|

ضرورت تداوم فرهنگ‌ها یا عدم آن در گرافیک معاصر-3

ناصر نصیری. طراح گرافیک، مدرس دانشگاه

فرهنگ واژه‌ای است با گستره تعریف و تعابیر گوناگون در شرق و در غرب، اما آنچه در تمامی این گونه‌های معنایی که در لغت‌نامه‌ها به طور مشترک به آن اشاره شده، مجموعه دانش‌ها، مهارت‌ها و آموزه‌های اجتماعی، هنر، باورها و عادات، اخلاق و هنجارهای مشترک یک جمع، فرهنگ آن جامعه را شکل می‌دهد. با تکیه بر این ویژگی‌های مشترک می‌توانیم در هر شهری مجموعه‌ای از فرهنگ‌ها را گرد بیاوریم که در عین اشتراکات بزرگ، گاهی نیز در تضاد یا تعارض با هم هستند. این تضادها اگرچه در مواردی ممکن است موجب اختلاف شوند اما در درازمدت به سوی هم حرکت کرده یا در هم ادغام می‌شوند یا به مرزی با حداقل اختلاف‌ها می‌رسند، در برخی موارد یکی بر دیگری فائق می‌آید و جایگزین می‌شود و گاهی در عین حفظ تمامیت اختلاف‌ها به همزیستی بدون مناقشه تن می‌دهند. این تأثیرها بر روند و حیات فرهنگ‌ها همیشه بوده و هست، چنان ‌که امروزه بر سر اصالت برخی از باورها یا دستاوردها اختلاف‌هایی را مشاهده می‌کنیم. به‌عنوان مثال یک قطعه موسیقی یا ترانه را جمعی به زبان و قوم خود نسبت می‌دهند و جمعی دیگر آن اثر را متعلق به جامعه خویش می‌شمارند. اما آنچه در واقع به آن توجه نمی‌شود، شاید حرکت و همسویی است که در نهایت به تکاملی مقبول انجامیده و موجب شده تا هر کسی بخواهد آن دستاورد را مصادره به مطلوب کند. به هر روی آنچه نباید از آن غافل ماند، این است که نباید انتظار داشت و حتی نباید تلاش کرد تا فرهنگ‌ها در یک تعمیم آموزشی، دستوری یا حتی تهاجمی به یکدیگر تبدیل وضعیت دهند چراکه در چنین حالتی نه‌تنها آن تکامل از ادامه بازمی‌ماند؛ بلکه یکنواختی آزاردهنده‌ای شیوع پیدا می‌کند و این در نهایت بزرگ‌ترین آسیب به ادامه حیات فرهنگ‌هاست. حتی بین دو نفر از یک خانواده حتما اختلاف نظر در عقیده و سلیقه هست، این اختلاف نظرها در هر امری مثل کنتراست در نقاشی یا تباین معناست در ادبیات و همان‌طور که در نقاشی به ترکیب‌بندی زیبا و همین‌طور به تأویل‌پذیری معنا در شعر می‌انجامد، در جامعه نیز چنین وضعیتی را ایجاد می‌کند. یعنی جوامع مختلف را از حالت یکنواختی و تکرارپذیری نجات داده و به ایجاد تنوع هدایت می‌کند.

از سوی دیگر فرهنگ محصول آموزه‌های مکتبی یا نتیجه روابط کوتاه‌مدت نیست که به راحتی در مواجهه با هر پدیده نوظهور تسلیم آن شود، به عبارت بهتر عادت‌ها یا باورهای هر جامعه‌ای موضوعی نیست که بتوان آن را به‌راحتی دستخوش تغییر و تحریف قرار داد. مردم جامعه متعلق به یک فرهنگ با پیشینه مشخص؛ برای هر موضوعی مهارت‌های لازم، شیوه، رفتار و عملکرد منطبق با پذیرش مردم متعلق به همان جامعه را در اختیار دارند، بنابراین برای ایجاد هر تغییری در فرهنگ باید به مؤلفه‌های آشکار و پنهان جامعه هدف آگاه بود و با شناخت، کنترل و احترام درصدد تلطیف یا تبدیل جزء یا کل یک ماجرا در یک اقلیم فرهنگی مشخص برآمد.
هنر از دیرباز بازتاب‌دهنده مستقیم و بی‌واسطه فرهنگ‌های خرد و کلان بوده است، البته باید در نظر داشت که هنر فرهنگ‌های خُرد به مراتب از آسیب‌های دستوری یا سفارشی‌بودن، در امان بوده‌اند، در مقایسه با هنرهایی که تأثیر گسترده‌تری داشته‌اند و از خلوص بیشتری برخوردارند. به‌عنوان مثال موسیقی محلی مردم متعلق به یک منطقه جغرافیایی در ایران از موسیقی سنتی-کلاسیکی که در تهران ساخته می‌شود بسیار اصیل‌تر است، زیرا در آن قطعه محلی تلاشی برای جذب مخاطب غیربومی انجام نشده و هر آنچه نواخته یا خوانده می‌شود را تمام مردم متعلق به آن جامعه به سهولت درک و دریافت کرده و می‌پذیرند، از طرف دیگر هیچ نهاد رسمی در هر مرحله برای ساخت و اجرای آن اثر متر و معیار مشخصی را از دیدگاه‌های مختلف عقیدتی، سیاسی یا حتی کیفیت هنری تعیین نمی‌کند. این نکته بسیار مهم است؛ چراکه د‌ولت‌ها همواره سعی بر کنترل، هدایت و یکسان‌سازی فرهنگ‌های متنوع دارند، هیچ دولتي نیز از این امر مستثنا نیست. جریان هنری، ادبی یا فلسفی نوپدید که به محض ورود و حضور در هر جامعه‌ای سعی می‌کنند خرده‌فرهنگ‌ها را تغییر دهند یا دست‌کم تغییرات مشابهی را در خرده‌فرهنگ‌ها ایجاد کنند.

فرهنگ واژه‌ای است با گستره تعریف و تعابیر گوناگون در شرق و در غرب، اما آنچه در تمامی این گونه‌های معنایی که در لغت‌نامه‌ها به طور مشترک به آن اشاره شده، مجموعه دانش‌ها، مهارت‌ها و آموزه‌های اجتماعی، هنر، باورها و عادات، اخلاق و هنجارهای مشترک یک جمع، فرهنگ آن جامعه را شکل می‌دهد. با تکیه بر این ویژگی‌های مشترک می‌توانیم در هر شهری مجموعه‌ای از فرهنگ‌ها را گرد بیاوریم که در عین اشتراکات بزرگ، گاهی نیز در تضاد یا تعارض با هم هستند. این تضادها اگرچه در مواردی ممکن است موجب اختلاف شوند اما در درازمدت به سوی هم حرکت کرده یا در هم ادغام می‌شوند یا به مرزی با حداقل اختلاف‌ها می‌رسند، در برخی موارد یکی بر دیگری فائق می‌آید و جایگزین می‌شود و گاهی در عین حفظ تمامیت اختلاف‌ها به همزیستی بدون مناقشه تن می‌دهند. این تأثیرها بر روند و حیات فرهنگ‌ها همیشه بوده و هست، چنان ‌که امروزه بر سر اصالت برخی از باورها یا دستاوردها اختلاف‌هایی را مشاهده می‌کنیم. به‌عنوان مثال یک قطعه موسیقی یا ترانه را جمعی به زبان و قوم خود نسبت می‌دهند و جمعی دیگر آن اثر را متعلق به جامعه خویش می‌شمارند. اما آنچه در واقع به آن توجه نمی‌شود، شاید حرکت و همسویی است که در نهایت به تکاملی مقبول انجامیده و موجب شده تا هر کسی بخواهد آن دستاورد را مصادره به مطلوب کند. به هر روی آنچه نباید از آن غافل ماند، این است که نباید انتظار داشت و حتی نباید تلاش کرد تا فرهنگ‌ها در یک تعمیم آموزشی، دستوری یا حتی تهاجمی به یکدیگر تبدیل وضعیت دهند چراکه در چنین حالتی نه‌تنها آن تکامل از ادامه بازمی‌ماند؛ بلکه یکنواختی آزاردهنده‌ای شیوع پیدا می‌کند و این در نهایت بزرگ‌ترین آسیب به ادامه حیات فرهنگ‌هاست. حتی بین دو نفر از یک خانواده حتما اختلاف نظر در عقیده و سلیقه هست، این اختلاف نظرها در هر امری مثل کنتراست در نقاشی یا تباین معناست در ادبیات و همان‌طور که در نقاشی به ترکیب‌بندی زیبا و همین‌طور به تأویل‌پذیری معنا در شعر می‌انجامد، در جامعه نیز چنین وضعیتی را ایجاد می‌کند. یعنی جوامع مختلف را از حالت یکنواختی و تکرارپذیری نجات داده و به ایجاد تنوع هدایت می‌کند.

از سوی دیگر فرهنگ محصول آموزه‌های مکتبی یا نتیجه روابط کوتاه‌مدت نیست که به راحتی در مواجهه با هر پدیده نوظهور تسلیم آن شود، به عبارت بهتر عادت‌ها یا باورهای هر جامعه‌ای موضوعی نیست که بتوان آن را به‌راحتی دستخوش تغییر و تحریف قرار داد. مردم جامعه متعلق به یک فرهنگ با پیشینه مشخص؛ برای هر موضوعی مهارت‌های لازم، شیوه، رفتار و عملکرد منطبق با پذیرش مردم متعلق به همان جامعه را در اختیار دارند، بنابراین برای ایجاد هر تغییری در فرهنگ باید به مؤلفه‌های آشکار و پنهان جامعه هدف آگاه بود و با شناخت، کنترل و احترام درصدد تلطیف یا تبدیل جزء یا کل یک ماجرا در یک اقلیم فرهنگی مشخص برآمد.
هنر از دیرباز بازتاب‌دهنده مستقیم و بی‌واسطه فرهنگ‌های خرد و کلان بوده است، البته باید در نظر داشت که هنر فرهنگ‌های خُرد به مراتب از آسیب‌های دستوری یا سفارشی‌بودن، در امان بوده‌اند، در مقایسه با هنرهایی که تأثیر گسترده‌تری داشته‌اند و از خلوص بیشتری برخوردارند. به‌عنوان مثال موسیقی محلی مردم متعلق به یک منطقه جغرافیایی در ایران از موسیقی سنتی-کلاسیکی که در تهران ساخته می‌شود بسیار اصیل‌تر است، زیرا در آن قطعه محلی تلاشی برای جذب مخاطب غیربومی انجام نشده و هر آنچه نواخته یا خوانده می‌شود را تمام مردم متعلق به آن جامعه به سهولت درک و دریافت کرده و می‌پذیرند، از طرف دیگر هیچ نهاد رسمی در هر مرحله برای ساخت و اجرای آن اثر متر و معیار مشخصی را از دیدگاه‌های مختلف عقیدتی، سیاسی یا حتی کیفیت هنری تعیین نمی‌کند. این نکته بسیار مهم است؛ چراکه د‌ولت‌ها همواره سعی بر کنترل، هدایت و یکسان‌سازی فرهنگ‌های متنوع دارند، هیچ دولتي نیز از این امر مستثنا نیست. جریان هنری، ادبی یا فلسفی نوپدید که به محض ورود و حضور در هر جامعه‌ای سعی می‌کنند خرده‌فرهنگ‌ها را تغییر دهند یا دست‌کم تغییرات مشابهی را در خرده‌فرهنگ‌ها ایجاد کنند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها