورطه‌های جهان ریاضیات و فنون منتهی می‌شود.
در 15 حکایتی که از بیدپای اقتباس یا تقلید شده است، خواهیم دید که چگونه این مواد محکم نزد لافونتن شکل می‌گیرد و اگرچه همیشه درس و نتیجه اخلاقی حکایت شرقی را باور ندارد، اما آن را می‌خواند، به آن جهتی منطقی یا شعرگونه می‌دهد: بدین گونه است که حکایات شرقی طولانی هستند و درس‌های اخلاقی دیگری نیز در میان آنها گنجانده شده است و این به‌منظور لذت متقاعدکردن یا لذت داستان‌نویسی است و حیوانات خارق‌العاده‌ای که از هزاران سال پیش، از نعمت سخن‌گفتن و بیان برخوردار بوده‌اند (مانند آهو و لاک‌پشت که در حکایات یونانی وجود ندارند) و به‌خوبی می‌دانند چطور حرف خود را در لفافه بیان کنند.
لافونتن خود نیز در دو جا به این تأثیر اذعان دارد: اول در پیشگفتار جلد دوم حکایاتش: «این دومین جلد از حکایات است که ارائه می‌کنم. تصمیم گرفتم که در اکثر این حکایات شکل و طرز بیان متفاوتی نسبت به جلد اول ارائه دهم، هم به‌خاطر تفاوت موضوعات و هم برای اینکه اثرم تنوع داشته باشد... فقط باید به‌عنوان قدردانی این را بگویم که قسمت زیادی از آن را مدیون بیدپای، حکیم فرزانه هندی هستم. کتاب او به همه زبان‌ها ترجمه شده است. این کتاب را بسیار قدیمی می‌دانند و اصل آن از ازوپ (Esope) الهام گرفته شده است. البته اگر او خود ازوپ نباشد که با نام لقمان آورده شده است. برخی حکایات دیگر، موضوع‌های خوب و مناسبی را به من دادند. خلاصه اینکه سعی کرده‌ام تا دو بخش آخر تا جایی که می‌توانم تنوع داشته باشد».
از طرف دیگر، لافونتن توجه به جهان‌های بیگانه و دوردست دارد و یکی از اولین نویسندگانی است که آگاهانه این ژانر و نوع ادبی (littérature exotique) را به کار برده است. این ژانر در قرن هجدهم (ولتر، مونتسکیو) و قرن نوزدهم (گوبینو، لوتی...) موردعلاقه بسیاری از نویسندگان بوده است. دلیل علاقه لافونتن به چنین نوع ادبی در این است که با توسل به آن، او می‌تواند راحت‌تر انتقادات خود را از جامعه و جهان موجود بیان کند؛ برای مثال «موشی که از دنیا دوری می‌گزیند» (کتاب هفتم، بخش سوم) که احتمالا به کسانی اشاره دارد که از کمک به کشور در جنگ در هلند سر باز می‌زنند و لافونتن با ریشخند نتیجه می‌گیرد: «به نظر شما منظور من از این موش که اهل کمک نبود چه کسی بود؟ یک راهب؟ نه، منظورم یک درویش بود، چون به‌نظرم یک فرد اصولا باید نوع‌دوست باشد!».
دلیل دیگر علاقه به این ژانر ادبی این بود که در آن زمان میل به سفر زیاد شده بود (در مجموعه جلد اول، لافونتن سفرهای دوردست را بسیار نکوهش می‌کند، اما در مجموعه جلد دوم، وی از اینکه علوم و دانش کشورهای مختلف از طریق سیاحان به فرانسه وارد شده است، بسیار خشنود است. اگرچه نگرش لافونتن در مجموعه دوم گسترش پیدا کرده است، اگرچه لافونتن می‌تواند «نتیجه اخلاقی» خود را با تفسیر حکایت شرقی گسترش دهد تا جایی که آن را به شیوه شعر غنایی درآورد (ر.ک. دو کبوتر، رؤیای مغول)، اما دیدگاه زیباشناختی او تغییری نمی‌کند (او تنها بلاغت خود و تمایل سنتی خود به شرح و بسط مطلب را کامل می‌کند). بااین‌حال جایگاه شرقِ سنتی را در حکایت‌های این مجموعه نمی‌توان انکار کرد: منتقدان، حتی آنهایی که صراحتا به نقد مجموعه دوم پرداخته‌اند، گاهی این منشأ شرقی را به طرزی ناشیانه فراموش کرده‌اند: بدین‌گونه نه نوئل ریشار Noël Richard و نه تِن Taine و سن بوو Sainte-Beuve هیچ‌کدام به کتاب «روشنایی‌ها» نپرداخته‌اند، تنها نمک و چاشنی حکایات را در آن پیدا می‌کنند ولی به آن توجهی نشان نمی‌دهند. درمورد کلاراک Clarac باید گفت که اگرچه به این موضوع پرداخته است اما این امر به‌صورت کلی بوده و وارد جزئیات نشده است. اما ژیرودو Giraudoux در کتابش درباره «پنج وسوسه لافونتن»، ادای احترامی واقعی به بیدپای کرده است. مطالعه خاستگاه کتاب اجازه می‌دهد که نه‌تنها سهمِ ویژه نویسنده را مشخص کنیم (چطور می‌توان «دو کبوتر» را فهمید، اگر ندانیم که لافونتن از یک حکایت که در میان مجموعه حکایت‌ها آمده، شعر بلندی سروده درمورد دوستی عاشقانه؟) بلکه همچنین بتوانیم تعریفی دقیق برای حکایت و افسانه ارائه دهیم. همچنین خواهیم توانست به تعریف بهتری از وجه شرقی حکایات بپردازیم که نشان می‌دهد در زمینه اسطوره و برخی اشکال روایت، هیچ تفاوت و مانعی بین شرق و غرب نیست یا به بیان بهتر، می‌توان گفت که در قرن هفدهم شاهد ترکیبی از این دو هستیم (و این تلفیق هنوز به ضرر شرق نیست) درحالی‌که در دورانی هستیم که خشن‌ترین صُور و شکل‌های فرهنگ اروپایی و انگلیسی‌زبان بر مشرق‌زمین چیره شده‌اند.
عقل سلیم و واقع‌بینیِ خاصِ لافونتن هم‌زمان با امر و هنرِ حکایت‌کردن از بین می‌رود و اگرچه مطالعه خاستگاه‌ها درکی بهتر را امکان‌پذیر می‌‌کند، قصد ما این نیست که لافونتن را به‌عنوان نویسنده‌ای بررسی کنیم که گویا در فرانسه دیگر مورد توجه خواننده بزرگ‌سال و پژوهشگران نیست (و این یکی از دلایلی است که مطالعات اندکی درباره لافونتن وجود دارد) و تنها به درد موزه می‌خورد. از منظر ما، لافونتن باید بارها و بارها خوانده شود تا جایی که تأثیرات کارش در ذهن و وجود ما کاملا روشن شود، یعنی بکوشیم تأثیرش را که مربوط به مضامین حکمت و خرد شرقی است، آشکار کنیم، چون این امر نیز دلیلی بر جهانی‌بودن آثارش است. اگرچه ما شرقی‌ها، لافونتن را بیشتر به‌خاطر این دوست می‌داریم که او حکایاتی از «کلیله و دمنه» را از ما قرض گرفته است، ولی همچنین او در عین تأثیر از منابع شرقی، تحت تأثیر افسانه‌پردازان دیگر یا رابله (Rabelais) بوده و در نتیجه برای تفکیک جنبه شرقی و پنهان حکایات (ر.ک. داستان «زنبور عسل») از عوامل دیگر (گفتاری، القائی، حتی سیاسی)، باید همه جوانب موضوع را در نظر گرفت. لافونتن خودش به ما می‌گوید: «حکایت اخلاقی هدیه‌ای ‌است که از‌سوی نیروی جاویدان به ما رسیده و اگر هم هدیه‌ای است از انسان‌ها، هر که آن را به ما داده، ما را مستحق دانسته است». این بررسی لافونتن از دیدگاه شرقی، درکِ لافونتن فرانسوی را آسان‌تر می‌کند.
* این متن ترجمه بخشی از مقدمه رساله دکتری عظمی عدل‌نفیسی است که حامد فولادوند آن را از فرانسه به فارسی برگردانده است.

زمانی که به بررسی آثار نویسنده بزرگی دست می‌زنیم، اغلب به عصر یا دورانی خاص از زندگی‌اش مراجعه می‌کنیم و دلمان می‌خواهد او را در چنین زمان و فضایی قرار دهیم تا نوشته‌هایش را بهتر بسنجیم. خاطره ما از او به‌هیچ‌وجه بر‌مبنای اسطوره‌ای تدوین‌شده یا آوازه دیرینی که از او شنیده‌ایم، قرار ندارد، بلکه بر‌مبنای چند نکته و تصویر کوچک شکل گرفته و واضح است که این تصاویر باقی‌مانده از نخستین قرائتی که از متن کردیم، بر رویکرد کلی ما نسبت به اثر، زودتر ذهن ما را مشغول می‌کند: مثلاً «کورنی» (Corneille) که در میدان شهر روآن (Rouen) با کفش‌های پاره ظاهر می‌شود، رمبو (Rimbaud) هجده‌ساله با لب‌ولوچه آویزان هنگامی که ورلن (Verlaine) به او شلیک می‌کند و لافونتن در بزرگ‌سالی، در‌حالی‌که همچنان گیج و سربه‌هوا از هر نوشته مقداری می‌خواند تا بتواند مواد لازم برای سرایش حکایت‌های Fables خود را بیابد: هدف بررسی حاضر، نشان‌دادن تأثیر شرق و به‌ویژه تأثیر «کتابِ روشنایی‌ها»ی بیدپای، بر لافونتن است. تمایل حکایت برای حکایت‌کردن (بر وزن «هنر برای هنر») همواره در این داستان‌پرداز دیده می‌شود (هرچند گاهی این گرایش ناشی از عدم توجه به جزئیات و منابع موجود است) و چون داستان‌هایش جنبه داستان‌سرایی دارد و مخاطبش بیشتر کودک و نوجوان است، به‌همین‌خاطر قرار نیست خواننده را متقاعد کند. در آن زمان، مشرق‌زمین برای غربی‌ها مجموعه‌ای از تصورات متضاد سنتی است که در میراث رم دیده یا درست گنجانده نمی‌شود (درمورد یونان باید اندکی بیشتر تأمل و تردید کرد، چرا‌که در اساطیرش ایلیاد و داستان هلن ترویا را نیز دارد)، زیرا ترجیح می‌دهد عرصه‌هایی را بشکافد که به ورطه‌های جهان ریاضیات و فنون منتهی می‌شود.
در 15 حکایتی که از بیدپای اقتباس یا تقلید شده است، خواهیم دید که چگونه این مواد محکم نزد لافونتن شکل می‌گیرد و اگرچه همیشه درس و نتیجه اخلاقی حکایت شرقی را باور ندارد، اما آن را می‌خواند، به آن جهتی منطقی یا شعرگونه می‌دهد: بدین گونه است که حکایات شرقی طولانی هستند و درس‌های اخلاقی دیگری نیز در میان آنها گنجانده شده است و این به‌منظور لذت متقاعدکردن یا لذت داستان‌نویسی است و حیوانات خارق‌العاده‌ای که از هزاران سال پیش، از نعمت سخن‌گفتن و بیان برخوردار بوده‌اند (مانند آهو و لاک‌پشت که در حکایات یونانی وجود ندارند) و به‌خوبی می‌دانند چطور حرف خود را در لفافه بیان کنند.
لافونتن خود نیز در دو جا به این تأثیر اذعان دارد: اول در پیشگفتار جلد دوم حکایاتش: «این دومین جلد از حکایات است که ارائه می‌کنم. تصمیم گرفتم که در اکثر این حکایات شکل و طرز بیان متفاوتی نسبت به جلد اول ارائه دهم، هم به‌خاطر تفاوت موضوعات و هم برای اینکه اثرم تنوع داشته باشد... فقط باید به‌عنوان قدردانی این را بگویم که قسمت زیادی از آن را مدیون بیدپای، حکیم فرزانه هندی هستم. کتاب او به همه زبان‌ها ترجمه شده است. این کتاب را بسیار قدیمی می‌دانند و اصل آن از ازوپ (Esope) الهام گرفته شده است. البته اگر او خود ازوپ نباشد که با نام لقمان آورده شده است. برخی حکایات دیگر، موضوع‌های خوب و مناسبی را به من دادند. خلاصه اینکه سعی کرده‌ام تا دو بخش آخر تا جایی که می‌توانم تنوع داشته باشد».
از طرف دیگر، لافونتن توجه به جهان‌های بیگانه و دوردست دارد و یکی از اولین نویسندگانی است که آگاهانه این ژانر و نوع ادبی (littérature exotique) را به کار برده است. این ژانر در قرن هجدهم (ولتر، مونتسکیو) و قرن نوزدهم (گوبینو، لوتی...) موردعلاقه بسیاری از نویسندگان بوده است. دلیل علاقه لافونتن به چنین نوع ادبی در این است که با توسل به آن، او می‌تواند راحت‌تر انتقادات خود را از جامعه و جهان موجود بیان کند؛ برای مثال «موشی که از دنیا دوری می‌گزیند» (کتاب هفتم، بخش سوم) که احتمالا به کسانی اشاره دارد که از کمک به کشور در جنگ در هلند سر باز می‌زنند و لافونتن با ریشخند نتیجه می‌گیرد: «به نظر شما منظور من از این موش که اهل کمک نبود چه کسی بود؟ یک راهب؟ نه، منظورم یک درویش بود، چون به‌نظرم یک فرد اصولا باید نوع‌دوست باشد!».
دلیل دیگر علاقه به این ژانر ادبی این بود که در آن زمان میل به سفر زیاد شده بود (در مجموعه جلد اول، لافونتن سفرهای دوردست را بسیار نکوهش می‌کند، اما در مجموعه جلد دوم، وی از اینکه علوم و دانش کشورهای مختلف از طریق سیاحان به فرانسه وارد شده است، بسیار خشنود است. اگرچه نگرش لافونتن در مجموعه دوم گسترش پیدا کرده است، اگرچه لافونتن می‌تواند «نتیجه اخلاقی» خود را با تفسیر حکایت شرقی گسترش دهد تا جایی که آن را به شیوه شعر غنایی درآورد (ر.ک. دو کبوتر، رؤیای مغول)، اما دیدگاه زیباشناختی او تغییری نمی‌کند (او تنها بلاغت خود و تمایل سنتی خود به شرح و بسط مطلب را کامل می‌کند). بااین‌حال جایگاه شرقِ سنتی را در حکایت‌های این مجموعه نمی‌توان انکار کرد: منتقدان، حتی آنهایی که صراحتا به نقد مجموعه دوم پرداخته‌اند، گاهی این منشأ شرقی را به طرزی ناشیانه فراموش کرده‌اند: بدین‌گونه نه نوئل ریشار Noël Richard و نه تِن Taine و سن بوو Sainte-Beuve هیچ‌کدام به کتاب «روشنایی‌ها» نپرداخته‌اند، تنها نمک و چاشنی حکایات را در آن پیدا می‌کنند ولی به آن توجهی نشان نمی‌دهند. درمورد کلاراک Clarac باید گفت که اگرچه به این موضوع پرداخته است اما این امر به‌صورت کلی بوده و وارد جزئیات نشده است. اما ژیرودو Giraudoux در کتابش درباره «پنج وسوسه لافونتن»، ادای احترامی واقعی به بیدپای کرده است. مطالعه خاستگاه کتاب اجازه می‌دهد که نه‌تنها سهمِ ویژه نویسنده را مشخص کنیم (چطور می‌توان «دو کبوتر» را فهمید، اگر ندانیم که لافونتن از یک حکایت که در میان مجموعه حکایت‌ها آمده، شعر بلندی سروده درمورد دوستی عاشقانه؟) بلکه همچنین بتوانیم تعریفی دقیق برای حکایت و افسانه ارائه دهیم. همچنین خواهیم توانست به تعریف بهتری از وجه شرقی حکایات بپردازیم که نشان می‌دهد در زمینه اسطوره و برخی اشکال روایت، هیچ تفاوت و مانعی بین شرق و غرب نیست یا به بیان بهتر، می‌توان گفت که در قرن هفدهم شاهد ترکیبی از این دو هستیم (و این تلفیق هنوز به ضرر شرق نیست) درحالی‌که در دورانی هستیم که خشن‌ترین صُور و شکل‌های فرهنگ اروپایی و انگلیسی‌زبان بر مشرق‌زمین چیره شده‌اند.
عقل سلیم و واقع‌بینیِ خاصِ لافونتن هم‌زمان با امر و هنرِ حکایت‌کردن از بین می‌رود و اگرچه مطالعه خاستگاه‌ها درکی بهتر را امکان‌پذیر می‌‌کند، قصد ما این نیست که لافونتن را به‌عنوان نویسنده‌ای بررسی کنیم که گویا در فرانسه دیگر مورد توجه خواننده بزرگ‌سال و پژوهشگران نیست (و این یکی از دلایلی است که مطالعات اندکی درباره لافونتن وجود دارد) و تنها به درد موزه می‌خورد. از منظر ما، لافونتن باید بارها و بارها خوانده شود تا جایی که تأثیرات کارش در ذهن و وجود ما کاملا روشن شود، یعنی بکوشیم تأثیرش را که مربوط به مضامین حکمت و خرد شرقی است، آشکار کنیم، چون این امر نیز دلیلی بر جهانی‌بودن آثارش است. اگرچه ما شرقی‌ها، لافونتن را بیشتر به‌خاطر این دوست می‌داریم که او حکایاتی از «کلیله و دمنه» را از ما قرض گرفته است، ولی همچنین او در عین تأثیر از منابع شرقی، تحت تأثیر افسانه‌پردازان دیگر یا رابله (Rabelais) بوده و در نتیجه برای تفکیک جنبه شرقی و پنهان حکایات (ر.ک. داستان «زنبور عسل») از عوامل دیگر (گفتاری، القائی، حتی سیاسی)، باید همه جوانب موضوع را در نظر گرفت. لافونتن خودش به ما می‌گوید: «حکایت اخلاقی هدیه‌ای ‌است که از‌سوی نیروی جاویدان به ما رسیده و اگر هم هدیه‌ای است از انسان‌ها، هر که آن را به ما داده، ما را مستحق دانسته است». این بررسی لافونتن از دیدگاه شرقی، درکِ لافونتن فرانسوی را آسان‌تر می‌کند.
* این متن ترجمه بخشی از مقدمه رساله دکتری عظمی عدل‌نفیسی است که حامد فولادوند آن را از فرانسه به فارسی برگردانده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها