رؤیای رسیدن به آلودگی صفر
نقش برنامهریزی و توسعه فناوری در مقابله با فاجعه اقلیمی
شایان صولتی
فاجعه اقلیمی موضوعی است که این روزها تبدیل به یکی از موضوعات تأملبرانگیز در دنیا شده و تقریبا هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که با عواقب و هزینههای تحمیلی آن دستوپنجه نرم نکرده باشد؛ حتی کشورهایی که همواره بهعنوان کشورهای سردسیر شناخته میشدند و شاید هیچ وقت گمان نمیکردند که روزی کارشان به اینجا برسد. در یادداشتهای پیشین بیشتر بر شرح و دلایل ایجاد مشکلات زیستمحیطی صحبت کردیم و گفتیم هریک از فعالیتهایی که ما انسانها انجام میدهیم، چه تأثیری بر کره زمین داشته است. در این یادداشت به اقداماتی که میتوانیم انجام دهیم و فناوریهایی که لازم داریم تا رؤیای رسیدن به مقدار آلودگی صفر محقق شود، میپردازیم. در ابتدا باید به این پرسش کلیدی پاسخ دهیم که در چه مدتزمانی باید به مقدار صفر برسیم؟ مطابق با یافتههای علمی دانشمندان این حوزه، برای پیشگیری از فاجعه اقلیمی، کشورهای ثروتمند دنیا باید نهایتا تا سال ۲۰۵۰ به مقدار آلودگی صفر برسند. اگر جزء علاقهمندان محیطزیست باشید، احتمالا شنیدهاید که بعضی از افراد هم بر این باورند که ما میتوانیم حتی زودتر از اینها (تا سال ۲۰۳۰) به مقدار صفر برسیم. متأسفانه تحقق این هدف تا سال ۲۰۳۰ واقعگرایانه به نظر نمیرسد؛ چراکه اگر بخواهیم واقعبینانه به موضوع نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که سوختهای فسیلی چه نقش بنیادینی در زندگی ما دارند و با احتمال بالا میتوان گفت که تقریبا هیچ راهی وجود ندارد که بتوانیم طی مدت یک دهه دست از مصرف آنها برداریم؛ اما کاری که میتوانیم در مدت ۱۰ سال آینده انجام دهیم، تصویب قوانین و توسعه فناوریهایی است که ما را در مسیر رسیدن به مقدار صفر تا سال ۲۰۵۰ قرار دهند. این دو هدفگذاری تفاوت مشهودی با هم دارند؛ هرچند شاید بلافاصله تفاوتشان مشخص نشود. در نگاه ابتدایی شاید اینطور به نظر بیاید که کاهش آلودگی تا سال ۲۰۳۰ و رسیدن به مقدار صفر تا سال ۲۰۵۰ مکمل یکدیگر هستند؛ اما آیا سال ۲۰۳۰ حکم نقطه تواقفی در مسیر رسیدن به ۲۰۵۰ را ندارد؟ الزاما خیر. اگر تا سال ۲۰۳۰ مقدار آلودگی را به روش غلط کاهش دهیم، در واقع از رسیدن به مقدار صفر جلوگیری کردهایم. چرا؟ به این دلیل که اقداماتی که با هدف کاهش ناچیز آلودگی تا سال ۲۰۳۰ انجام میدهیم، کاملا با اقدامات لازم برای رسیدن به مقدار صفر تفاوت دارند. درواقع، اینها دو مسیر کاملا متفاوت هستند که معیارهای گوناگونی برای موفقیت دارند و ما باید بین آنها یکی را انتخاب کنیم. هدفگذاری برای سال ۲۰۳۰ خیلی هم عالی است، به شرطی که اهداف مذکور، نقاط سنجشِ پیشرفت در مسیر رسیدن به مقدار صفر در سال ۲۰۵۰ باشند. دلیلش این است که اگر هدفمان را کاهش آلودگی تا سال ۲۰۳۰ قرار دهیم، ناگزیر روی اقداماتی تمرکز خواهیم کرد که ما را به آن هدف برسانند؛ حتی اگر تلاشهایی که انجام میدهیم، رسیدن به مقدار صفر تا سال ۲۰۵۰ را دشوار یا حتی غیرممکن کنند. برای مثال، اگر کاهش آلودگی تا سال ۲۰۳۰ تنها معیار ما برای موفقیت باشد، شاید وسوسه شویم که فقط نیروگاههای زغالسنگی را با نیروگاههای گازی جایگزین کنیم. هرچه باشد، این کار هم مقدار آلودگیهای کربنی را کاهش میدهد؛ اما تمام نیروگاههای گازیای که از امروز تا سال ۲۰۳۰ ساخته خواهند شد، تا سال ۲۰۵۰ هنوز مشغول به کار خواهند بود؛ چراکه باید چندین دهه کار کنند تا هزینه ساختشان را دربیاورند و نیروگاههای گاز طبیعی هم گازهای گلخانهای تولید میکنند. دراینصورت به هدف کاهش مقدار آلودگی تا سال ۲۰۳۰ میرسیم؛ اما امید ناچیزی برای رسیدن به مقدار صفر خواهیم داشت. از سوی دیگر، اگر هدف کاهش مقدار آلودگی تا سال ۲۰۳۰، نقطه سنجشی در مسیر رسیدن به مقدار صفر تا سال ۲۰۵۰ باشد، دیگر با عقل جور درنمیآید که مقادیر زیادی پول و زمان را صرف جایگزینکردن زغالسنگ با گاز طبیعی کنیم. در عوض، بهتر است دو استراتژی را در آنِ واحد دنبال کنیم: اول، تمام تلاشمان را برای تولید برق پاکِ ارزان و دائمی انجام دهیم و بعد تا جای ممکن تمام واحدهای مصرفکننده انرژی را برقیسازی کنیم -یعنی همهچیز، از وسایل نقلیه گرفته تا فرایندهای صنعتی و پمپهای حرارتی، حتی در نقاطی که درحالحاضر برای تأمین برقشان روی سوختهای فسیلی حساب میکنند. اگر فکر کنیم تنها مسئله حائز اهمیت کاهش مقدار آلودگی تا سال ۲۰۳۰ است، چنین رویکردی حکم یک شکست را دارد؛ چراکه شاید فقط مقادیر اندکی کاهش را در طول یک دهه محقق کند؛ اما در این حالت برای موفقیت در درازمدت تلاش کردهایم. با تحقق هر پیشرفتی در زمینه تولید، انبارش و توزیع برق پاک، به هدف نهایی رسیدن به مقدار صفر نزدیکتر خواهیم شد. بعد از اتخاذ رویکرد درست، حال نوبت توسعه و رسیدن به فناوریهایی است که ما را در راه رسیدن به هدفمان یاری کند. اگرچه امروزه تعدادی راهحل رقابتی از لحاظ هزینه و کمکربنبودن در اختیار داریم؛ باوجوداین هنوز تمام فناوری مورد نیاز برای رسیدن به مقدار صفر را نداریم و باید تمرکزمان را روی این قسمت بگذاریم. برخی از فناوریهایی که میتوانند کمک بزرگی در این مسیر باشند، عبارتاند از: تولید هیدروژن بدون انتشار کربن، انبارش برق در مقیاس بزرگ به مدت یک فصل، سوختهای برقی، زیستسوختهای پیشرفته، سیمان، پلاستیک و فولاد عاری از کربن، گوشت و لبنیات گیاهی و سلولی، گزینههای جایگزین عاری از کربن برای روغن پالم، محصولات زراعی مقاوم به سیلاب و خشکسالی، کود عاری از کربن، نسل جدید شکافت هستهای، گداخت هستهای و... . برای رسیدن به این فناوریها و توسعه آن باید اقداماتی از طرف دولتها انجام شود. برای مثال، پنج برابر کردن تحقیق و توسعه در زمینههای انرژی پاک، سرمایهگذاری مستقیم دولتی در تحقیق و توسعه یکی از مهمترین کارهایی است که میتوانیم برای مبارزه با تغییرات اقلیمی انجام دهیم؛ اما دولتها به اندازه کافی در این زمینه اقدام نمیکنند. مقدار بودجه تخصیصیافته ازسوی دولتها برای تحقیق و توسعه در حدود ۲۲ میلیارد دلار در سال است؛ یعنی فقط حدود 0.02 درصد اقتصاد جهانی. مردم آمریکا تنها طی مدت یک ماه، بیشتر از این مبلغ را برای خرید بنزین هزینه میکنند. ایالات متحده که تا به امروز، بزرگترین سرمایهگذار در زمینه پژوهش درباره انرژی پاک است، فقط سالی هفت میلیارد دلار برای پژوهش هزینه میکند. یکی دیگر از اقدامات، تمرکز روی پروژههای تحقیق و توسعه با ریسکها و دستاوردهای بزرگ است. موضوع فقط مبلغی که دولتها هزینه میکنند نیست. زمینهای که این مبالغ روی آنها هزینه میشوند، هم اهمیت دارد. دولتها قبلا به خاطر هزینهای که در حوزه انرژی پاک کردهاند، نقرهداغ شدهاند (رسوایی سولیندرا)، سیاستگذاران نمیخواهند جوری به نظر برسد که در حال هدردادن پول مالیات مردم هستند و البته قابل درک هم است؛ اما این ترس از شکست، نباید باعث کوچکشدن میدان دید سرمایهگذاری شود.
فاجعه اقلیمی موضوعی است که این روزها تبدیل به یکی از موضوعات تأملبرانگیز در دنیا شده و تقریبا هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که با عواقب و هزینههای تحمیلی آن دستوپنجه نرم نکرده باشد؛ حتی کشورهایی که همواره بهعنوان کشورهای سردسیر شناخته میشدند و شاید هیچ وقت گمان نمیکردند که روزی کارشان به اینجا برسد. در یادداشتهای پیشین بیشتر بر شرح و دلایل ایجاد مشکلات زیستمحیطی صحبت کردیم و گفتیم هریک از فعالیتهایی که ما انسانها انجام میدهیم، چه تأثیری بر کره زمین داشته است. در این یادداشت به اقداماتی که میتوانیم انجام دهیم و فناوریهایی که لازم داریم تا رؤیای رسیدن به مقدار آلودگی صفر محقق شود، میپردازیم. در ابتدا باید به این پرسش کلیدی پاسخ دهیم که در چه مدتزمانی باید به مقدار صفر برسیم؟ مطابق با یافتههای علمی دانشمندان این حوزه، برای پیشگیری از فاجعه اقلیمی، کشورهای ثروتمند دنیا باید نهایتا تا سال ۲۰۵۰ به مقدار آلودگی صفر برسند. اگر جزء علاقهمندان محیطزیست باشید، احتمالا شنیدهاید که بعضی از افراد هم بر این باورند که ما میتوانیم حتی زودتر از اینها (تا سال ۲۰۳۰) به مقدار صفر برسیم. متأسفانه تحقق این هدف تا سال ۲۰۳۰ واقعگرایانه به نظر نمیرسد؛ چراکه اگر بخواهیم واقعبینانه به موضوع نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که سوختهای فسیلی چه نقش بنیادینی در زندگی ما دارند و با احتمال بالا میتوان گفت که تقریبا هیچ راهی وجود ندارد که بتوانیم طی مدت یک دهه دست از مصرف آنها برداریم؛ اما کاری که میتوانیم در مدت ۱۰ سال آینده انجام دهیم، تصویب قوانین و توسعه فناوریهایی است که ما را در مسیر رسیدن به مقدار صفر تا سال ۲۰۵۰ قرار دهند. این دو هدفگذاری تفاوت مشهودی با هم دارند؛ هرچند شاید بلافاصله تفاوتشان مشخص نشود. در نگاه ابتدایی شاید اینطور به نظر بیاید که کاهش آلودگی تا سال ۲۰۳۰ و رسیدن به مقدار صفر تا سال ۲۰۵۰ مکمل یکدیگر هستند؛ اما آیا سال ۲۰۳۰ حکم نقطه تواقفی در مسیر رسیدن به ۲۰۵۰ را ندارد؟ الزاما خیر. اگر تا سال ۲۰۳۰ مقدار آلودگی را به روش غلط کاهش دهیم، در واقع از رسیدن به مقدار صفر جلوگیری کردهایم. چرا؟ به این دلیل که اقداماتی که با هدف کاهش ناچیز آلودگی تا سال ۲۰۳۰ انجام میدهیم، کاملا با اقدامات لازم برای رسیدن به مقدار صفر تفاوت دارند. درواقع، اینها دو مسیر کاملا متفاوت هستند که معیارهای گوناگونی برای موفقیت دارند و ما باید بین آنها یکی را انتخاب کنیم. هدفگذاری برای سال ۲۰۳۰ خیلی هم عالی است، به شرطی که اهداف مذکور، نقاط سنجشِ پیشرفت در مسیر رسیدن به مقدار صفر در سال ۲۰۵۰ باشند. دلیلش این است که اگر هدفمان را کاهش آلودگی تا سال ۲۰۳۰ قرار دهیم، ناگزیر روی اقداماتی تمرکز خواهیم کرد که ما را به آن هدف برسانند؛ حتی اگر تلاشهایی که انجام میدهیم، رسیدن به مقدار صفر تا سال ۲۰۵۰ را دشوار یا حتی غیرممکن کنند. برای مثال، اگر کاهش آلودگی تا سال ۲۰۳۰ تنها معیار ما برای موفقیت باشد، شاید وسوسه شویم که فقط نیروگاههای زغالسنگی را با نیروگاههای گازی جایگزین کنیم. هرچه باشد، این کار هم مقدار آلودگیهای کربنی را کاهش میدهد؛ اما تمام نیروگاههای گازیای که از امروز تا سال ۲۰۳۰ ساخته خواهند شد، تا سال ۲۰۵۰ هنوز مشغول به کار خواهند بود؛ چراکه باید چندین دهه کار کنند تا هزینه ساختشان را دربیاورند و نیروگاههای گاز طبیعی هم گازهای گلخانهای تولید میکنند. دراینصورت به هدف کاهش مقدار آلودگی تا سال ۲۰۳۰ میرسیم؛ اما امید ناچیزی برای رسیدن به مقدار صفر خواهیم داشت. از سوی دیگر، اگر هدف کاهش مقدار آلودگی تا سال ۲۰۳۰، نقطه سنجشی در مسیر رسیدن به مقدار صفر تا سال ۲۰۵۰ باشد، دیگر با عقل جور درنمیآید که مقادیر زیادی پول و زمان را صرف جایگزینکردن زغالسنگ با گاز طبیعی کنیم. در عوض، بهتر است دو استراتژی را در آنِ واحد دنبال کنیم: اول، تمام تلاشمان را برای تولید برق پاکِ ارزان و دائمی انجام دهیم و بعد تا جای ممکن تمام واحدهای مصرفکننده انرژی را برقیسازی کنیم -یعنی همهچیز، از وسایل نقلیه گرفته تا فرایندهای صنعتی و پمپهای حرارتی، حتی در نقاطی که درحالحاضر برای تأمین برقشان روی سوختهای فسیلی حساب میکنند. اگر فکر کنیم تنها مسئله حائز اهمیت کاهش مقدار آلودگی تا سال ۲۰۳۰ است، چنین رویکردی حکم یک شکست را دارد؛ چراکه شاید فقط مقادیر اندکی کاهش را در طول یک دهه محقق کند؛ اما در این حالت برای موفقیت در درازمدت تلاش کردهایم. با تحقق هر پیشرفتی در زمینه تولید، انبارش و توزیع برق پاک، به هدف نهایی رسیدن به مقدار صفر نزدیکتر خواهیم شد. بعد از اتخاذ رویکرد درست، حال نوبت توسعه و رسیدن به فناوریهایی است که ما را در راه رسیدن به هدفمان یاری کند. اگرچه امروزه تعدادی راهحل رقابتی از لحاظ هزینه و کمکربنبودن در اختیار داریم؛ باوجوداین هنوز تمام فناوری مورد نیاز برای رسیدن به مقدار صفر را نداریم و باید تمرکزمان را روی این قسمت بگذاریم. برخی از فناوریهایی که میتوانند کمک بزرگی در این مسیر باشند، عبارتاند از: تولید هیدروژن بدون انتشار کربن، انبارش برق در مقیاس بزرگ به مدت یک فصل، سوختهای برقی، زیستسوختهای پیشرفته، سیمان، پلاستیک و فولاد عاری از کربن، گوشت و لبنیات گیاهی و سلولی، گزینههای جایگزین عاری از کربن برای روغن پالم، محصولات زراعی مقاوم به سیلاب و خشکسالی، کود عاری از کربن، نسل جدید شکافت هستهای، گداخت هستهای و... . برای رسیدن به این فناوریها و توسعه آن باید اقداماتی از طرف دولتها انجام شود. برای مثال، پنج برابر کردن تحقیق و توسعه در زمینههای انرژی پاک، سرمایهگذاری مستقیم دولتی در تحقیق و توسعه یکی از مهمترین کارهایی است که میتوانیم برای مبارزه با تغییرات اقلیمی انجام دهیم؛ اما دولتها به اندازه کافی در این زمینه اقدام نمیکنند. مقدار بودجه تخصیصیافته ازسوی دولتها برای تحقیق و توسعه در حدود ۲۲ میلیارد دلار در سال است؛ یعنی فقط حدود 0.02 درصد اقتصاد جهانی. مردم آمریکا تنها طی مدت یک ماه، بیشتر از این مبلغ را برای خرید بنزین هزینه میکنند. ایالات متحده که تا به امروز، بزرگترین سرمایهگذار در زمینه پژوهش درباره انرژی پاک است، فقط سالی هفت میلیارد دلار برای پژوهش هزینه میکند. یکی دیگر از اقدامات، تمرکز روی پروژههای تحقیق و توسعه با ریسکها و دستاوردهای بزرگ است. موضوع فقط مبلغی که دولتها هزینه میکنند نیست. زمینهای که این مبالغ روی آنها هزینه میشوند، هم اهمیت دارد. دولتها قبلا به خاطر هزینهای که در حوزه انرژی پاک کردهاند، نقرهداغ شدهاند (رسوایی سولیندرا)، سیاستگذاران نمیخواهند جوری به نظر برسد که در حال هدردادن پول مالیات مردم هستند و البته قابل درک هم است؛ اما این ترس از شکست، نباید باعث کوچکشدن میدان دید سرمایهگذاری شود.