فرهنگ و هنر: توسعه رهاییبخش
الهام فخاری- روانشناس و کنشگر فرهنگی
روند، چالشها و پیامدهای توسعه و پیوند آن با فرهنگ همواره یکی از موضوعهای پرگفتگو است. یکی از برجستهترین چهرههای اقتصادپژوهی توسعه و خوببود (رفاه) که همواره بر نقش فرهنگ در توسعه پافشاری دارد، آمارتیا سن است. آمارتیا کومار سن اقتصادپژوه برنده نشان نوبل اقتصاد (1998)، چهرهای هندیتبار، دیدگاهش به اقتصاد اجتماعی-انسانی است و با تحلیلهای اخلاقی، فلسفی و سیاسی درباره پیوند فرهنگ و هنر با اقتصاد شناخته میشود. او بیش از سه دهه در زمینه تخصصی اقتصاد، از اقتصاد خرد و اقتصادسنجی تا اقتصاد رفاه و توسعه و روششناسی اقتصادی کار کرده و همچنین در زمینه نابرابری، نابرخورداری (فقر) گرسنگی، بیکاری و نقش زنان در توسعه پژوهش انجام داده است. در دهه کنونی بیشتر نوشتههای سن به فارسی برگردانده شدهاند که «توسعه بهمثابه آزادی»، «اندیشه عدالت»، «اخلاق و اقتصاد»، «کیفیت زندگی»، «هویت و خشونت» و «برابری و آزادی» از آن جمله هستند. کاظم فرهادی چند مقاله و سخنرانی او را که کانونمند بر پیوند میان توسعه و فرهنگ بوده، گردآوری کرده و به فارسی برگردانده است و نشر چشمه نخستین بار در سال 1394 با سرجسته(عنوان) «فرهنگ، هنر و توسعه» در 103 صفحه به چاپ رساند. ساختار این نوشته دربردارنده یادداشت برگرداننده، مقاله نخست درباره دیدگاه و کارهای یکی از فیلمسازان برجسته هند (ساتیاجت رای)، مقاله پس از آن درباره برجستگی (اهمیت) فرهنگ و مقاله پایانی بازخوانی سخنرانی سن در نشست بانک جهانی، «فرهنگ و توسعه» است.
کاظمی در بخش نخست کوشیده روند کار، دیدگاه فلسفی و رویکرد نظریهای آمارتیا سن را بازگو کند تا خواننده بداند آنچه پیشرو خواهد داشت، بر چه بنیانها و ارزشهایی استوار است. سن از جمله کسانی است که بهروشنی به کاستیجویی (نقد) از زیادهروی در فردگرایی، فقر اخلاقی در اقتصاد، بهویژه اقتصاد نئوکلاسیک و نادیدهگرفتن فرهنگ میپردازد. او دو دیدگاه فراگیر و برجسته در زمینه توسعه را
۱. برداشت اقتصادگرا یا دیدگاه بر پایه رشد اقتصادی (که توسعه را ابزار رشد اقتصادی و انباشت سرمایه/ثروت میداند) و ۲. برداشت رهاییبخش یا دیدگاه برپایه توسعه انسانی (دارای فرایند بهبود آزادی آدمی برای دستیابی به هدفهای ارزشمندش) برمیشمرد. در این راستا شیوههای نقشآفرینی فرهنگ در توسعه در سه دسته هستند: 1. نقش سازنده فرهنگ (توسعه دربرگیرنده فرهنگ/ توسعه فرهنگی)، 2. نقش ارزیاب (برای سنجش گرایشها)، و 3. نقش ابزاری (هدفها با فرهنگ و بازخوردهای ما برگزیده میشوند). در این کتاب سن با پرداختن به بخشهای گوناگون و فرهنگ و هنر در توسعه، به برخی پرسشها درباره اثر فرهنگ بر توسعه و کنشهای متقابل فرهنگی پاسخ داده است و تجربههای تاریخی و نمونههایی آموزنده پیشرو میگذارد. در نخستین مقاله نویسنده نوشتهها و کارهای ساتیاجیت رای، فیلمساز و هنرمند هندی را از دیدگاه فرهنگ توسعه، سویههای فرهنگی بومی در بافت جهانی بازخوانی کرده است. به باور سن در کارهای رای سه برداشت کلی درباره فرهنگها و پیوند میانشان برجسته است: 1. ناهمانندی میان فرهنگهای بومی (محلی) و یگانگی آنها، 2. بایستگی دریافتن ویژگی ناهمگن هر فرهنگ بومی و
3. نیاز راستین به پیوند میانفرهنگی. او از شور و شوق دریافتن کوچکترین کوچکهای بومی (جزئی) همهنگام با سخنگفتن با کل جهان میگوید. به باور او همگنکردن فرهنگها به شیوه غربی، از راه مدرنیته وارداتی از غرب به دیگر بخشهای جهان، آسیبرسان است. البته شیوههای ستیز فرهنگی افراطی، غربستیزی و شعارهای «ارزشهای آسیایی» در برخی کشورهای آسیای شرقی هم مسئلهساز و ضدتوسعه هستند. سن این روشها را توجیههایی برای بستهکردن فضای روزنامهنگاری در جاهایی مانند چین و سنگاپور میداند و میگوید دانش، توسعه و فرهنگ برساختههایی از آنِ همگان هستند. او میگوید اگرچه 60 درصد جمعیت جهان در آسیاست ولی این جمعیت پرشمار ناهمگن است و سخنگفتن از ارزش اصیل فراگیر برای کل این مردمان پرسشانگیز است. آمارتیا سن کارهای رای را برپایه باور به رابطه، نه رویارویی یا ستیز، میان «فرهنگ ما» با «فرهنگ آنها» جمعبندی میکند.
در مقاله «فرهنگ چقدر اهمیت دارد» نویسنده بهگونهای ساختارمند نخست با کاستیجویی از نادیدهگرفتن فرهنگ و هنر از سوی اقتصاددانان، پافشاری میکند که مسئله این نیست که آیا فرهنگ اهمیت دارد یا نه، بلکه روشن است که اهمیت دارد، ازاینرو چالش ما چگونگی اهمیت فرهنگ است. در این بخش آمارتیا سن با برشمردن پیامدهای سازنده و کاهنده جهانیشدن کوشیده با بازشناسی ارتباطها به جایگاه فرهنگ در توسعه، سودآوری کنشهای فرهنگی (برای نمونه توسعه جهانگردی)، اثر عاملهای فرهنگی بر رفتار اقتصادی، فرهنگ و همکاری/ کنشگری سیاسی، پیوستگی و همبستگی اجتماعی، مکانهای فرهنگی و بازآوری میراث گذشته، به فرهنگ و پدیدآیی و بهشوی ارزشها بپردازد. او از یکپارچگی، تعصب و بیگانگی، جبرگرایی فرهنگی، وابستگی متقابل، آموختن و جهانیسازی فرهنگی هم سخن به میان آورده و هرکدام را با بازگوکردن نمونههایی بیشتر آسیایی، توضیح داده است. مقاله پایانی بازگویی فشرده و البته متناسب با سخنرانی در نشست بانک جهانی در توکیو است.
از نوشتههای آمارتیا سن در زمینه فرهنگ، هنر و توسعه برمیآید که او با کاستیجویی از رویکرد نئوکلاسیک در اقتصاد و دیدگاههای نظریهای جبرگرایی فرهنگی (دیدگاه وبر) تلاش میکند ناهمانندیهای فرهنگی را به مثابه فرصت/ بخشی از توسعه بازشناسی کند. او باور دارد دانش و روشهای برهانپردازی دانشپژوهی از آن همه جامعههاست و ما میتوانیم در زمینه فرهنگی از یکدیگر بیاموزیم و این بخشی جدانشدنی از فرایند توسعه است. او برای نمونه ماجرای واردشدن فلفل قرمز به هند از سوی پرتغالیها و از آنِ خودسازی فلفل در ترکیب خوراکی هندی که امروز بخش جدانشدنی ادویه هندی شده را بازگو میکند. آمارتیا سن بارها در نوشتههایش به کارکرد آموزش همگانی رسمی (در سوادآموزی)، رسانههای آزاد (در آگاهیبخشی روا و بجا) و برخورداری از فرصتهای همکاری آزادانه (انتخابات، نظرپرسی همگانی (رفراندوم) و حقوق مدنی) برای تعادل برقرارکردن میان فرهنگهای بومی با ارزشهای جهانیشدن میپردازد و تجربههایی مانند روند توسعه در ژاپن یا کره جنوبی را بازگو میکند. او باور دارد راه رهایی از بمبارانهای یکسویه فرهنگی، کنارهجویی یا ستیزمجادلهای نیست. او فرهنگ و هنر را
در نمایی گسترده، پویا و کنشمند بازشناسی کرده و با توجه به ناهمگنیهای هر فرهنگ، از وابستگی متقابل فرهنگهای گوناگون و بایستگی توجه به چیستی پرتبوتاب دگرگونیهای فرهنگی سخن به میان آورده است. با وجود پرداختن به توسعه و پیوند آن با فرهنگ، سن حلوفصل مسئله چیرگی فرهنگ کلانشهری غربی را کوتاه و کلی جمعبندی کرده است. به گمان من او روی کارایی کنشگری مردمسالارانه، آموزش و آزادی رسانهها در جامعهها و کشورهای گوناگون بهویژه نمونههای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین زیاد خوشبینانه حساب میکند. دشواریهای کشورهای درحالتوسعه تنها چالشهای اقتصادی نیستند. پیچیدگیها و چالشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این کشورها مردم و بهویژه کنشگران فرهنگی را در موقعیتی مانند تیغه قیچی، قرار میدهد. از یکسو فشار جهانیسازی فرهنگی و بومیزدایی و از سوی دیگر کاستیهای آموزشی، ناتوانی رسانههای آزاد و ناکارایی نهادهایی که باید پاسدار مردمسالاری باشند، در این کشورها واقعیت دارند. با اینهمه نوشتههای آمارتیا سن پنجره باز گفتوگو برای برساختن رهیافتی نوین و آموزنده هستند و او بر گفتوگو به مثابه کنش فرهنگی برای آزادی و توسعه
پافشاری دارد.
روند، چالشها و پیامدهای توسعه و پیوند آن با فرهنگ همواره یکی از موضوعهای پرگفتگو است. یکی از برجستهترین چهرههای اقتصادپژوهی توسعه و خوببود (رفاه) که همواره بر نقش فرهنگ در توسعه پافشاری دارد، آمارتیا سن است. آمارتیا کومار سن اقتصادپژوه برنده نشان نوبل اقتصاد (1998)، چهرهای هندیتبار، دیدگاهش به اقتصاد اجتماعی-انسانی است و با تحلیلهای اخلاقی، فلسفی و سیاسی درباره پیوند فرهنگ و هنر با اقتصاد شناخته میشود. او بیش از سه دهه در زمینه تخصصی اقتصاد، از اقتصاد خرد و اقتصادسنجی تا اقتصاد رفاه و توسعه و روششناسی اقتصادی کار کرده و همچنین در زمینه نابرابری، نابرخورداری (فقر) گرسنگی، بیکاری و نقش زنان در توسعه پژوهش انجام داده است. در دهه کنونی بیشتر نوشتههای سن به فارسی برگردانده شدهاند که «توسعه بهمثابه آزادی»، «اندیشه عدالت»، «اخلاق و اقتصاد»، «کیفیت زندگی»، «هویت و خشونت» و «برابری و آزادی» از آن جمله هستند. کاظم فرهادی چند مقاله و سخنرانی او را که کانونمند بر پیوند میان توسعه و فرهنگ بوده، گردآوری کرده و به فارسی برگردانده است و نشر چشمه نخستین بار در سال 1394 با سرجسته(عنوان) «فرهنگ، هنر و توسعه» در 103 صفحه به چاپ رساند. ساختار این نوشته دربردارنده یادداشت برگرداننده، مقاله نخست درباره دیدگاه و کارهای یکی از فیلمسازان برجسته هند (ساتیاجت رای)، مقاله پس از آن درباره برجستگی (اهمیت) فرهنگ و مقاله پایانی بازخوانی سخنرانی سن در نشست بانک جهانی، «فرهنگ و توسعه» است.
کاظمی در بخش نخست کوشیده روند کار، دیدگاه فلسفی و رویکرد نظریهای آمارتیا سن را بازگو کند تا خواننده بداند آنچه پیشرو خواهد داشت، بر چه بنیانها و ارزشهایی استوار است. سن از جمله کسانی است که بهروشنی به کاستیجویی (نقد) از زیادهروی در فردگرایی، فقر اخلاقی در اقتصاد، بهویژه اقتصاد نئوکلاسیک و نادیدهگرفتن فرهنگ میپردازد. او دو دیدگاه فراگیر و برجسته در زمینه توسعه را
۱. برداشت اقتصادگرا یا دیدگاه بر پایه رشد اقتصادی (که توسعه را ابزار رشد اقتصادی و انباشت سرمایه/ثروت میداند) و ۲. برداشت رهاییبخش یا دیدگاه برپایه توسعه انسانی (دارای فرایند بهبود آزادی آدمی برای دستیابی به هدفهای ارزشمندش) برمیشمرد. در این راستا شیوههای نقشآفرینی فرهنگ در توسعه در سه دسته هستند: 1. نقش سازنده فرهنگ (توسعه دربرگیرنده فرهنگ/ توسعه فرهنگی)، 2. نقش ارزیاب (برای سنجش گرایشها)، و 3. نقش ابزاری (هدفها با فرهنگ و بازخوردهای ما برگزیده میشوند). در این کتاب سن با پرداختن به بخشهای گوناگون و فرهنگ و هنر در توسعه، به برخی پرسشها درباره اثر فرهنگ بر توسعه و کنشهای متقابل فرهنگی پاسخ داده است و تجربههای تاریخی و نمونههایی آموزنده پیشرو میگذارد. در نخستین مقاله نویسنده نوشتهها و کارهای ساتیاجیت رای، فیلمساز و هنرمند هندی را از دیدگاه فرهنگ توسعه، سویههای فرهنگی بومی در بافت جهانی بازخوانی کرده است. به باور سن در کارهای رای سه برداشت کلی درباره فرهنگها و پیوند میانشان برجسته است: 1. ناهمانندی میان فرهنگهای بومی (محلی) و یگانگی آنها، 2. بایستگی دریافتن ویژگی ناهمگن هر فرهنگ بومی و
3. نیاز راستین به پیوند میانفرهنگی. او از شور و شوق دریافتن کوچکترین کوچکهای بومی (جزئی) همهنگام با سخنگفتن با کل جهان میگوید. به باور او همگنکردن فرهنگها به شیوه غربی، از راه مدرنیته وارداتی از غرب به دیگر بخشهای جهان، آسیبرسان است. البته شیوههای ستیز فرهنگی افراطی، غربستیزی و شعارهای «ارزشهای آسیایی» در برخی کشورهای آسیای شرقی هم مسئلهساز و ضدتوسعه هستند. سن این روشها را توجیههایی برای بستهکردن فضای روزنامهنگاری در جاهایی مانند چین و سنگاپور میداند و میگوید دانش، توسعه و فرهنگ برساختههایی از آنِ همگان هستند. او میگوید اگرچه 60 درصد جمعیت جهان در آسیاست ولی این جمعیت پرشمار ناهمگن است و سخنگفتن از ارزش اصیل فراگیر برای کل این مردمان پرسشانگیز است. آمارتیا سن کارهای رای را برپایه باور به رابطه، نه رویارویی یا ستیز، میان «فرهنگ ما» با «فرهنگ آنها» جمعبندی میکند.
در مقاله «فرهنگ چقدر اهمیت دارد» نویسنده بهگونهای ساختارمند نخست با کاستیجویی از نادیدهگرفتن فرهنگ و هنر از سوی اقتصاددانان، پافشاری میکند که مسئله این نیست که آیا فرهنگ اهمیت دارد یا نه، بلکه روشن است که اهمیت دارد، ازاینرو چالش ما چگونگی اهمیت فرهنگ است. در این بخش آمارتیا سن با برشمردن پیامدهای سازنده و کاهنده جهانیشدن کوشیده با بازشناسی ارتباطها به جایگاه فرهنگ در توسعه، سودآوری کنشهای فرهنگی (برای نمونه توسعه جهانگردی)، اثر عاملهای فرهنگی بر رفتار اقتصادی، فرهنگ و همکاری/ کنشگری سیاسی، پیوستگی و همبستگی اجتماعی، مکانهای فرهنگی و بازآوری میراث گذشته، به فرهنگ و پدیدآیی و بهشوی ارزشها بپردازد. او از یکپارچگی، تعصب و بیگانگی، جبرگرایی فرهنگی، وابستگی متقابل، آموختن و جهانیسازی فرهنگی هم سخن به میان آورده و هرکدام را با بازگوکردن نمونههایی بیشتر آسیایی، توضیح داده است. مقاله پایانی بازگویی فشرده و البته متناسب با سخنرانی در نشست بانک جهانی در توکیو است.
از نوشتههای آمارتیا سن در زمینه فرهنگ، هنر و توسعه برمیآید که او با کاستیجویی از رویکرد نئوکلاسیک در اقتصاد و دیدگاههای نظریهای جبرگرایی فرهنگی (دیدگاه وبر) تلاش میکند ناهمانندیهای فرهنگی را به مثابه فرصت/ بخشی از توسعه بازشناسی کند. او باور دارد دانش و روشهای برهانپردازی دانشپژوهی از آن همه جامعههاست و ما میتوانیم در زمینه فرهنگی از یکدیگر بیاموزیم و این بخشی جدانشدنی از فرایند توسعه است. او برای نمونه ماجرای واردشدن فلفل قرمز به هند از سوی پرتغالیها و از آنِ خودسازی فلفل در ترکیب خوراکی هندی که امروز بخش جدانشدنی ادویه هندی شده را بازگو میکند. آمارتیا سن بارها در نوشتههایش به کارکرد آموزش همگانی رسمی (در سوادآموزی)، رسانههای آزاد (در آگاهیبخشی روا و بجا) و برخورداری از فرصتهای همکاری آزادانه (انتخابات، نظرپرسی همگانی (رفراندوم) و حقوق مدنی) برای تعادل برقرارکردن میان فرهنگهای بومی با ارزشهای جهانیشدن میپردازد و تجربههایی مانند روند توسعه در ژاپن یا کره جنوبی را بازگو میکند. او باور دارد راه رهایی از بمبارانهای یکسویه فرهنگی، کنارهجویی یا ستیزمجادلهای نیست. او فرهنگ و هنر را
در نمایی گسترده، پویا و کنشمند بازشناسی کرده و با توجه به ناهمگنیهای هر فرهنگ، از وابستگی متقابل فرهنگهای گوناگون و بایستگی توجه به چیستی پرتبوتاب دگرگونیهای فرهنگی سخن به میان آورده است. با وجود پرداختن به توسعه و پیوند آن با فرهنگ، سن حلوفصل مسئله چیرگی فرهنگ کلانشهری غربی را کوتاه و کلی جمعبندی کرده است. به گمان من او روی کارایی کنشگری مردمسالارانه، آموزش و آزادی رسانهها در جامعهها و کشورهای گوناگون بهویژه نمونههای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین زیاد خوشبینانه حساب میکند. دشواریهای کشورهای درحالتوسعه تنها چالشهای اقتصادی نیستند. پیچیدگیها و چالشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این کشورها مردم و بهویژه کنشگران فرهنگی را در موقعیتی مانند تیغه قیچی، قرار میدهد. از یکسو فشار جهانیسازی فرهنگی و بومیزدایی و از سوی دیگر کاستیهای آموزشی، ناتوانی رسانههای آزاد و ناکارایی نهادهایی که باید پاسدار مردمسالاری باشند، در این کشورها واقعیت دارند. با اینهمه نوشتههای آمارتیا سن پنجره باز گفتوگو برای برساختن رهیافتی نوین و آموزنده هستند و او بر گفتوگو به مثابه کنش فرهنگی برای آزادی و توسعه
پافشاری دارد.