نشانگان سياست خارجي آمريکا
محمدمهدي مظاهري- استاد دانشگاه
سفر اين روزهاي محمدجواد ظريف، وزير امور خارجه کشورمان، به آمريکا بيش از همه با هدف نهيبزدن به نخبگان روابط خارجي ايالات متحده درباره عواقب خروج آمريکا از برجام انجام ميشود.
فراتر از آن، اما اين مأموريت در بطن خود اقدامي بسيار مهم در راستاي هشدار به جامعه آمريکا براي پرهيز از افتادن در دام نسبيتگرايي اخلاقي تباهکننده است؛ چراکه به نظر ميرسد ايالات متحده امروز بيش از هر زمان ديگري در خطر تسليمشدن در برابر بياخلاقي در روابط خارجي خود است. در زمان انتخاب دونالد ترامپ بهعنوان رئيسجمهور آمريکا، خطکشي واضحي بين مخالفان و موافقان او ايجاد شد؛ اين خطکشيها هرچند همچنان وجود دارد و منتقدان ترامپ هر روز رفتارهاي خارج از عرف او را نقد میکنند، اما در مواردي مانند مذاکره با کرهشمالي و البته فشار روزافزون بر ايران، رئيسجمهور آمريکا طرفداران زيادي دارد و اين وضعيت، نشانگان يک جامعه بحرانزده از نظر اخلاقي است. جامعهاي که همهچيز را با منفعت مادي ميسنجد، رسيدن به هدف با هر وسيلهاي را مجاز ميداند، بياعتبارترين افراد را بهصرف عملگرايي در صدر مينشاند، از بدعهدي ابايي ندارد و حتي به شکل سيستماتيک از آن بهره ميبرد.
برجام هرچه هست، بد يا خوب، توافقي است که امضاي شش قدرت جهاني و هر پنج عضو دائم شوراي امنيت را پاي خود داشته و بهعنوان ضميمه، قطعنامه ۲۲۳۱ حکم مصوبه شوراي امنيت سازمان ملل را دارد. با اين وجود، رفتار دولت جديد آمريکا با اين عهدنامه بينالمللي بهشدت فرصتطلبانه، آشکارا متکبرانه و عميقا غيراخلاقي است.
اين منش در سياست ايالات متحده البته نه عجيب است و نه بيسابقه؛ براي مثال، حتي باراک اوباما که تفاوتهاي زيادي با رئيسجمهور تاجرپيشه فعلي ايالات متحده داشت نيز بهعنوان امضاکننده توافق بينالمللي برجام، با نقض روح آن و اعمال شماري از تحريمهاي تازه، نشان داد به سبک آمريکايي به اجراي تعهدات بينالمللي کشورش ميپردازد. نکته اما اينجاست که در يک سال و نيم اخير، اين روند سياست خارجي کاسبکارانه اوج بيشتري پيدا کرده و حتي جامعه آمريکا نيز در برابر آن رويکردي از سر انفعال دارد.
در دهه ۱۹۹۰ نخبگان روابط خارجي آمريکا در هنگامه پس از فروپاشي شوروي که بهترين فرصت براي يکهتازي آمريکا بود، طرح قدرت نرم را ميريختند و تصويرشان از آمريکاي آينده، کشوري بود که مردم جهان دوستش دارند و جذب ابهت اخلاقي، شکوه انساني و قدرت فرهنگي آن ميشوند. امروز اما چنين صداهايي کمتر از دل اين جامعه و فرهنگ شنيده ميشود. همه آن نخبگان و رسانههايي که زندگي پرمسئله ترامپ، معضلات اخلاقي او، ناکارآمدي و آشفتگي کاخ سفيد و روشهاي ضداخلاقي او را در مواجهه با ديگران با ولع ميبينند و به رخ ميکشند، در مقابل بهکارگرفتهشدن همين روش و منش در روابط خارجي آمريکا جز سکوت و حتي تحسين کار ديگري نميکنند.
در ميان همه تحليلهايي که درباره ظهور ناباورانه ترامپ انجام ميشد، کمتر کسي به بحران اخلاقي در آمريکا اشاره کرد، اما در پرتو تحولات دو سال اخير، اکنون ميتوان برآمدن ترامپ را علامتي آشکار براي بيماري بياخلاقي فراگير در ايالات متحده برشمرد.
نمونه واضح اين رويه را در رويکرد دولت ترامپ به برجام ميتوان ديد. حقيقتا مضحک است که ايران که همواره از طرف غربيها به بيتوجهي به قواعد بينالمللي و تشنجآفريني متهم ميشود، صبورانه در حال دفاع از حقوق و قواعد بينالمللي و رويکرد ثباتبخش است و آمريکاييها در مقابل، قوانين و حقوق بينالملل را هيچ انگاشته و مصرانه مشغول تنشآفريني هستند. از اين رو، سفر ظريف به آمريکا را نهتنها تلاشي براي تشريح رويکرد ايران و دفاع از موضع برحق کشورمان درباره برجام، بلکه بايد هشدار و نهيبي جدي به جامعه مدني آمريکا براي شناختن و مبارزه با مرض بدعهدي و بياخلاقي رواجيافته در اين کشور دانست.
سفر اين روزهاي محمدجواد ظريف، وزير امور خارجه کشورمان، به آمريکا بيش از همه با هدف نهيبزدن به نخبگان روابط خارجي ايالات متحده درباره عواقب خروج آمريکا از برجام انجام ميشود.
فراتر از آن، اما اين مأموريت در بطن خود اقدامي بسيار مهم در راستاي هشدار به جامعه آمريکا براي پرهيز از افتادن در دام نسبيتگرايي اخلاقي تباهکننده است؛ چراکه به نظر ميرسد ايالات متحده امروز بيش از هر زمان ديگري در خطر تسليمشدن در برابر بياخلاقي در روابط خارجي خود است. در زمان انتخاب دونالد ترامپ بهعنوان رئيسجمهور آمريکا، خطکشي واضحي بين مخالفان و موافقان او ايجاد شد؛ اين خطکشيها هرچند همچنان وجود دارد و منتقدان ترامپ هر روز رفتارهاي خارج از عرف او را نقد میکنند، اما در مواردي مانند مذاکره با کرهشمالي و البته فشار روزافزون بر ايران، رئيسجمهور آمريکا طرفداران زيادي دارد و اين وضعيت، نشانگان يک جامعه بحرانزده از نظر اخلاقي است. جامعهاي که همهچيز را با منفعت مادي ميسنجد، رسيدن به هدف با هر وسيلهاي را مجاز ميداند، بياعتبارترين افراد را بهصرف عملگرايي در صدر مينشاند، از بدعهدي ابايي ندارد و حتي به شکل سيستماتيک از آن بهره ميبرد.
برجام هرچه هست، بد يا خوب، توافقي است که امضاي شش قدرت جهاني و هر پنج عضو دائم شوراي امنيت را پاي خود داشته و بهعنوان ضميمه، قطعنامه ۲۲۳۱ حکم مصوبه شوراي امنيت سازمان ملل را دارد. با اين وجود، رفتار دولت جديد آمريکا با اين عهدنامه بينالمللي بهشدت فرصتطلبانه، آشکارا متکبرانه و عميقا غيراخلاقي است.
اين منش در سياست ايالات متحده البته نه عجيب است و نه بيسابقه؛ براي مثال، حتي باراک اوباما که تفاوتهاي زيادي با رئيسجمهور تاجرپيشه فعلي ايالات متحده داشت نيز بهعنوان امضاکننده توافق بينالمللي برجام، با نقض روح آن و اعمال شماري از تحريمهاي تازه، نشان داد به سبک آمريکايي به اجراي تعهدات بينالمللي کشورش ميپردازد. نکته اما اينجاست که در يک سال و نيم اخير، اين روند سياست خارجي کاسبکارانه اوج بيشتري پيدا کرده و حتي جامعه آمريکا نيز در برابر آن رويکردي از سر انفعال دارد.
در دهه ۱۹۹۰ نخبگان روابط خارجي آمريکا در هنگامه پس از فروپاشي شوروي که بهترين فرصت براي يکهتازي آمريکا بود، طرح قدرت نرم را ميريختند و تصويرشان از آمريکاي آينده، کشوري بود که مردم جهان دوستش دارند و جذب ابهت اخلاقي، شکوه انساني و قدرت فرهنگي آن ميشوند. امروز اما چنين صداهايي کمتر از دل اين جامعه و فرهنگ شنيده ميشود. همه آن نخبگان و رسانههايي که زندگي پرمسئله ترامپ، معضلات اخلاقي او، ناکارآمدي و آشفتگي کاخ سفيد و روشهاي ضداخلاقي او را در مواجهه با ديگران با ولع ميبينند و به رخ ميکشند، در مقابل بهکارگرفتهشدن همين روش و منش در روابط خارجي آمريکا جز سکوت و حتي تحسين کار ديگري نميکنند.
در ميان همه تحليلهايي که درباره ظهور ناباورانه ترامپ انجام ميشد، کمتر کسي به بحران اخلاقي در آمريکا اشاره کرد، اما در پرتو تحولات دو سال اخير، اکنون ميتوان برآمدن ترامپ را علامتي آشکار براي بيماري بياخلاقي فراگير در ايالات متحده برشمرد.
نمونه واضح اين رويه را در رويکرد دولت ترامپ به برجام ميتوان ديد. حقيقتا مضحک است که ايران که همواره از طرف غربيها به بيتوجهي به قواعد بينالمللي و تشنجآفريني متهم ميشود، صبورانه در حال دفاع از حقوق و قواعد بينالمللي و رويکرد ثباتبخش است و آمريکاييها در مقابل، قوانين و حقوق بينالملل را هيچ انگاشته و مصرانه مشغول تنشآفريني هستند. از اين رو، سفر ظريف به آمريکا را نهتنها تلاشي براي تشريح رويکرد ايران و دفاع از موضع برحق کشورمان درباره برجام، بلکه بايد هشدار و نهيبي جدي به جامعه مدني آمريکا براي شناختن و مبارزه با مرض بدعهدي و بياخلاقي رواجيافته در اين کشور دانست.