مجموعهداری؛ اشتراک زیبایی با آینده
حسین گنجی
انسان از ابتدای خلقت گرایش بیحدوحصری به جمعآوری دارد؛ جمعآوری هر چیزی که دوست دارد و میل تمامیتخواهی او را میتواند ارضا کند؛ از همان تصویرکشیدن بر روی دیوار غار که میخواست خاطره و زیبایی را برای خودش جایی ذخیره کند تا هر چیز زیبایی که در طبیعت دیده و تمایل داشته به نوعی آن را از آن خود کند، حتی اهلیکردن بعضی حیوانات که با این کار به نوعی خودسازی موجب آن شده است.
مجموعهداری یا کلکسیونری با رشد انسان همراه بوده و این اشتباه است که بگوییم این پدیده متأخری است و به این سبب ما از ابتدا میل به چنین کاری داشتهایم. هرکسی هم در زمینه فکری خودش چنین کاری را انجام داده است. برای یک نویسنده کلمات حکم چیزهای باارزشی را دارند که دوست دارد آنها را جمع کند، بخواند و فهمشان کند. برای یک نقاش ثبت یک اندیشه و لحظه است و برای یک مجسمهساز و فیلمساز و حتی فیلسوف و داستاننویس و شاعر نیز به همینگونه است و هرکدام به جمعآوری چیزهایی مشغول هستند و کسانی که از همه این موارد فارغاند و نخواستهاند خودشان بخشی از جهان در تولید باشند، از آن سمت سعی کردهاند آنچه را تولید میشود و از نظر آنها مطلوب است، جمع آوری کنند. به این معنا که شاید کسی نویسنده نباشد و دوست داشته باشد بهترین داستانهای جهان را در کتابخانهاش داشته باشد یا کسی نقاش نباشد و دوست داشته باشد بهترین نقاشیها از سبکی خاص یا موضوع یا شیوهای را گردآوری کند. در نتیجه همه به شکلی کلکسیونر هستیم و هرکدام به دلیلی این کار را میکنیم. برای بعضی از ما کلکتوری، حکم جمعکردن متریال را دارد و ایده و اندیشه و مواد برای تولید و
خلق است و برای بعضی راه پاسخ به همان میل و اشتیاق اولیه انسانی است و برای بعضی دیگر نیز یک سبک کار، کسب درآمد و زندگی است. از این زاویه همه انسانها بر اساس خاستگاه، علاقه و سوادشان خواستار جمعآوری چیزی هستند و به عبارت دیگر مجموعهدار محسوب میشوند. شاید شروع عکاسی و خلق مدیومی مثل فیلم و عکس هم از همین مجرا و بر سر همین میل به وجود آمده باشد که افراد تمایل دارند بخشی از لحظه و خاطره را در آن به تصویر کشیده، از مرگ نجات دهند و برای همیشه کنار خود نگه دارند. در جهانی که مدام در حال به دنیا آمدن و از بین رفتن است و این سرعت روز به روز هم بیشتر میشود، انسان هراس ازدستدادن را در خود حس میکند و بالطبع این میل جمعآوری و مجموعهداری نیز شدت و قوت بیشتری میگیرد.
در ابتدا، انسان برای لذتبردن خود به جمعآوری و نگهداری روی آورد، اما در مسیر تکامل این فعالیتها، در نهایت به نمایشگاه و موزه رسید تا زیبایی را به اشتراک بگذارد و لذت داشتن یک مجموعه شخصی را که برخاسته از سلیقه، نگرش و اندیشه فردی اوست، به نمایش برای دیگران نیز بگذارد. این گفته معروف که آدمها را به واسطه کسانی که با آنها مراوده و دوستی دارند بشناسید، باید در جهان جدید بسط داد و گفت آدمها را به واسطه چیزهایی که جمعآوری و مجموعهداری میکنند، از دوستان تا کلمات تا اشیایی که جمع میکنند، باید شناخت و تحلیل کرد.
در طول قرن بیستم بهطور شگفتآوری این میل توسعه پیدا کرد و به تعداد کسانی که بهخصوص در حوزه هنر، علاقه زیادی به یک هنرمند یا یک مکتب خاص هنری نشان داده و با خریدن آثار آنان علاوه بر اینکه قیمت اینگونه آثار هنری را افزایش میدادند، در بازنگری به آثار این هنرمندان و تعیین موقعیت آنان از نظر سلیقه و ذوق هنری، نقش مهمی ایفا کردهاند، رونق داشته و بیشتر هم شده است. باید گفت رفتهرفته و بر اساس توسعهیافتگی هر جامعهای، شیوه و سوژههای کلکسیونری هم در آن جامعه تغییر چهره میدهد و امروزه بیراه نیست اگر بگوییم یکی از مؤلفههای توسعهیافتگی میزان مجموعهداری و البته شیوه و سبک مواجهه جامعه با آن است. هرچه جامعه توسعهیافتهتر باشد، مجموعهداری به شکل آیندهنگرانهتری در آن جریان دارد؛ یعنی به جای آنکه اجناس و اشیای تاریخی و کهنه جمعآوری شود، جامعه توسعهیافته مردمانش را به سمت مجموعهداری ایدهها و آثار آیندهدارتر سوق میدهد؛ آثاری از انسان که به کار آیندهاش میآید، به لحاظ موضوع یا شیوه کاری یا فهمی که از آن میتواند به دست پژوهشگران و اندیشمندان آینده دهد و از این دست در کشورهای توسعهیافته شاهد مثال زیاد
است. برای مثال یکی از مجموعهداران تأثیرگذار، ساموئل کورت اولد است که خانوادهاش مالک امپراتوری نساجی بودند. او در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ تعداد زیادی از آثار نقاشان امپرسیونیست و پساامپرسیونیست را خریداری کرد و سبب شد اینگونه آثار در دوره پس از جنگ جهانی دوم اهمیت جاودانی پیدا کنند.
در ایران هم در چند دهه گذشته این شیوه کلکسیونری رواج اندکی داشته است و عموما با بودجههای دولتی و حکومتی و جهتدهیشده، انجام گرفته، ولی ضرورت رواج آن، همراه با رواج خلق هنر، ایدهپردازی و خلاقیت، روز به روز قوت پیدا کرده است.
هرچه جامعه به سمت نابودی پیش میرود، مثل جهان پیش از جنگ جهانی اول و دوم، نگاه به حفظ زیبایی و نگرشهای متفاوت، خلاق و جذاب در آن پررنگتر میشود.
گسترش مجموعهداری و ترویج چنین رفتاری به نوعی نجات امروز برای آینده است؛ آیندهای که برای هر قطعه از این پازل هر چقدر توانمند باشد، باز هم بیدستوپا است و نمیتواند بازگردد و پدیدهای را ایجاد یا خلق کند؛ زیرا زیبایی، ایده و خلاقیت مثل زمان در لحظه است و دیگر فرصت بازیابی برایش وجود نخواهد داشت. وقتی مجموعهدار آثار یک هنرمند را نگه میدارد، در واقع یک شیوه و سبک را نگهداری میکند و به نوعی بخش یا قطعهای از زیبایی، خلاقیت و ایده شکلگرفته در جهان را حفظ کرده است؛ قطعهای که شاید در آیندهای که سراغ چیدمان پازل تحلیل گذشته برای رسیدن به آینده بهتر میرویم، به آن نیازمند شویم. اما مجموعهداری همانطور که به جامعه توسعهیافته یا عدم توسعهیافته مرتبط است، به دانش هم مرتبط است و طبیعتا مثل هر پدیده دیگری مراتبی دارد. یکی از مهمترین ویژگیهای مجموعهداری به شکل توسعهیافتهاش، داشتن رویکرد پژوهشگرانه درباره خریداری و جمعآوری اثر است.
بین خریدن آثار هنری و جمعآوری آن تفاوتهای بسیاری هست، اما عمدهترین تفاوت بین این دو زمانی به تحقق میپیوندد که شما از روی علاقه اثری هنری را که نظرتان را جلب کرده خریداری میکنید؛ حال آنکه جمعآوری یک مجموعه، عملی هدفمند با اثرگذاری طولانی است. در هر دو مورد شما اثر هنری را خریداری میکنید، اما برای مجموعهدارشدن شما باید دو نکته را فرا بگیرید؛ اولین نکته این است که بتوانید درباره خرید یا عدم خرید هرگونه اثر هنری که شما را جذب میکند، بهطور مؤثر تحقیق، ارزیابی و تصمیمگیری کنید. نکته دوم این است که شما بتوانید هر اثر را بهگونهای انتخاب کنید که یک گروه معنادار را تشکیل دهید.
هنرمندان در خلق اثر هنری بخشی از وجود خود را به دنیا میآورند؛ مثل یک نویسنده که با نوشتن داستان، بخشی از خود را روی کاغذ میآورد و در عین حال گزارشی از زمانه و زندگی او نیز در اثر مستتر خواهد بود و از آن مهمتر نوع زاویه نگاه او به زندگی و بخشی از زیباشناسی دوران نیز در اثر او پنهان است که هرچه زمان از آن بگذرد همین موارد در کنار اسم، سبک و شیوه اوست که ارزشآفرین شده و قیمت و ارزش مادی و معنوی کار را بالا برده و در نهایت مجموعه نفیسی را به جای میگذارد. بر این اساس باید گفت کار گالری گلستان که بیش از 30 سال کلکتورها را پرورش داده، یا کار گالری آرتیبیشن که دهمین دوره کلکسیونر را برگزار کرده است، یا کار گالری هور یا هما و دیگر گالریهایی که به نوعی در کنار فروش اثر، نوعی از کلکتوری را نیز ایجاد میکنند و آموزش میدهند، ستودنی است؛ بهخصوص در زمانهای که دولت در امر جمعآوری آثار امروز بهشدت کوتاهی میکند و نگرانی برای ازدسترفتن برخی از آثار، ایدهها و اندیشهها بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. ما کم هنرمندان دردانهای نداشتهایم که به دلیل فقدان حمایت و نگاه مجموعهداری به آثارشان، بخش عمدهای از
ایدهها و اندیشههایشان با مرگشان از دست رفته است و از خانواده خود هنرمند تا مخاطبان هنر او امروز افسوس ازدسترفتن آن آثار را میخورند. یک اثر هنری و حتی تقلیلیافتهتر، یک شیء دستسازه انسان، بخشی از روح و اندیشه زمانه او را با خود دارد که در کنار یکدیگر توسعه و تعالی را موجب میشود؛ کمااینکه پژوهشهای پرویز تناولی بر دستسازههای فرش و گلیم زنان ایرانی به ما نشان داد چه ارزش، اعتبار، احترام و عظمتی در پس آنها نهان بود و ما نادیده انگاشته بودیم و او با همت بزرگی آنها را جمع کرده و در نهایت به شکل یک مجموعه به ما عرضه کرد. این کار تناولی یکی از بهترین نمونههای مجموعهداری مدرن و پژوهشمحور است.
انسان از ابتدای خلقت گرایش بیحدوحصری به جمعآوری دارد؛ جمعآوری هر چیزی که دوست دارد و میل تمامیتخواهی او را میتواند ارضا کند؛ از همان تصویرکشیدن بر روی دیوار غار که میخواست خاطره و زیبایی را برای خودش جایی ذخیره کند تا هر چیز زیبایی که در طبیعت دیده و تمایل داشته به نوعی آن را از آن خود کند، حتی اهلیکردن بعضی حیوانات که با این کار به نوعی خودسازی موجب آن شده است.
مجموعهداری یا کلکسیونری با رشد انسان همراه بوده و این اشتباه است که بگوییم این پدیده متأخری است و به این سبب ما از ابتدا میل به چنین کاری داشتهایم. هرکسی هم در زمینه فکری خودش چنین کاری را انجام داده است. برای یک نویسنده کلمات حکم چیزهای باارزشی را دارند که دوست دارد آنها را جمع کند، بخواند و فهمشان کند. برای یک نقاش ثبت یک اندیشه و لحظه است و برای یک مجسمهساز و فیلمساز و حتی فیلسوف و داستاننویس و شاعر نیز به همینگونه است و هرکدام به جمعآوری چیزهایی مشغول هستند و کسانی که از همه این موارد فارغاند و نخواستهاند خودشان بخشی از جهان در تولید باشند، از آن سمت سعی کردهاند آنچه را تولید میشود و از نظر آنها مطلوب است، جمع آوری کنند. به این معنا که شاید کسی نویسنده نباشد و دوست داشته باشد بهترین داستانهای جهان را در کتابخانهاش داشته باشد یا کسی نقاش نباشد و دوست داشته باشد بهترین نقاشیها از سبکی خاص یا موضوع یا شیوهای را گردآوری کند. در نتیجه همه به شکلی کلکسیونر هستیم و هرکدام به دلیلی این کار را میکنیم. برای بعضی از ما کلکتوری، حکم جمعکردن متریال را دارد و ایده و اندیشه و مواد برای تولید و
خلق است و برای بعضی راه پاسخ به همان میل و اشتیاق اولیه انسانی است و برای بعضی دیگر نیز یک سبک کار، کسب درآمد و زندگی است. از این زاویه همه انسانها بر اساس خاستگاه، علاقه و سوادشان خواستار جمعآوری چیزی هستند و به عبارت دیگر مجموعهدار محسوب میشوند. شاید شروع عکاسی و خلق مدیومی مثل فیلم و عکس هم از همین مجرا و بر سر همین میل به وجود آمده باشد که افراد تمایل دارند بخشی از لحظه و خاطره را در آن به تصویر کشیده، از مرگ نجات دهند و برای همیشه کنار خود نگه دارند. در جهانی که مدام در حال به دنیا آمدن و از بین رفتن است و این سرعت روز به روز هم بیشتر میشود، انسان هراس ازدستدادن را در خود حس میکند و بالطبع این میل جمعآوری و مجموعهداری نیز شدت و قوت بیشتری میگیرد.
در ابتدا، انسان برای لذتبردن خود به جمعآوری و نگهداری روی آورد، اما در مسیر تکامل این فعالیتها، در نهایت به نمایشگاه و موزه رسید تا زیبایی را به اشتراک بگذارد و لذت داشتن یک مجموعه شخصی را که برخاسته از سلیقه، نگرش و اندیشه فردی اوست، به نمایش برای دیگران نیز بگذارد. این گفته معروف که آدمها را به واسطه کسانی که با آنها مراوده و دوستی دارند بشناسید، باید در جهان جدید بسط داد و گفت آدمها را به واسطه چیزهایی که جمعآوری و مجموعهداری میکنند، از دوستان تا کلمات تا اشیایی که جمع میکنند، باید شناخت و تحلیل کرد.
در طول قرن بیستم بهطور شگفتآوری این میل توسعه پیدا کرد و به تعداد کسانی که بهخصوص در حوزه هنر، علاقه زیادی به یک هنرمند یا یک مکتب خاص هنری نشان داده و با خریدن آثار آنان علاوه بر اینکه قیمت اینگونه آثار هنری را افزایش میدادند، در بازنگری به آثار این هنرمندان و تعیین موقعیت آنان از نظر سلیقه و ذوق هنری، نقش مهمی ایفا کردهاند، رونق داشته و بیشتر هم شده است. باید گفت رفتهرفته و بر اساس توسعهیافتگی هر جامعهای، شیوه و سوژههای کلکسیونری هم در آن جامعه تغییر چهره میدهد و امروزه بیراه نیست اگر بگوییم یکی از مؤلفههای توسعهیافتگی میزان مجموعهداری و البته شیوه و سبک مواجهه جامعه با آن است. هرچه جامعه توسعهیافتهتر باشد، مجموعهداری به شکل آیندهنگرانهتری در آن جریان دارد؛ یعنی به جای آنکه اجناس و اشیای تاریخی و کهنه جمعآوری شود، جامعه توسعهیافته مردمانش را به سمت مجموعهداری ایدهها و آثار آیندهدارتر سوق میدهد؛ آثاری از انسان که به کار آیندهاش میآید، به لحاظ موضوع یا شیوه کاری یا فهمی که از آن میتواند به دست پژوهشگران و اندیشمندان آینده دهد و از این دست در کشورهای توسعهیافته شاهد مثال زیاد
است. برای مثال یکی از مجموعهداران تأثیرگذار، ساموئل کورت اولد است که خانوادهاش مالک امپراتوری نساجی بودند. او در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ تعداد زیادی از آثار نقاشان امپرسیونیست و پساامپرسیونیست را خریداری کرد و سبب شد اینگونه آثار در دوره پس از جنگ جهانی دوم اهمیت جاودانی پیدا کنند.
در ایران هم در چند دهه گذشته این شیوه کلکسیونری رواج اندکی داشته است و عموما با بودجههای دولتی و حکومتی و جهتدهیشده، انجام گرفته، ولی ضرورت رواج آن، همراه با رواج خلق هنر، ایدهپردازی و خلاقیت، روز به روز قوت پیدا کرده است.
هرچه جامعه به سمت نابودی پیش میرود، مثل جهان پیش از جنگ جهانی اول و دوم، نگاه به حفظ زیبایی و نگرشهای متفاوت، خلاق و جذاب در آن پررنگتر میشود.
گسترش مجموعهداری و ترویج چنین رفتاری به نوعی نجات امروز برای آینده است؛ آیندهای که برای هر قطعه از این پازل هر چقدر توانمند باشد، باز هم بیدستوپا است و نمیتواند بازگردد و پدیدهای را ایجاد یا خلق کند؛ زیرا زیبایی، ایده و خلاقیت مثل زمان در لحظه است و دیگر فرصت بازیابی برایش وجود نخواهد داشت. وقتی مجموعهدار آثار یک هنرمند را نگه میدارد، در واقع یک شیوه و سبک را نگهداری میکند و به نوعی بخش یا قطعهای از زیبایی، خلاقیت و ایده شکلگرفته در جهان را حفظ کرده است؛ قطعهای که شاید در آیندهای که سراغ چیدمان پازل تحلیل گذشته برای رسیدن به آینده بهتر میرویم، به آن نیازمند شویم. اما مجموعهداری همانطور که به جامعه توسعهیافته یا عدم توسعهیافته مرتبط است، به دانش هم مرتبط است و طبیعتا مثل هر پدیده دیگری مراتبی دارد. یکی از مهمترین ویژگیهای مجموعهداری به شکل توسعهیافتهاش، داشتن رویکرد پژوهشگرانه درباره خریداری و جمعآوری اثر است.
بین خریدن آثار هنری و جمعآوری آن تفاوتهای بسیاری هست، اما عمدهترین تفاوت بین این دو زمانی به تحقق میپیوندد که شما از روی علاقه اثری هنری را که نظرتان را جلب کرده خریداری میکنید؛ حال آنکه جمعآوری یک مجموعه، عملی هدفمند با اثرگذاری طولانی است. در هر دو مورد شما اثر هنری را خریداری میکنید، اما برای مجموعهدارشدن شما باید دو نکته را فرا بگیرید؛ اولین نکته این است که بتوانید درباره خرید یا عدم خرید هرگونه اثر هنری که شما را جذب میکند، بهطور مؤثر تحقیق، ارزیابی و تصمیمگیری کنید. نکته دوم این است که شما بتوانید هر اثر را بهگونهای انتخاب کنید که یک گروه معنادار را تشکیل دهید.
هنرمندان در خلق اثر هنری بخشی از وجود خود را به دنیا میآورند؛ مثل یک نویسنده که با نوشتن داستان، بخشی از خود را روی کاغذ میآورد و در عین حال گزارشی از زمانه و زندگی او نیز در اثر مستتر خواهد بود و از آن مهمتر نوع زاویه نگاه او به زندگی و بخشی از زیباشناسی دوران نیز در اثر او پنهان است که هرچه زمان از آن بگذرد همین موارد در کنار اسم، سبک و شیوه اوست که ارزشآفرین شده و قیمت و ارزش مادی و معنوی کار را بالا برده و در نهایت مجموعه نفیسی را به جای میگذارد. بر این اساس باید گفت کار گالری گلستان که بیش از 30 سال کلکتورها را پرورش داده، یا کار گالری آرتیبیشن که دهمین دوره کلکسیونر را برگزار کرده است، یا کار گالری هور یا هما و دیگر گالریهایی که به نوعی در کنار فروش اثر، نوعی از کلکتوری را نیز ایجاد میکنند و آموزش میدهند، ستودنی است؛ بهخصوص در زمانهای که دولت در امر جمعآوری آثار امروز بهشدت کوتاهی میکند و نگرانی برای ازدسترفتن برخی از آثار، ایدهها و اندیشهها بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. ما کم هنرمندان دردانهای نداشتهایم که به دلیل فقدان حمایت و نگاه مجموعهداری به آثارشان، بخش عمدهای از
ایدهها و اندیشههایشان با مرگشان از دست رفته است و از خانواده خود هنرمند تا مخاطبان هنر او امروز افسوس ازدسترفتن آن آثار را میخورند. یک اثر هنری و حتی تقلیلیافتهتر، یک شیء دستسازه انسان، بخشی از روح و اندیشه زمانه او را با خود دارد که در کنار یکدیگر توسعه و تعالی را موجب میشود؛ کمااینکه پژوهشهای پرویز تناولی بر دستسازههای فرش و گلیم زنان ایرانی به ما نشان داد چه ارزش، اعتبار، احترام و عظمتی در پس آنها نهان بود و ما نادیده انگاشته بودیم و او با همت بزرگی آنها را جمع کرده و در نهایت به شکل یک مجموعه به ما عرضه کرد. این کار تناولی یکی از بهترین نمونههای مجموعهداری مدرن و پژوهشمحور است.