صیانت از چه کسی؟
عبدالرضا ناصرمقدسی-متخصص مغز و اعصاب
آنقدر خبر بد در اطراف ما هست که نمیدانم باید در مورد کدام بنویسم؟ اصلا باید بنویسم یا نه؟ احساس میکنم این حرفها هیچ گوش شنوایی ندارد. وقتی خوزستان و سیستان و بلوچستان وضعیت بسیار بدی دارد، وقتی با گرما و بیبرقی و بیآبی در کل کشور روبهرو هستیم، وقتی کرونا یکهتازی میکند و با وجود حماسههای روز به روز وزارت بهداشت در خلق واکسنهای مؤثر و بیانیههایی با این عنوان که ما بهترین کشور جهان در کنترل بیماری کووید-19 هستیم، آمار ابتلا و مرگومیر رکورد میزند، وقتی تورم بیداد میکند و سبد معیشتی هر خانواده روزبهروز کوچک و کوچکتر میشود و مجلس ایران به جای رسیدگی به مشکلات اساسی مردم طرح صیانت از شهروندان در فضای مجازی را به تصویب میرساند، چنان یأسی انسان را فرا میگیرد که انگیزه همین حرکت اندک در این بدن نیمهجان را نیز از او میگیرد. ظاهرا مسئولان امر و نمایندگان محترم مردم به جای اینکه دغدغه اصلی زندگی مردم را داشته باشند، به دنبال صیانت از آنها در فضای مجازی هستند. آنهم صیانت از کسانی که خودشان این لطف مجلسیان را قبول ندارند. در این مورد بسیار گفته و نوشتهاند اما چیزی که مثل پتک بر سر من فرود آمد خبر مرگ یکی دیگر از رزیدنتها در هفته گذشته بود. رزیدنت سال اول رشته بیماریهای قلب و عروق که روز و شبهایش را در میان انبوه بیماران کووید میگذراند، ناگهان ایست قلبی کرد و رفت. فشار کار، کمبودن حقوق، فشار زندگی، فشار رشته پزشکی، کشیکهای پیدرپی، توهین و عدم حمایت نتیجهای جز چنین اتفاق وحشتناکی ندارد. آنچه باید از آن صیانت شود زندگی آدمیست نه آنچه در فضای مجازی میگذرد. دنیای واقعی ماست که چنین رخدادهای دهشتناکی را به ارمغان میآورد، دنیایی که نمیدانم آیا در نظر دیگران اصلا ارزشی ندارد یا اینکه بهکلی فراموش شده است. وظیفه اصلی هر دولت و حکومتی تأمین نیازهای اولیه زندگیست. این نیازها شامل آب، برق، غذا، کار، تحصیل و بهداشت و درمان است. در غیر این صورت حکومت یادش میرود که باید از چه کسی و چرا صیانت کند. اینگونه است که واکسن وارد نمیشود، محدودیتهای بهداشتی اعمال نمیشود، آب و برق قطع میشود و تمام فشارها به قشری وارد میشود که تمام زندگیشان را به تحصیل و خدمت به مردم سپری کردهاند و حالا بهدلیل عدم توجه به چنین نیازهای اولیهای و بار سنگینی که نهادهای مسئول با بیتدبیری بر دوششان گذاشتهاند یکی پس از دیگری فرو میریزند. در یادداشتهای قبلی چندین بار در مورد فشاری که بر رزیدنتها وارد میشود نوشتهام. از حجم کار بالا و فشار درسی گرفته تا عدم توجه به نیازهای اولیه آنها و اگر وضع به همین منوال ادامه یابد، نمیدانم با چه فجایع دیگری روبهرو خواهیم بود. شخصا خود را مسئول میدانم که چرا نتوانستهام در دانشگاه و بیمارستانی که در آن به تدریس میپردازم، محیطی آرام برای رزیدنتهایی بهوجود آورم که جز احترام و محبت چیز دیگری نمیخواهند. البته نباید یادمان برود که دانشگاههای ما از هرگونه معنایی تهی شدهاند. دانشجوی ما فقط میخواهد درسش به پایان برسد و مدرکی بگیرد. یادمان رفته که هر یک از این عزیزان سرمایههای بزرگ این مملکت هستند که ما با بیتدبیری آنها را به انسانهایی خمود و افسرده بدل میکنیم. از بدن نیمهجان نوشتم. با این حال اعتقاد قلبی دارم که هنوز هم هر یک از ما میتواند در وسع خود و در جایگاهی که هست نگاهی دوباره به منش و رفتار خود بیندازد و به خود گوشزد کند که من نیز در ایجاد وضع موجود مسئولم و باید منش و روش خود را عوض کنم. همه چیز از سنگر آموزش بر میخیزد. این سنگر، سنگربان شایسته میخواهد. این عزیزانی که اینگونه پرپر میشوند سنگربانان این سنگر پردرد هستند.
آنقدر خبر بد در اطراف ما هست که نمیدانم باید در مورد کدام بنویسم؟ اصلا باید بنویسم یا نه؟ احساس میکنم این حرفها هیچ گوش شنوایی ندارد. وقتی خوزستان و سیستان و بلوچستان وضعیت بسیار بدی دارد، وقتی با گرما و بیبرقی و بیآبی در کل کشور روبهرو هستیم، وقتی کرونا یکهتازی میکند و با وجود حماسههای روز به روز وزارت بهداشت در خلق واکسنهای مؤثر و بیانیههایی با این عنوان که ما بهترین کشور جهان در کنترل بیماری کووید-19 هستیم، آمار ابتلا و مرگومیر رکورد میزند، وقتی تورم بیداد میکند و سبد معیشتی هر خانواده روزبهروز کوچک و کوچکتر میشود و مجلس ایران به جای رسیدگی به مشکلات اساسی مردم طرح صیانت از شهروندان در فضای مجازی را به تصویب میرساند، چنان یأسی انسان را فرا میگیرد که انگیزه همین حرکت اندک در این بدن نیمهجان را نیز از او میگیرد. ظاهرا مسئولان امر و نمایندگان محترم مردم به جای اینکه دغدغه اصلی زندگی مردم را داشته باشند، به دنبال صیانت از آنها در فضای مجازی هستند. آنهم صیانت از کسانی که خودشان این لطف مجلسیان را قبول ندارند. در این مورد بسیار گفته و نوشتهاند اما چیزی که مثل پتک بر سر من فرود آمد خبر مرگ یکی دیگر از رزیدنتها در هفته گذشته بود. رزیدنت سال اول رشته بیماریهای قلب و عروق که روز و شبهایش را در میان انبوه بیماران کووید میگذراند، ناگهان ایست قلبی کرد و رفت. فشار کار، کمبودن حقوق، فشار زندگی، فشار رشته پزشکی، کشیکهای پیدرپی، توهین و عدم حمایت نتیجهای جز چنین اتفاق وحشتناکی ندارد. آنچه باید از آن صیانت شود زندگی آدمیست نه آنچه در فضای مجازی میگذرد. دنیای واقعی ماست که چنین رخدادهای دهشتناکی را به ارمغان میآورد، دنیایی که نمیدانم آیا در نظر دیگران اصلا ارزشی ندارد یا اینکه بهکلی فراموش شده است. وظیفه اصلی هر دولت و حکومتی تأمین نیازهای اولیه زندگیست. این نیازها شامل آب، برق، غذا، کار، تحصیل و بهداشت و درمان است. در غیر این صورت حکومت یادش میرود که باید از چه کسی و چرا صیانت کند. اینگونه است که واکسن وارد نمیشود، محدودیتهای بهداشتی اعمال نمیشود، آب و برق قطع میشود و تمام فشارها به قشری وارد میشود که تمام زندگیشان را به تحصیل و خدمت به مردم سپری کردهاند و حالا بهدلیل عدم توجه به چنین نیازهای اولیهای و بار سنگینی که نهادهای مسئول با بیتدبیری بر دوششان گذاشتهاند یکی پس از دیگری فرو میریزند. در یادداشتهای قبلی چندین بار در مورد فشاری که بر رزیدنتها وارد میشود نوشتهام. از حجم کار بالا و فشار درسی گرفته تا عدم توجه به نیازهای اولیه آنها و اگر وضع به همین منوال ادامه یابد، نمیدانم با چه فجایع دیگری روبهرو خواهیم بود. شخصا خود را مسئول میدانم که چرا نتوانستهام در دانشگاه و بیمارستانی که در آن به تدریس میپردازم، محیطی آرام برای رزیدنتهایی بهوجود آورم که جز احترام و محبت چیز دیگری نمیخواهند. البته نباید یادمان برود که دانشگاههای ما از هرگونه معنایی تهی شدهاند. دانشجوی ما فقط میخواهد درسش به پایان برسد و مدرکی بگیرد. یادمان رفته که هر یک از این عزیزان سرمایههای بزرگ این مملکت هستند که ما با بیتدبیری آنها را به انسانهایی خمود و افسرده بدل میکنیم. از بدن نیمهجان نوشتم. با این حال اعتقاد قلبی دارم که هنوز هم هر یک از ما میتواند در وسع خود و در جایگاهی که هست نگاهی دوباره به منش و رفتار خود بیندازد و به خود گوشزد کند که من نیز در ایجاد وضع موجود مسئولم و باید منش و روش خود را عوض کنم. همه چیز از سنگر آموزش بر میخیزد. این سنگر، سنگربان شایسته میخواهد. این عزیزانی که اینگونه پرپر میشوند سنگربانان این سنگر پردرد هستند.