ضرورت فلسفه برای کودکان
کاوه رستمی.پژوهشگر مؤسسه مطالعات کودکی مدرس
امروزه استفاده از فناوریهای نوین آموزشی و رویکردهای خلاقانه برای درگیرکردن کودکان جایگزین شیوههای سنتی در آموزشوپرورش شده است و مدرسه، آموزش و کلاس نیز با آنچه امروز میشناسیم کاملا متفاوت شده است. ماتیو لیپمن در دانشگاه کلمبیا، این نظریه را مطرح کرد که اگر ذهن کودک را درگیر مباحث فلسفی کنیم، میتوانیم شیوه تفکر او را رشد دهیم. وی معتقد بود اگر کنجکاوی طبیعی کودکان و میل آنان به دانستن درباره جهان را با فلسفه ارتباط دهیم، میتوانیم کودکان را به متفکرانی تبدیل کنیم که بیش از پیش نقّاد، انعطافپذیر و مؤثر باشند. برای این منظور او برنامه آموزش فلسفه برای کودکان را مطرح كرد.
فلسفه برای کودکان برنامه آموزشی جدیدی است که هدفش پرورش قدرت تفکر و استدلال (بهویژه تفکر منطقی) در کودکان است و برای رسیدن به این هدف از مفاهیم فلسفی به منزله موضوعات سودمند استفاده میکنند و پروراندن قدرت استدلال، خلاقیت، قضاوت و ساختن مفاهیم و تفکر منطقی را مدنظر دارند و بر آن هستند تا مهارت پرسیدن و فلسفهورزی را آموزش دهند. برخی از پرسشهایی که به روشنكردن این مسائل کمک میکنند و کودکان مایل به طرحشان هستند، از این قبیلاند: آیا تفکرات و دانش آدمی واقعنماست؟ آیا باید همیشه از اکثریت پیروی کرد؟ آیا قواعد هرگز نباید شکسته شوند؟ چرا باید به دیگران به دیده احترام نگریست؟ این پرسشها و مسائل مربوط به آنها و همچنین مجموعه مسائلی را که با رشد مهارتهای مهم شناختی کودکان مرتبطاند و منجر به تقویت مهارتهای تفکر و استدلال در آنان میشوند، میتوان در قالب داستانها و رمانها برای کودکان بیان کرد.
عمر برنامه آموزش فلسفه به کودکان در ایران کوتاه است؛ بعد از آشنایی با این برنامه، بهتدریج اندیشه فلسفه به کودکان، از سوی پژوهشگران و متولیان تعلیموتربیت ایرانی، مورد اقبال قرار گرفت. در طول حدود دو دهه از عمر این برنامه در ایران، تعدادی پژوهش دانشگاهی انجام شده است. درحالحاضر در کشور ما با بررسیهای انجامشده مشاهده میشود که با وجود تأکید و توجه کافی سند برنامه درسی ملی به بحث تفکر و تفکر فلسفی، نظام آموزشی به این مقوله کمتوجه است و اقدامات اساسی جهت توسعه برنامه فلسفه برای کودکان و توسعه تفکر فلسفی صورت نگرفته و ما با محتواهای متنوع که عموما ترجمه شدهاند، روبهرو هستیم و در جنبههای مختلف این برنامه (محتوا، تسهیلگر، ارزشیابی و...) الگوی تدوینشده مشخصی نداریم؛ اینکه نقش تسهیلگر و ویژگیهای او در این برنامه چیست و توسط چه گروه یا مراکزی بايد تربیت شود یا محتوای مورد استفاده این برنامه در کشور ما چه مواردی است. بیشتر تحقیقات صورتگرفته در کشور ما در رابطه با برنامه فلسفه برای کودکان مربوط به تأثیر این برنامه بر جنبههای مختلف رشدی کودکان است و کمتر به صورت اساسی این برنامه و مؤلفههای آن مورد سؤال
قرار گرفته است.
امروزه استفاده از فناوریهای نوین آموزشی و رویکردهای خلاقانه برای درگیرکردن کودکان جایگزین شیوههای سنتی در آموزشوپرورش شده است و مدرسه، آموزش و کلاس نیز با آنچه امروز میشناسیم کاملا متفاوت شده است. ماتیو لیپمن در دانشگاه کلمبیا، این نظریه را مطرح کرد که اگر ذهن کودک را درگیر مباحث فلسفی کنیم، میتوانیم شیوه تفکر او را رشد دهیم. وی معتقد بود اگر کنجکاوی طبیعی کودکان و میل آنان به دانستن درباره جهان را با فلسفه ارتباط دهیم، میتوانیم کودکان را به متفکرانی تبدیل کنیم که بیش از پیش نقّاد، انعطافپذیر و مؤثر باشند. برای این منظور او برنامه آموزش فلسفه برای کودکان را مطرح كرد.
فلسفه برای کودکان برنامه آموزشی جدیدی است که هدفش پرورش قدرت تفکر و استدلال (بهویژه تفکر منطقی) در کودکان است و برای رسیدن به این هدف از مفاهیم فلسفی به منزله موضوعات سودمند استفاده میکنند و پروراندن قدرت استدلال، خلاقیت، قضاوت و ساختن مفاهیم و تفکر منطقی را مدنظر دارند و بر آن هستند تا مهارت پرسیدن و فلسفهورزی را آموزش دهند. برخی از پرسشهایی که به روشنكردن این مسائل کمک میکنند و کودکان مایل به طرحشان هستند، از این قبیلاند: آیا تفکرات و دانش آدمی واقعنماست؟ آیا باید همیشه از اکثریت پیروی کرد؟ آیا قواعد هرگز نباید شکسته شوند؟ چرا باید به دیگران به دیده احترام نگریست؟ این پرسشها و مسائل مربوط به آنها و همچنین مجموعه مسائلی را که با رشد مهارتهای مهم شناختی کودکان مرتبطاند و منجر به تقویت مهارتهای تفکر و استدلال در آنان میشوند، میتوان در قالب داستانها و رمانها برای کودکان بیان کرد.
عمر برنامه آموزش فلسفه به کودکان در ایران کوتاه است؛ بعد از آشنایی با این برنامه، بهتدریج اندیشه فلسفه به کودکان، از سوی پژوهشگران و متولیان تعلیموتربیت ایرانی، مورد اقبال قرار گرفت. در طول حدود دو دهه از عمر این برنامه در ایران، تعدادی پژوهش دانشگاهی انجام شده است. درحالحاضر در کشور ما با بررسیهای انجامشده مشاهده میشود که با وجود تأکید و توجه کافی سند برنامه درسی ملی به بحث تفکر و تفکر فلسفی، نظام آموزشی به این مقوله کمتوجه است و اقدامات اساسی جهت توسعه برنامه فلسفه برای کودکان و توسعه تفکر فلسفی صورت نگرفته و ما با محتواهای متنوع که عموما ترجمه شدهاند، روبهرو هستیم و در جنبههای مختلف این برنامه (محتوا، تسهیلگر، ارزشیابی و...) الگوی تدوینشده مشخصی نداریم؛ اینکه نقش تسهیلگر و ویژگیهای او در این برنامه چیست و توسط چه گروه یا مراکزی بايد تربیت شود یا محتوای مورد استفاده این برنامه در کشور ما چه مواردی است. بیشتر تحقیقات صورتگرفته در کشور ما در رابطه با برنامه فلسفه برای کودکان مربوط به تأثیر این برنامه بر جنبههای مختلف رشدی کودکان است و کمتر به صورت اساسی این برنامه و مؤلفههای آن مورد سؤال
قرار گرفته است.