کشتی یونانی
سیدشهابالدین طباطبایی
نیمهشب سهشنبه چهار مرداد ۱۳۴۵ ساحل جنوب غربی کیش خاموشِ خاموش بود، حتی فانوس دریایی کمفروغ یادگار جنگ جهانی دوم هم آن شب کمکی به کشتی غولآسای انگلیسی نکرد. شاید هم قرار بود کشتی ۱۲۶متری ساخت بریتانیای کبیر آن شب در ساحل یکی از مهمترین جزایر مرجانی جهان به گل بنشیند تا صاحب یونانی آن حق بیمه کلان «کولااف» نزد بیمه لویدز لندن را تماموکمال بگیرد. یونانیبودن آخرین صاحب کشتی اما سبب شد بهجای آنکه در طول همه این سالها خاطره غروب کیش با کشتی بهگلنشسته انگلیسی همراه شود، اسم کشتی یونانی بر آن ماندگار شود.
55 سال از جوانمرگشدن این کشتی ۲۳ساله در حوالی روستای باغوی جزیره کیش میگذرد؛ میهمان ناخواندهای که در همه این سالها به خاطر همراهی با غروب زیبای خورشید در جنوب غرب جزیره برای خودش اسم و رسمی به هم زده است.
میهمانی که حالا در آستانه نابودی کامل است، ناخواسته آمده بود و کسی هم نخواست یا نتوانست حفظش کند، واقعا کسی از مدیران و مسئولانی که در طول همه این سالها به کیش آمدهاند، لحظهای به روزی که این کشتی هم غرق شود فکر کردهاند؟ حتما خواهند گفت زیاد فکر کردهایم و نتیجه؟ چه میگویم؟ مگر برای جلوگیری از غرقشدن ظرفیتها و داشتههای فراوان خدادادی و نابودی اعتماد و دلگرمی آدمهایی که هنوز با وجود همه بیمهریها، سنگاندازیها، بیتدبیریها و تنگنظریها بازهم پای کار این سرزمین ماندهاند فکری کردهاند؟ حتما خواهند گفت زیاد و نتیجه...؟
این تکه آهن قراضه و زنگزده که روزی برای خودش کشتی آبرومند و بزرگی بوده و اقیانوسهای زیادی را پیموده و از بخت خوب یا بدش اینجا به پایان خط رسیده، زودتر از آنچه فکرش را بکنید بیآنکه جایگزینی برایش داشته باشید، ترکمان میکند. میهمان ناخواستهای که میزبان خوبی برایش نبودیم، کاری برای حفظش نکردیم، چه میگویم، مگر برای خودمان چه کردهایم که بخواهیم برای این غول هفتهزارتنی کاری بکنیم؟
بگذریم، بیایید برای اینکه شاید کمی حال این روزهایمان بهتر شود، اندکی تخیل کنیم، فکر محال هم شاید یک روز شدنی شد. فکر کنیم یک نفر از میان مدیرانی که هرروز فقط حرف میزنند و حرف میزنند و حرف میزنند، بیاید بگوید در طول همه این سالها برای یکبار هم که شده به آینده فکر کرده بودیم، بگوید اول از همه طبق نظر کارشناسان باور کرده بودیم که کشتی بهگلنشسته بالاخره غرق میشود، دوم اینکه از اول مطابق برنامه عملیاتی بدون حضور مدیرانی که زیاد حرف میزنند یا حرف زیادی میزنند، مشغول تدارک ساخت جایگزینی غافلگیرکننده و جذاب برای همراهی با غروب دلانگیز جزیره بودیم، سوم اینکه از ابتدای این کار قسم خوردیم برای اینکه کار به سرانجام برسد، چشمداشتی به بودجه ساخت سازه جدید نداشته باشیم، چهارم تصمیمگیرندگان، طراحان، سازندگان و ناظران چون فقط به نتیجه و خوشحالی شما مردم فکر میکردند، دعوا و کارشکنی در کار را کنار گذاشتند، پنجم کسی خودش را مطرح نکرد، مصاحبه نکرد و قول نداد تا به وقت آمادهشدنِ جایگزین اعلامش کنیم تا اگر کار به هر دلیلی خارج از اراده مصمم ما طول کشید، دلآزرده نشوید، آخر تکدر خاطر شما برایمان مهم است. آخر
نمیخواستیم به وقت غروب دلهای نازک و خستهتان بیشتر بگیرد. مهمتر از همه اینها میخواستیم یادتان بیندازیم که حواسمان به همهچیز هست، تا بگوییم شایسته بهترینها هستید و ما مدیران شایسته شما هستیم.
و حالا این شما و این کار تمامشده ما... لذت ببرید. قابلی نداشت فقط به وظیفهمان که خوشحالکردن شماست عمل کردیم. فرض محال که محال نیست، کاش چشمهایمان را که باز میکنیم، کسی بهجای آهن قراضههای زنگزده رهاشده سورپرایز تروتازهای برایمان داشته باشد.
نیمهشب سهشنبه چهار مرداد ۱۳۴۵ ساحل جنوب غربی کیش خاموشِ خاموش بود، حتی فانوس دریایی کمفروغ یادگار جنگ جهانی دوم هم آن شب کمکی به کشتی غولآسای انگلیسی نکرد. شاید هم قرار بود کشتی ۱۲۶متری ساخت بریتانیای کبیر آن شب در ساحل یکی از مهمترین جزایر مرجانی جهان به گل بنشیند تا صاحب یونانی آن حق بیمه کلان «کولااف» نزد بیمه لویدز لندن را تماموکمال بگیرد. یونانیبودن آخرین صاحب کشتی اما سبب شد بهجای آنکه در طول همه این سالها خاطره غروب کیش با کشتی بهگلنشسته انگلیسی همراه شود، اسم کشتی یونانی بر آن ماندگار شود.
55 سال از جوانمرگشدن این کشتی ۲۳ساله در حوالی روستای باغوی جزیره کیش میگذرد؛ میهمان ناخواندهای که در همه این سالها به خاطر همراهی با غروب زیبای خورشید در جنوب غرب جزیره برای خودش اسم و رسمی به هم زده است.
میهمانی که حالا در آستانه نابودی کامل است، ناخواسته آمده بود و کسی هم نخواست یا نتوانست حفظش کند، واقعا کسی از مدیران و مسئولانی که در طول همه این سالها به کیش آمدهاند، لحظهای به روزی که این کشتی هم غرق شود فکر کردهاند؟ حتما خواهند گفت زیاد فکر کردهایم و نتیجه؟ چه میگویم؟ مگر برای جلوگیری از غرقشدن ظرفیتها و داشتههای فراوان خدادادی و نابودی اعتماد و دلگرمی آدمهایی که هنوز با وجود همه بیمهریها، سنگاندازیها، بیتدبیریها و تنگنظریها بازهم پای کار این سرزمین ماندهاند فکری کردهاند؟ حتما خواهند گفت زیاد و نتیجه...؟
این تکه آهن قراضه و زنگزده که روزی برای خودش کشتی آبرومند و بزرگی بوده و اقیانوسهای زیادی را پیموده و از بخت خوب یا بدش اینجا به پایان خط رسیده، زودتر از آنچه فکرش را بکنید بیآنکه جایگزینی برایش داشته باشید، ترکمان میکند. میهمان ناخواستهای که میزبان خوبی برایش نبودیم، کاری برای حفظش نکردیم، چه میگویم، مگر برای خودمان چه کردهایم که بخواهیم برای این غول هفتهزارتنی کاری بکنیم؟
بگذریم، بیایید برای اینکه شاید کمی حال این روزهایمان بهتر شود، اندکی تخیل کنیم، فکر محال هم شاید یک روز شدنی شد. فکر کنیم یک نفر از میان مدیرانی که هرروز فقط حرف میزنند و حرف میزنند و حرف میزنند، بیاید بگوید در طول همه این سالها برای یکبار هم که شده به آینده فکر کرده بودیم، بگوید اول از همه طبق نظر کارشناسان باور کرده بودیم که کشتی بهگلنشسته بالاخره غرق میشود، دوم اینکه از اول مطابق برنامه عملیاتی بدون حضور مدیرانی که زیاد حرف میزنند یا حرف زیادی میزنند، مشغول تدارک ساخت جایگزینی غافلگیرکننده و جذاب برای همراهی با غروب دلانگیز جزیره بودیم، سوم اینکه از ابتدای این کار قسم خوردیم برای اینکه کار به سرانجام برسد، چشمداشتی به بودجه ساخت سازه جدید نداشته باشیم، چهارم تصمیمگیرندگان، طراحان، سازندگان و ناظران چون فقط به نتیجه و خوشحالی شما مردم فکر میکردند، دعوا و کارشکنی در کار را کنار گذاشتند، پنجم کسی خودش را مطرح نکرد، مصاحبه نکرد و قول نداد تا به وقت آمادهشدنِ جایگزین اعلامش کنیم تا اگر کار به هر دلیلی خارج از اراده مصمم ما طول کشید، دلآزرده نشوید، آخر تکدر خاطر شما برایمان مهم است. آخر
نمیخواستیم به وقت غروب دلهای نازک و خستهتان بیشتر بگیرد. مهمتر از همه اینها میخواستیم یادتان بیندازیم که حواسمان به همهچیز هست، تا بگوییم شایسته بهترینها هستید و ما مدیران شایسته شما هستیم.
و حالا این شما و این کار تمامشده ما... لذت ببرید. قابلی نداشت فقط به وظیفهمان که خوشحالکردن شماست عمل کردیم. فرض محال که محال نیست، کاش چشمهایمان را که باز میکنیم، کسی بهجای آهن قراضههای زنگزده رهاشده سورپرایز تروتازهای برایمان داشته باشد.