|

تبانی پكن و مسكو بر سر خاورمیانه

رفیق خوری . كارشناس عرب

دورنمایی که در حال حاضر از خاورمیانه در واشنگتن وجود دارد، مانند گذشته‌ها نیست. نه به دلیل اینکه اوضاع سیاسی خاورمیانه دچار دگرگونی‌های زیادی شده است، بلکه به خاطر اینکه در دیدگاه آمریکا در مورد این منطقه دگرگونی اساسی پدید آمده است. این تغییر و تحول دو عامل دارد؛ عامل نخست این است که پروژه‌های آمریکا در خاورمیانه، چه پروژه «ملت‌سازی» و چه پروژه «خاورمیانه بزرگ» که پس از اشغال عراق مطرح کرده بود، همه به شکست انجامید و حمله‌های نظامی‌اش هم نتیجه مطلوبی به بار نیاورد؛ از این‌رو آمریکا دیگر از پرداخت این‌ همه پول و دادن این‌ همه قربانی خسته شده است و می‌خواهد گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
عامل دوم، به تغییر اولویت‌های ایالات‌ متحده آمریکا برمی‌گردد؛ در شرایط کنونی اولویت واشنگتن نه خاورمیانه، بلکه خاور دور است که کانون ثروت و قدرت محسوب می‌شود و بر سر آن با چین و روسیه رقابت دارد. اکنون آمریکا خود را از خط سنتی که از دوران آیزنهاور تا دوران جورج بوش پسر ترسیم کرده بود، بیرون کشیده است. خطی که در زمان ریاست‌جمهوری ریگان به اوج رسید و در زمان ریاست‌جمهوری جورج بوش پدر «توفان صحرا» را رقم زد. خروج از این خط سنتی از زمان ریاست‌جمهوری باراک اوباما آغاز و در زمان دونالد ترامپ پیگیری شد و دولت جو بایدن برخلاف وعده‌هایی که داده بود تاکنون آن را ادامه داده است.
خروج مفتضحانه آمریکا از افغانستان بر اساس توافق با طالبان، در چارچوب سیاست «خروج از جنگ‌های بی‌پایان» صورت گرفت اما این خروج، آمریکا را تکان داد و خاورمیانه را دچار بی‌ثباتی کرد. حال که اعتبار آمریکا زیر سؤال رفته است، این پرسش مطرح می‌شود که خروج آمریکا از خاورمیانه تا چه اندازه خواهد بود. ریچارد هاس، رئیس اندیشکده روابط خارجی آمریکا و مسئول پیشین برنامه‌ریزی در وزارت خارجه آمریکا، از تمرکز آمریکا بر خاورمیانه انتقاد می‌کند و می‌گوید: «چرا بر منطقه‌ای تمرکز کنیم که فقط پنج درصد جمعیت جهان را در خود جای داده و اقتصادش متکی بر نفت است و هیچ قدرت بزرگ جهانی هم در آنجا نیست»؛ اما مارتن اندیک، سفیر پیشین آمریکا در اسرائیل، نظرش این است که «خاورمیانه هنوز هم از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا در تقاطعی میان اروپا و آسیا واقع شده و دارای موقعیت ژئواستراتژیک مهمی است. گذشته از آن متحدان آمریکا برای حفظ امنیتشان به این منطقه متکی‌اند».
این در حالی است که وعده‌های دولت بایدن به چند مورد محدود خلاصه می‌شود‌؛ ابقای یک نیروی کوچک در سوریه و شماری مشاوران بدون مسئولیت نظامی در عراق، کمک به عربستان سعودی در تأمین امنیتش در برابر حملات حوثی‌ها و دعوت به تکمیل «پیمان ابراهیم» میان کشورهای عربی و اسرائیل، اما بدون برداشتن گام عملی برای حل منازعه ریشه‌دار فلسطین‌ـ‌اسرائیل‌.
قدرت اثرگذار دیگر در منطقه روسیه است. یکی از آرزوهای دیرین روسیه رسیدن به آب‌های گرم است که هم در زمان تزارها و هم در دوران اتحاد جماهیر شوروی و هم در دوران تزار جدید، ولادیمیر پوتین، برای تحقق آن تلاش کرده است. دولت تزاری روسیه یک ناوگان جنگی به بیروت فرستاد و پس از درگیری با عثمانی‌ها، در سوریه، لبنان و فلسطین مدرسه تأسیس کرد. شوروی به مصر، سوریه، عراق و یمن جنوبی کمک کرد. پوتین نیز در جنگ سوریه مداخله نظامی کرد، بشار اسد را نجات داد و پایگاه‌های دریایی و هوایی در سوریه تأسیس کرد که درنتیجه، نقش سیاسی و نظامی‌اش در خاورمیانه تثبیت شد؛ اما مهم‌تر از همه این است که روسیه با تغییر اوضاع و شرایط، دست از کمک به متحدان خود برنمی‌دارد.
قدرت بزرگ دیگر در منطقه چین است. چین برای به دست آوردن جایگاه و ایفای نقش در خاورمیانه، کار خود را با طرح «یک کمربند، یک‌ راه» آغاز کرد. چین برای پیاده‌کردن این طرح یک تریلیون دلار را تخصیص داده است تا با ایجاد زیرساخت‌های مناسب «راه ابریشم» را زنده کند؛ راهی تاریخی که در هزاره نخست چین را با جهان پیوند می‌داد و چین در آن‌ زمان مهم‌ترین تمدن و نیرومند‌ترین قدرت در جهان بود. اکنون چین در تبانی با روسیه در رقابت سختی با آمریکا قرار گرفته است و آرزو دارد که در نقش یک ابرقدرت جهانی برای رسیدن به اهداف اقتصادی و بازرگانی خود ظاهر شود و قصد تغییر نظام‌ها و نقشه‌ کشورها را ندارد.
اکنون با توجه به شانه‌ خالی‌کردن آمریکا از بسیاری از تعهدها و مسئولیت‌هایش، کشورهای منطقه به‌ سوی چین و روسیه آغوش باز کرده‌اند، اما بسیار دشوار است که چین و روسیه بتوانند نقش جایگزین آمریکا را در منطقه ایفا کنند. آمریکا در رابطه با اینکه تا چه اندازه از منطقه خارج شود و تا چه اندازه در سرنوشت آن مداخله کند دچار اختلاف‌های داخلی شده است و در این زمینه میان نخبگان سیاسی آمریکا اختلاف‌نظر وجود دارد. به هر ترتیب، آمریکا می‌خواهد از خاورمیانه خارج شود تا در خاور دور با چین و روسیه به مقابله بپردازد، ولی خروج آمریکا از خاورمیانه به چین و روسیه فرصت می‌دهد تا در این منطقه نفوذ خود را گسترش دهند که البته تناقضی بزرگ و قابل‌تأمل است.
دورنمایی که در حال حاضر از خاورمیانه در واشنگتن وجود دارد، مانند گذشته‌ها نیست. نه به دلیل اینکه اوضاع سیاسی خاورمیانه دچار دگرگونی‌های زیادی شده است، بلکه به خاطر اینکه در دیدگاه آمریکا در مورد این منطقه دگرگونی اساسی پدید آمده است. این تغییر و تحول دو عامل دارد؛ عامل نخست این است که پروژه‌های آمریکا در خاورمیانه، چه پروژه «ملت‌سازی» و چه پروژه «خاورمیانه بزرگ» که پس از اشغال عراق مطرح کرده بود، همه به شکست انجامید و حمله‌های نظامی‌اش هم نتیجه مطلوبی به بار نیاورد؛ از این‌رو آمریکا دیگر از پرداخت این‌ همه پول و دادن این‌ همه قربانی خسته شده است و می‌خواهد گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
عامل دوم، به تغییر اولویت‌های ایالات‌ متحده آمریکا برمی‌گردد؛ در شرایط کنونی اولویت واشنگتن نه خاورمیانه، بلکه خاور دور است که کانون ثروت و قدرت محسوب می‌شود و بر سر آن با چین و روسیه رقابت دارد. اکنون آمریکا خود را از خط سنتی که از دوران آیزنهاور تا دوران جورج بوش پسر ترسیم کرده بود، بیرون کشیده است. خطی که در زمان ریاست‌جمهوری ریگان به اوج رسید و در زمان ریاست‌جمهوری جورج بوش پدر «توفان صحرا» را رقم زد. خروج از این خط سنتی از زمان ریاست‌جمهوری باراک اوباما آغاز و در زمان دونالد ترامپ پیگیری شد و دولت جو بایدن برخلاف وعده‌هایی که داده بود تاکنون آن را ادامه داده است.
خروج مفتضحانه آمریکا از افغانستان بر اساس توافق با طالبان، در چارچوب سیاست «خروج از جنگ‌های بی‌پایان» صورت گرفت اما این خروج، آمریکا را تکان داد و خاورمیانه را دچار بی‌ثباتی کرد. حال که اعتبار آمریکا زیر سؤال رفته است، این پرسش مطرح می‌شود که خروج آمریکا از خاورمیانه تا چه اندازه خواهد بود. ریچارد هاس، رئیس اندیشکده روابط خارجی آمریکا و مسئول پیشین برنامه‌ریزی در وزارت خارجه آمریکا، از تمرکز آمریکا بر خاورمیانه انتقاد می‌کند و می‌گوید: «چرا بر منطقه‌ای تمرکز کنیم که فقط پنج درصد جمعیت جهان را در خود جای داده و اقتصادش متکی بر نفت است و هیچ قدرت بزرگ جهانی هم در آنجا نیست»؛ اما مارتن اندیک، سفیر پیشین آمریکا در اسرائیل، نظرش این است که «خاورمیانه هنوز هم از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا در تقاطعی میان اروپا و آسیا واقع شده و دارای موقعیت ژئواستراتژیک مهمی است. گذشته از آن متحدان آمریکا برای حفظ امنیتشان به این منطقه متکی‌اند».
این در حالی است که وعده‌های دولت بایدن به چند مورد محدود خلاصه می‌شود‌؛ ابقای یک نیروی کوچک در سوریه و شماری مشاوران بدون مسئولیت نظامی در عراق، کمک به عربستان سعودی در تأمین امنیتش در برابر حملات حوثی‌ها و دعوت به تکمیل «پیمان ابراهیم» میان کشورهای عربی و اسرائیل، اما بدون برداشتن گام عملی برای حل منازعه ریشه‌دار فلسطین‌ـ‌اسرائیل‌.
قدرت اثرگذار دیگر در منطقه روسیه است. یکی از آرزوهای دیرین روسیه رسیدن به آب‌های گرم است که هم در زمان تزارها و هم در دوران اتحاد جماهیر شوروی و هم در دوران تزار جدید، ولادیمیر پوتین، برای تحقق آن تلاش کرده است. دولت تزاری روسیه یک ناوگان جنگی به بیروت فرستاد و پس از درگیری با عثمانی‌ها، در سوریه، لبنان و فلسطین مدرسه تأسیس کرد. شوروی به مصر، سوریه، عراق و یمن جنوبی کمک کرد. پوتین نیز در جنگ سوریه مداخله نظامی کرد، بشار اسد را نجات داد و پایگاه‌های دریایی و هوایی در سوریه تأسیس کرد که درنتیجه، نقش سیاسی و نظامی‌اش در خاورمیانه تثبیت شد؛ اما مهم‌تر از همه این است که روسیه با تغییر اوضاع و شرایط، دست از کمک به متحدان خود برنمی‌دارد.
قدرت بزرگ دیگر در منطقه چین است. چین برای به دست آوردن جایگاه و ایفای نقش در خاورمیانه، کار خود را با طرح «یک کمربند، یک‌ راه» آغاز کرد. چین برای پیاده‌کردن این طرح یک تریلیون دلار را تخصیص داده است تا با ایجاد زیرساخت‌های مناسب «راه ابریشم» را زنده کند؛ راهی تاریخی که در هزاره نخست چین را با جهان پیوند می‌داد و چین در آن‌ زمان مهم‌ترین تمدن و نیرومند‌ترین قدرت در جهان بود. اکنون چین در تبانی با روسیه در رقابت سختی با آمریکا قرار گرفته است و آرزو دارد که در نقش یک ابرقدرت جهانی برای رسیدن به اهداف اقتصادی و بازرگانی خود ظاهر شود و قصد تغییر نظام‌ها و نقشه‌ کشورها را ندارد.
اکنون با توجه به شانه‌ خالی‌کردن آمریکا از بسیاری از تعهدها و مسئولیت‌هایش، کشورهای منطقه به‌ سوی چین و روسیه آغوش باز کرده‌اند، اما بسیار دشوار است که چین و روسیه بتوانند نقش جایگزین آمریکا را در منطقه ایفا کنند. آمریکا در رابطه با اینکه تا چه اندازه از منطقه خارج شود و تا چه اندازه در سرنوشت آن مداخله کند دچار اختلاف‌های داخلی شده است و در این زمینه میان نخبگان سیاسی آمریکا اختلاف‌نظر وجود دارد. به هر ترتیب، آمریکا می‌خواهد از خاورمیانه خارج شود تا در خاور دور با چین و روسیه به مقابله بپردازد، ولی خروج آمریکا از خاورمیانه به چین و روسیه فرصت می‌دهد تا در این منطقه نفوذ خود را گسترش دهند که البته تناقضی بزرگ و قابل‌تأمل است.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها