|

غرق در سرمایه‌داری و ناسیونالیسم مجاری

از پنجره هاستل ما میدان «اکتاگون» و بیلبورد‌های بزرگ برند‌های معروف آن پیداست؛ اما این میدان که از مهم‌ترین و قدیمی‌ترین میادین شهر پست (pest) است، اسم‌های متفاوتی در طول تاریخ داشته است. وقتی مجارستان متحد دولت‌های فاشیست بود، اسم این میدان موسولینی بود و بعد از ورود سربازان شوروی در جنگ جهانی دوم، اسم اینجا به یاد انقلاب بلشویکی، ۷ اکتبر شد تا اینکه بعد از فروپاشی شوروی دوباره اسمش اکتاگون شد. این میدان و خیابان‌های اطرافش سوژه بسیاری از فیلم‌ها و رمان‌های مجاری بوده و در بزنگاه‌های تاریخ هم دامگه حادثه‌های فراوانی شده است.

غرق در سرمایه‌داری و ناسیونالیسم مجاری

علی مرسلی

 

از پنجره هاستل ما میدان «اکتاگون» و بیلبورد‌های بزرگ برند‌های معروف آن پیداست؛ اما این میدان که از مهم‌ترین و قدیمی‌ترین میادین شهر پست (pest) است، اسم‌های متفاوتی در طول تاریخ داشته است. وقتی مجارستان متحد دولت‌های فاشیست بود، اسم این میدان موسولینی بود و بعد از ورود سربازان شوروی در جنگ جهانی دوم، اسم اینجا به یاد انقلاب بلشویکی، ۷ اکتبر شد تا اینکه بعد از فروپاشی شوروی دوباره اسمش اکتاگون شد. این میدان و خیابان‌های اطرافش سوژه بسیاری از فیلم‌ها و رمان‌های مجاری بوده و در بزنگاه‌های تاریخ هم دامگه حادثه‌های فراوانی شده است.

دور و اطراف اکتاگون پر از کافه، رستوران، مک‌دونالد و برگرکینگ و فروشگاه‌های دوران عصر سرمایه است. سرمایه‌داری تا خرتناق مجارستان را در بر گرفته و رفاه زیر پوست مردمش ریشه دوانده. از هاستل ما تا رودخانه دانوب پیاده‌راهی نیست. آن سوی دانوب قسمت پست شهر بوداپست و کاخ‌های حکمرانان سابق و فعلی بوداپست قرار دارند. «ویکتور اوربان»، نخست‌وزیر فعلی مجارستان که احتمالا ترامپ‌ترین سیاست‌مدار اروپای زمانه‌اش است، در یکی از این کاخ‌ها ساکن است. ما برای خوردن غذا به رستوران fat mama می‌رویم و گولاش مجاری می‌خوریم که چک‌ها، اسلواک‌ها و بقیه همسایه‌ها هم آن را مشترکا به اسم غذا‌های ملی تصاحب کرده‌اند! این غذای ملی البته مثل دیزی ما خاستگاهی چوپانی دارد تا شهری. مجارستان کشور پاپریکاست و در غذا‌های اینجا پاپریکا که احتمالا کلمه‌ای مجاری است، جایگاه ویژه‌ای دارد. مجار‌ها مکعب «روبیک» را هم ظاهرا ابداع کرده‌اند. کلی مشاهیر نامدار در داخل و بیرون از مجارستان داشته‌اند. از لازلو بیرو مخترع خودکار تا بنیان‌گذاران استودیو‌های بزرگ فیلم‌سازی آمریکا و پوشکاش فوتبالیست، بارتوک موزیسین تا ایگناتس زملوایس، پزشک معروف مجاری که کشف کرد شستن دست‌ها قبل از جراحی مرگ‌و‌میر را کاهش می‌دهد؛ ولی او را دیوانه نامیدند و به تیمارستان فرستادند! (هنریک ایبسن نمایش‌نامه دشمن مردم را با الهام از زندگی این پزشک مجار نوشته است). از این جنبه مجارستان کشور بسیار پرافتخار و البته گمنامی است. مجار‌ها ترجیح می‌دهند فقط خودشان را مجار بدانند و اصل و نسب‌شان را آن‌قدر در تاریخ نجویند. مجار‌ها چون روس‌ها را دوست ندارند، ترجیح می‌دهند اسلاو نباشند و چون ترک‌ها اروپایی نیستند، هم خیلی خودشان را به آتیلا و هون‌ها که از قضا نام بین‌المللی کشورشان اسمش را یدک می‌کشد (hungray) نمی‌چسبانند. ترک‌های عثمانی مسلمان را هم که قرن‌ها پیش کافران متجاوز تاریخ می‌دانستند و با آنها جنگیدند. اتریشی‌ها و آلمانی‌ها هم که سال‌ها برای مجار‌ها قلدری کردند، خیلی از خودشان نمی‌دانند؛ پس مجارها ترجیح می‌دهند که خط همین ناسیونالیسم مجاری را پی بگیرند و در تاریخ حاشیه نروند. هرچند که اسم آتیلا اینجا اسم محبوبی است و رسوم اسب‌سواری و شکار با عقاب که خیلی به رسوم ترک‌های آسیای میانه شبیه است، از افتخارات مجارهاست.

«بوداپست» در بهار پر از نرگس است. در بیشتر فضا‌های سبز این گل را کاشته‌اند؛ اما چه نرگسی که شمایل نرگس شیراز دارند؛ ولی عطری ندارند. شهر حداقل در قسمت مرکز و قدیمی که ویترین توریستی است، یک شهر کاملا اروپایی است. فقط برخی ساختمان‌های قدیمی، موزه‌ها و البته صورت‌های «کم‌لبخند مردم» است که سال‌ها سلطه کمونیسم را در اینجا گوشزد می‌کند. از روی پل رد می‌شویم و وارد غرب رودخانه دانوب (سمت پست) می‌شویم. تراموایی که روی شیبی تند است و بیشتر نقش آسانسور دارد، ما را تا قلعه‌ «بوداپست» بالا می‌برد. در محوطه‌ قلعه‌ مجسمه‌ «اوژن ساووا»، ژنرال فرانسوی و فرماندهی که ترک‌های عثمانی را در نبرد «زنتا» شکست داد، سوار بر اسب، نصب شده است. نکته جالب اینکه نسخه‌ «ملیت» در غرب متفاوت از «نسخه‌های ملی-قبیله‌ای» خاورمیانه‌ای است. «اوژن د ساووا» اگرچه فرانسوی بود؛ ولی در قامت یک ژنرال مجاری-اتریشی با فرانسوی‌های هم‌وطنش هم جنگید و الان مجار‌ها مجسمه او را در مهم‌ترین مرکز توریستی بوداپست با افتخار برافراشته‌اند.

پادشاهی مجارستان اگرچه مدت‌ها تحت عنوان اتریش- مجارستان اداره می‌شد؛ اما در بیشتر مواقع «تاج مقدس» مجارستان مستقل بود و اتحاد با اتریش بیشتر استراتژیک بود تا قیمومیت یا ضمیمه‌شدن. اسطوره و تاریخ در داستان این تاج مقدس که از دوران استفان اول باقی مانده، در هم آمیخته شده است. لشکرکشی روس‌ها به مجارستان هم قدمتی دیرینه دارد. مجارها هرگز به‌راحتی تن به قیمومیت نمی‌دادند و اتریش نیز برای سرکوب مجارهای شورشی در سال ۱۸۴۸، از روس‌ها کمک خواست و با مشت آهنین آنها، انقلاب مجارها را سرکوب کرد. در چند ده متری هاستل ما در خیابان آندراشی، ساختمان پلاک ۶۰ قرار گرفته که احتمالا در 80 سال اخیر مخوف‌ترین ساختمان مجارستان بوده است. این ساختمان در دوره نازی مرکز حزب صلیب پیکان (حزب متحد آلمان نازی در مجارستان) و بعد از شکست آلمان در جنگ دوم و ورود روس‌ها برای به‌اصطلاح آزادسازی مجارستان به محل استقرار پلیس امنیتی کمونیست‌ها تبدیل شده که در زیرزمین آن زندانی‌کردن، شکنجه و اعدام مخالفان به خلق انجام می‌شده. هیچ‌کس در دوره مخوف حاکمیت «راکوشی» که استالین کوچک نام داشته، از‌ اتهام، تعقیب، محاکمه و اعدام در‌ امان نبوده است. بعد از سرکوبی انقلاب مردم مجارستان علیه کمونیست‌ها در ۱۹۵۲، کماکان حکومت کمونیستی (البته با رویکرد بازتر از دنیای آزاد) تا فروپاشی دیوار برلین در این محل مستقر بوده است. رود «دانوب» رنگش برخلاف اسمش در اثر «اشتراوس»، آبی نیست و تیره و عمیق به نظر می‌رسد. عرضش از دانوب در براتیسلاوا و وین بیشتر است و جریان آب آرامی دارد. پل قدیمی دانوب (پل زنجیری) پر از توریست است؛ ولی خوشبختانه به خاطر طراحی‌اش جایی را برای قفل‌های عشاق ندارد. در امتداد دانوب پیش می‌رویم و مجسمه کفش‌های آهنین معروف کنار دانوب می‌رسیم که به یاد ‌یهودیانی که به دست مجار‌ها و نازی‌ها در کنار دانوب بعد از درآوردن کفش‌های‌شان کشته شده‌اند و اجسادشان در رود رها شده‌اند، ساخته شده‌ است. در کنار این کفش‌های آهنین، دو جفت کفش نو از برند‌های بسیار گران‌قیمت با توضیحاتی درباره قربانیان‌ یهودی جنگ 7 اکتبر غزه قرار دارد؛ جنگی که همچنان جریان دارد؛ اما از کفش‌های چند ده هزار قربانی کودکان، زنان و مردان فلسطینی حملات اسرائیل به غزه اثری نیست. مجار‌ها در نگاه اول در مراوده با خارجی‌ها خیلی گرم نیستند؛ ولی مؤدب و مقرراتی به نظر می‌رسند. توریست‌ها بیشتر با بخش مصنوعی و حبابی کشورها سر‌وکار دارند؛ اما معمولا سعی می‌کنم به مواردی خارج از این حباب توریسم هم توجه کنم. از پوششی که به تن و کفشی که مردم به پا دارند، تا مدل تبلیغات خیابانی، اجناس سوپرمارکت‌ها و رفتار‌های ترافیکی... .

یکی از این استناد‌ها هم می‌تواند به مجسمه‌ها، اسامی مکان‌ها و تاریخ مکان‌ها باشد. ملت‌ها معمولا آنچه را که به آن افتخار می‌کنند یا برعکس از آن شرمگین هستند، به‌عنوان نماد‌های‌شان انتخاب می‌کنند.

در خیابان‌های بوداپست جا‌هایی نام و ردپاهای‌ یهودیان قربانی نسل‌کشی به صورت نمادین قرار گرفته است. برخلاف کشورهای اشغال‌شده فرانسه و لهستان، در مجارستان خود مجارها ابتکار عمل را در کشتار به دست داشتند.

در قسمتی خارج از مرکز شهر ترمینال اتوبوس‌هایی است که قرار است ما را از بوداپست خارج کند. با گذر از روی دانوب از شهر خارج می‌شویم. تا چشم کار می‌کند، دشت‌های فراخ و کشتزار‌های سرسبز است. گویی هیچ نقطه‌ای در افق خالی از کشت به نظر نمی‌رسد. توربین‌های بادی در دشت‌ها سر برافراشته‌اند و باتری‌های خورشیدی هم روی سقف‌های ساختمان‌ها به چشم می‌خورند. کشوری که در همه جنگ‌های قرن قبل، سمت بازنده‌ها بوده، این‌بار گویا دیگر تصمیم دارد که در سمت برنده‌ها حرکت کند.

شاید این شعر پر از آرزوی «میکلوش» که در اردوگاه مرگ سروده شده، برای مجارستان تعبیر شده است:

خردمندی در نوزادانی کوچک و بی‌گناه سرانجام زبانه خواهد کشید،

آنان این صدف را که در درون‌شان و در سلول‌های تاریک می‌درخشد پاس می‌دارند،

آن‌گاه که سرانگشت صلح نقش خود را بر روی مردم ما حک کند،

و آنان با ندایی نوین به فریاد در گلو مانده ما پاسخ خواهند داد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها