|

مرگت هم بزرگداشت جامعه‌شناسي بود

محمد فاضلي . استاد دانشگاه شهيد بهشتي

يکشنبه 27 خرداد 1396 روز وداع با مردي از تبار دانشگاهيان واقعي در تالار ابن‌خلدون دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران بود. صدها نفر از اصحاب علوم اجتماعي، از دانشجو گرفته تا بزرگان اين رشته‌ها، گرد آمده بودند تا با سيدمحمدامين قانعي‌راد وداع کنند؛ جامعه‌شناس و رئيس دو دوره انجمن جامعه‌شناسي ايران که يک عمر براي اعتلاي علم، شناخت مسائل اجتماعي ايران، همراهي با دردهاي اجتماعي و سياسي جامعه ايراني، تقويت اجتماع علمي، تقويت نهادهاي علمي ايران، استقلال و آزادي دانشگاه، توسعه پايدار و عزت و اعتلاي جامعه ايراني تلاش کرد. وداع با او که فقط 63 سال در اين جهان زيسته بود و در اوج خلاقيت علمي بار سفر بست، دردناک و تلخ بود؛ اما مراسم وداع با محمدامين قانعي‌راد نکته‌هاي مهمي داشت که تا اندازه‌اي از بار غصه‌هاي ما مي‌کاهد. محمدامين قانعي‌راد سال‌های دراز درباره استقلال و آزادي دانشگاه فکر کرد، نوشت و دغدغه باليدن علم را داشت. او از مسير همين دغدغه بود که به تقويت اجتماع علمي جامعه‌شناسي همت گماشت. اصحاب علوم اجتماعي شاهد بودند که دو دوره رياست او بر انجمن جامعه‌شناسي ايران چگونه سخت‌کوشانه و ثمربخش بود. محمدامين ما هر قدر زندگي‌اش سراسر تلاش براي تقويت اين اجتماع علمي بود...

مراسم وداع با پيکرش نيز به تجسم رؤياي او بدل شد. صدها دانشجو و دانش‌آموخته و استاد جامعه‌شناسي همدلانه گرد آمده بودند تا به محمدامين نشان دهند که زحماتش به بار نشسته است. جامعه‌شناسي به‌مثابه علم، دانش، گفتمان، فعاليت اجتماعي، کنشگري و تفکري زنده، خود را به رخ تالار ابن‌خلدون دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران کشاند. محمدامين نيز با آن قد بلند و آرميده زير پرچم وطني که به آن عشق مي‌ورزيد و نگرانش بود، با طمأنينه و همان صلابت نظامي‌گونه‌اش، به هم‌رزمانش مي‌نگريست. يک عمر مي‌خواست جامعه‌شناسان و اصحاب علوم اجتماعي را يک‌جا گرد آورد و استواري پيوندهاي علمي و اخلاقي‌شان در راه اعتلاي جامعه‌شناسي و جامعه ايراني را ببيند و موفق شد. مرگش هم ادامه زندگي‌اش بود. همه آمده بودند تا بگويند، مرد تو موفق شدي، ببين جامعه‌شناسي باوجود همه هجمه‌ها، صاحب اجتماع علمي شده است. محمدامين، مرد بزرگ! مي‌دانستي که رندال کالينز درباره اهميت شعائر و مناسک علم و نقش آنها در رشد و بالندگي علم نظريه‌پردازي کرده است؟ مراسم وداع با تو هم به مناسک و شعائري براي تقويت اجتماع علمي تبديل شد. جامعه‌شناسان شايد هيچ‌گاه اين‌چنين گرد هم نيامده بودند تا اجتماع علمي را ناخودآگاه بزرگ بدارند. برخي نظريه‌هاي جامعه‌شناسي را مي‌خوانند و تو حتي در مراسم مرگت هم آنها را محقق کردي. مناسک و مراسم مرگت هم بزرگداشت جامعه و جامعه‌شناسي بود.محمدامين! يادت هست شجاعانه نقد مي‌کردي و هم‌زمان از رؤياها مي‌گفتي و اميدوارانه گام برمي‌داشتي؟ مراسم وداع با تو هم انتقادي بود. دانشجويان را ديدي که کنار پيکرت، دست‌نوشته‌هايي به نشان اعتراض بلند کرده بودند؟ صداي خودت را شنيدي که از رؤياهاي جامعه ايراني گفتي و نقدها و اميدهايت را با همه ما قسمت کردي؟ پيکرت بر بالاي همان جايگاهي با وقار زير پرچم ايران آرميده بود که خودت ده‌ها بار بر آن ايستاده بودي و درباره علم، دانشگاه، مسئوليت اجتماعي، نقد جامعه و سياست، توسعه و ايران سخن گفته بودي. خوشا به حالت مرد، از همان‌جا که زنده سخن گفته‌ بودي، پيکرت نيز در سکوت سخن گفت؛ همه آمده بودند تا با کردار و منش تو پيمان ببندند. محمدامين! شايد آدميان همان‌گونه مي‌ميرند که زندگي مي‌کنند. تو همه عمر مي‌خواستي جامعه‌شناسي را به ميان جامعه بکشي و همه اين تلاشت را باور کرده بودند. نوشته‌ها در يادبود خودت را بخوان، مي‌بيني همه اين را گفته‌اند. عجيب بود که تو شايد اولين جامعه‌شناسي شدي که تصاويرت را صادقانه به در و ديوار اين شهر آويختند. نمي‌دانم اين کار را دوست داشتي يا نه، اهل تظاهر که نبودي، اما اين ادامه همان راهي بود که خودت رفتي؛ جامعه‌شناسي را به ميان جامعه کشيدي و مرگ تصويرت را مثل يک نماد به در و ديوار شهر آويخت. همکار دانشگاهي من که رشته‌اش فني و مهندسي است، ديروز مي‌پرسيد محمدامين قانعي‌راد کيست که تصاويرش را به در و ديوار آويخته‌اند؟ تصاويرت هم جامعه‌شناسي را به ميان جامعه کشيده است.اي مرد جامعه‌شناس! مرگ هم تداوم زندگي تو بود؛ همه آنچه را برايش در زندگي کوشيدي، در «کنش مرگ» هم تحقق بخشيدي. خداحافظ مردي که دغدغه ايران داشتي.

يکشنبه 27 خرداد 1396 روز وداع با مردي از تبار دانشگاهيان واقعي در تالار ابن‌خلدون دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران بود. صدها نفر از اصحاب علوم اجتماعي، از دانشجو گرفته تا بزرگان اين رشته‌ها، گرد آمده بودند تا با سيدمحمدامين قانعي‌راد وداع کنند؛ جامعه‌شناس و رئيس دو دوره انجمن جامعه‌شناسي ايران که يک عمر براي اعتلاي علم، شناخت مسائل اجتماعي ايران، همراهي با دردهاي اجتماعي و سياسي جامعه ايراني، تقويت اجتماع علمي، تقويت نهادهاي علمي ايران، استقلال و آزادي دانشگاه، توسعه پايدار و عزت و اعتلاي جامعه ايراني تلاش کرد. وداع با او که فقط 63 سال در اين جهان زيسته بود و در اوج خلاقيت علمي بار سفر بست، دردناک و تلخ بود؛ اما مراسم وداع با محمدامين قانعي‌راد نکته‌هاي مهمي داشت که تا اندازه‌اي از بار غصه‌هاي ما مي‌کاهد. محمدامين قانعي‌راد سال‌های دراز درباره استقلال و آزادي دانشگاه فکر کرد، نوشت و دغدغه باليدن علم را داشت. او از مسير همين دغدغه بود که به تقويت اجتماع علمي جامعه‌شناسي همت گماشت. اصحاب علوم اجتماعي شاهد بودند که دو دوره رياست او بر انجمن جامعه‌شناسي ايران چگونه سخت‌کوشانه و ثمربخش بود. محمدامين ما هر قدر زندگي‌اش سراسر تلاش براي تقويت اين اجتماع علمي بود...

مراسم وداع با پيکرش نيز به تجسم رؤياي او بدل شد. صدها دانشجو و دانش‌آموخته و استاد جامعه‌شناسي همدلانه گرد آمده بودند تا به محمدامين نشان دهند که زحماتش به بار نشسته است. جامعه‌شناسي به‌مثابه علم، دانش، گفتمان، فعاليت اجتماعي، کنشگري و تفکري زنده، خود را به رخ تالار ابن‌خلدون دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران کشاند. محمدامين نيز با آن قد بلند و آرميده زير پرچم وطني که به آن عشق مي‌ورزيد و نگرانش بود، با طمأنينه و همان صلابت نظامي‌گونه‌اش، به هم‌رزمانش مي‌نگريست. يک عمر مي‌خواست جامعه‌شناسان و اصحاب علوم اجتماعي را يک‌جا گرد آورد و استواري پيوندهاي علمي و اخلاقي‌شان در راه اعتلاي جامعه‌شناسي و جامعه ايراني را ببيند و موفق شد. مرگش هم ادامه زندگي‌اش بود. همه آمده بودند تا بگويند، مرد تو موفق شدي، ببين جامعه‌شناسي باوجود همه هجمه‌ها، صاحب اجتماع علمي شده است. محمدامين، مرد بزرگ! مي‌دانستي که رندال کالينز درباره اهميت شعائر و مناسک علم و نقش آنها در رشد و بالندگي علم نظريه‌پردازي کرده است؟ مراسم وداع با تو هم به مناسک و شعائري براي تقويت اجتماع علمي تبديل شد. جامعه‌شناسان شايد هيچ‌گاه اين‌چنين گرد هم نيامده بودند تا اجتماع علمي را ناخودآگاه بزرگ بدارند. برخي نظريه‌هاي جامعه‌شناسي را مي‌خوانند و تو حتي در مراسم مرگت هم آنها را محقق کردي. مناسک و مراسم مرگت هم بزرگداشت جامعه و جامعه‌شناسي بود.محمدامين! يادت هست شجاعانه نقد مي‌کردي و هم‌زمان از رؤياها مي‌گفتي و اميدوارانه گام برمي‌داشتي؟ مراسم وداع با تو هم انتقادي بود. دانشجويان را ديدي که کنار پيکرت، دست‌نوشته‌هايي به نشان اعتراض بلند کرده بودند؟ صداي خودت را شنيدي که از رؤياهاي جامعه ايراني گفتي و نقدها و اميدهايت را با همه ما قسمت کردي؟ پيکرت بر بالاي همان جايگاهي با وقار زير پرچم ايران آرميده بود که خودت ده‌ها بار بر آن ايستاده بودي و درباره علم، دانشگاه، مسئوليت اجتماعي، نقد جامعه و سياست، توسعه و ايران سخن گفته بودي. خوشا به حالت مرد، از همان‌جا که زنده سخن گفته‌ بودي، پيکرت نيز در سکوت سخن گفت؛ همه آمده بودند تا با کردار و منش تو پيمان ببندند. محمدامين! شايد آدميان همان‌گونه مي‌ميرند که زندگي مي‌کنند. تو همه عمر مي‌خواستي جامعه‌شناسي را به ميان جامعه بکشي و همه اين تلاشت را باور کرده بودند. نوشته‌ها در يادبود خودت را بخوان، مي‌بيني همه اين را گفته‌اند. عجيب بود که تو شايد اولين جامعه‌شناسي شدي که تصاويرت را صادقانه به در و ديوار اين شهر آويختند. نمي‌دانم اين کار را دوست داشتي يا نه، اهل تظاهر که نبودي، اما اين ادامه همان راهي بود که خودت رفتي؛ جامعه‌شناسي را به ميان جامعه کشيدي و مرگ تصويرت را مثل يک نماد به در و ديوار شهر آويخت. همکار دانشگاهي من که رشته‌اش فني و مهندسي است، ديروز مي‌پرسيد محمدامين قانعي‌راد کيست که تصاويرش را به در و ديوار آويخته‌اند؟ تصاويرت هم جامعه‌شناسي را به ميان جامعه کشيده است.اي مرد جامعه‌شناس! مرگ هم تداوم زندگي تو بود؛ همه آنچه را برايش در زندگي کوشيدي، در «کنش مرگ» هم تحقق بخشيدي. خداحافظ مردي که دغدغه ايران داشتي.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها