|

داوری غیر‌منصفانه

مهدی حجوانی

دردسر اصغر فرهادی از وقتی شروع شد که اسکار برد. کاش این جایزه را در زمان پیری و خاموشی خلاقیتش به او اهدا می‌کردند. اتفاقا بعضی از جوایز حوزه فرهنگ را زمانی به فرد اهدا می‌کنند که دوره شکوفایی‌اش به سر آمده است. چرا؟ پاسخ لابد در نگاه اول این است که فرد احساس نکند به قله موفقیت رسیده و سپس دچار غرور کاذب شود و از خلاقیت بازبماند. اما به نظرم علت دیگری هم در کار است و آن اینکه دیگران دست از سر کسی که جایزه برده و بر صدر نشسته است، بردارند و او را اسطوره‌ معرفی نکنند. شاید بپرسیم مگر اسطوره‌شدن ایرادی دارد؟ خیر، چه اشکالی دارد کسی که شایسته است، اسطوره شود؟

اما مشکل از جایی شروع می‌شود که ما دیگر دست از سر اسطوره برنمی‌داریم. او را مظهر آرزوهای سرکوفته خود قلمداد می‌کنیم. با هلهله بر شانه‌های خود می‌نشانیم و در باب فضایلش سخن‌ها می‌رانیم. انتظار داریم به جای ما فریاد بزند، به جای ما فکر کند و به جای ما خلاق باشد، (و اعتراف می‌کنم) تنبلی تاریخی ما را جبران کند و در بزنگاه حوادث، به جای ما قربانی شود. از آن فاجعه‌تر اینکه اگر فواره خلاقیت او مثل هر فواره دیگری کمی سر خم کند، او را نمی‌بخشیم و انتظار داریم همیشه بر صدر بنشیند. به نظر می‌رسد آنها که شخصیتی را اسطوره می‌کنند، همان کسانی‌اند که او را از اریکه اسطورگی به زیر می‌کشند و از بام عزت به خاک ذلت فرو‌می‌نشانند. ما شاهان را هم به همین روال به قدرت می‌رسانیم و از قدرت برکنار می‌کنیم.
فرهادی دو بار جایزه اسکار، سه بار جایزه کن، دو بار جایزه برلین و یک بار جایزه گلدن‌گلوب را دریافت کرد، 16 بار نامزد جوایز بزرگ شد و در همین آذر‌ماه 1400 دو جایزه هیئت ملی نقد آمریکا هم به جوایزش افزوده شد. زمانی برخی از آثار او فروغ آثار پیشین را نداشت و اعتراض‌هایی بی‌مورد را در پی آورد. اما خرسندم از اینکه او خاموش، نجیب و پرتلاش به راه خود رفته و حالا صرف‌نظر از اینکه در آینده‌ای نزدیک یا دور باز هم جایزه‌ای بگیرد یا نه، شیوه زیست و رفتارش متین و تحسین‌برانگیز است. البته کسانی گفته‌اند که فیلم قهرمان همان رنگ‌و‌بوی آثار خاص فرهادی را دارد و کار تازه‌ای نیست، ولی به نظر می‌رسد این هم همان عارضه اسطوره‌‌پروری است. هر سوژه تازه و هر فیلم‌نامه خلاق، یک کار تازه است و فیلم قهرمان این ویژگی را داراست. این فیلم شاهدی است بر اینکه فیلم‌نامه رکن مهمی در سینماست. اما جدا از اسطوره‌سازان، دردسر بزرگ‌تر فرهادی کسانی‌اند که درباره‌ او غیرمنصفانه به داوری می‌نشینند و حاشیه درست می‌کنند.
تردید ندارم که یک ریشه مهم به حسادت برمی‌گردد و ریشه دیگر به افکار تندروها و واپس‌گرایانی که خیال می‌کنند فرهادی باید چشمش به دست آنها و سیاست‌هایشان باشد و باب دل آنها فیلم بسازد. امیدوارم همه فرض را بر این بگیریم که فرهادی یک «قهرمان» نیست، بلکه فیلم‌سازی معمولی است که اوج و فرود‌های خودش را دارد و باید بگذاریم کارش را بکند. اگر هم اصرار داریم شخصیتش را اسطوره‌ای بنامیم، بهتر است او را مانند شخصیت هرکول در اسطوره‌های یونانی یا سوپرمن در اسطوره‌های جدید قلمداد نکنیم، بلکه شخصیتی بدانیم که مانند شخصیت اصلی آخرین فیلمش «قهرمان»، بچه مردم است، از همین کوچه‌پس‌کوچه‌ها برآمده، زمین می‌خورد و برمی‌خیزد و عاشق این مرز و بوم است.

دردسر اصغر فرهادی از وقتی شروع شد که اسکار برد. کاش این جایزه را در زمان پیری و خاموشی خلاقیتش به او اهدا می‌کردند. اتفاقا بعضی از جوایز حوزه فرهنگ را زمانی به فرد اهدا می‌کنند که دوره شکوفایی‌اش به سر آمده است. چرا؟ پاسخ لابد در نگاه اول این است که فرد احساس نکند به قله موفقیت رسیده و سپس دچار غرور کاذب شود و از خلاقیت بازبماند. اما به نظرم علت دیگری هم در کار است و آن اینکه دیگران دست از سر کسی که جایزه برده و بر صدر نشسته است، بردارند و او را اسطوره‌ معرفی نکنند. شاید بپرسیم مگر اسطوره‌شدن ایرادی دارد؟ خیر، چه اشکالی دارد کسی که شایسته است، اسطوره شود؟

اما مشکل از جایی شروع می‌شود که ما دیگر دست از سر اسطوره برنمی‌داریم. او را مظهر آرزوهای سرکوفته خود قلمداد می‌کنیم. با هلهله بر شانه‌های خود می‌نشانیم و در باب فضایلش سخن‌ها می‌رانیم. انتظار داریم به جای ما فریاد بزند، به جای ما فکر کند و به جای ما خلاق باشد، (و اعتراف می‌کنم) تنبلی تاریخی ما را جبران کند و در بزنگاه حوادث، به جای ما قربانی شود. از آن فاجعه‌تر اینکه اگر فواره خلاقیت او مثل هر فواره دیگری کمی سر خم کند، او را نمی‌بخشیم و انتظار داریم همیشه بر صدر بنشیند. به نظر می‌رسد آنها که شخصیتی را اسطوره می‌کنند، همان کسانی‌اند که او را از اریکه اسطورگی به زیر می‌کشند و از بام عزت به خاک ذلت فرو‌می‌نشانند. ما شاهان را هم به همین روال به قدرت می‌رسانیم و از قدرت برکنار می‌کنیم.
فرهادی دو بار جایزه اسکار، سه بار جایزه کن، دو بار جایزه برلین و یک بار جایزه گلدن‌گلوب را دریافت کرد، 16 بار نامزد جوایز بزرگ شد و در همین آذر‌ماه 1400 دو جایزه هیئت ملی نقد آمریکا هم به جوایزش افزوده شد. زمانی برخی از آثار او فروغ آثار پیشین را نداشت و اعتراض‌هایی بی‌مورد را در پی آورد. اما خرسندم از اینکه او خاموش، نجیب و پرتلاش به راه خود رفته و حالا صرف‌نظر از اینکه در آینده‌ای نزدیک یا دور باز هم جایزه‌ای بگیرد یا نه، شیوه زیست و رفتارش متین و تحسین‌برانگیز است. البته کسانی گفته‌اند که فیلم قهرمان همان رنگ‌و‌بوی آثار خاص فرهادی را دارد و کار تازه‌ای نیست، ولی به نظر می‌رسد این هم همان عارضه اسطوره‌‌پروری است. هر سوژه تازه و هر فیلم‌نامه خلاق، یک کار تازه است و فیلم قهرمان این ویژگی را داراست. این فیلم شاهدی است بر اینکه فیلم‌نامه رکن مهمی در سینماست. اما جدا از اسطوره‌سازان، دردسر بزرگ‌تر فرهادی کسانی‌اند که درباره‌ او غیرمنصفانه به داوری می‌نشینند و حاشیه درست می‌کنند.
تردید ندارم که یک ریشه مهم به حسادت برمی‌گردد و ریشه دیگر به افکار تندروها و واپس‌گرایانی که خیال می‌کنند فرهادی باید چشمش به دست آنها و سیاست‌هایشان باشد و باب دل آنها فیلم بسازد. امیدوارم همه فرض را بر این بگیریم که فرهادی یک «قهرمان» نیست، بلکه فیلم‌سازی معمولی است که اوج و فرود‌های خودش را دارد و باید بگذاریم کارش را بکند. اگر هم اصرار داریم شخصیتش را اسطوره‌ای بنامیم، بهتر است او را مانند شخصیت هرکول در اسطوره‌های یونانی یا سوپرمن در اسطوره‌های جدید قلمداد نکنیم، بلکه شخصیتی بدانیم که مانند شخصیت اصلی آخرین فیلمش «قهرمان»، بچه مردم است، از همین کوچه‌پس‌کوچه‌ها برآمده، زمین می‌خورد و برمی‌خیزد و عاشق این مرز و بوم است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها