|

مروری بر «انگار خودم نیستم» یاسمن خلیلی‌فرد

راویان تنهایی

«می‌روم نشیمن. قاب عکس را برمی‌دارم. توی عکس می‌خندم. چهار شمع روی کیک هست. عکس بغلی را نگاه می‌کنم. عکس را کتی پارسال از من گرفت که مثلا به‌عنوان نمونه عکاسی پرتره ببرد سر کلاس به دانشجوهایش نشان دهد. انگار هیچ‌چیزِ این دو عکس شبیه هم نیست. دختر بیست‌ساله و دختر چهارساله به هیچ وجه تشابهی ندارند. انگار نه انگار که هر دو عکس متعلق به یک نفر است. دختر چهارساله قاب عکس اول همیشه دلش می‌خواست هم‌سن‌وسال دختر بیست‌ساله قاب دوم شود. دلش می‌خواست آرایش کند. موها را های‌لایت کند و ابروها را نازک. کفش پاشنه‌بلند پا کند و مثل مادرش تق‌تق صدا بدهد. از این فکر خنده‌ام می‌گیرد. دخترِ چهارساله قاب اول مهدکودک رفتن را کسر شأن می‌داند و به دروغ به همه می‌گوید: «می‌روم دانشگاه!»... دختر چهارساله حالا به کجا رسیده؟ دکتر شده یا مهندس؟ نقاش شده یا فیلمساز؟ دوستان دبیرستانش سال دیگر لیسانس‌شان را هم می‌گیرند اما او چی؟ زل می‌زنم به دختر چهارساله. چشمانش می‌خندند. انگار دلش به همان کیک زشت خامه‌ای خوش است که مثلا قرار بوده باگزبانی باشد و به همه چیز شبیه است جز باگزبانی بیچاره و تازه رنگش هم به جای طوسی، قهوه‌ای است. دختر بیست‌ساله نمی‌خندد. نه فقط لب‌هایش که چشم‌هایش هم نمی‌خندند. دختر قاب اول هیچ وقت فکر نمی‌کرد روزی سر و کله یکی مثل کتی در زندگی‌اش پیدا شود. اصلا دختر قاب اول کتی را چه می‌شناخت!؟»
رمانِ «انگار خودم نیستم» نوشته یاسمن خلیلی‌فرد، داستان آدم‌هایی است که در طول گذر زمان خود را فراموش کرده‌اند و به آدم‌های جدید دیگری تبدیل شده‌اند تا جایی که خودشان هم این «دیگری» خود را نمی‌شناسند. شخصیت‌های این رمان در جامعه مدرن امروزی تهران زندگی می‌کنند، از قشر تحصیل‌کرده و روشنفکر و دست‌كم در زمره طبقه متوسط جامعه‌اند، اما همچنان به‌سبب عدم تکامل شخصیتی یا فراموشی خود دچار مصائبی هستند كه مسیرِ زندگی خودشان و دیگران را یكسر تغییر داده است. «انگار خودم نیستم» رمانی رئالیستی است و وقایع، رخدادها و دیالوگ‌های آن با رویدادهای زندگی عادی و روزمره منطبق‌اند. رمان قصد ندارد وقایع دور از ذهن و ناملموس را شرح دهد بلکه نویسنده تلاش كرده است از خلالِ ترسیم روزمرگی‌‌ها نشان دهد كه این روزمرگی تا چه‌حد در مرور زمان منجر به تحول انسان‌‌ها می‌شود؛ انسان‌هایی که از جنس تمامِ آدم‌های طبقه متوسط جامعه امروزی‌اند. رمانِ «انگار خودم نیستم» با این جمله از ارنستو ساباتو آغاز می‌شود: «از همه غم‌انگیزتر زمانی است که کسی که دوستش داری، هیچ تلاشی برای نگه‌داشتنت نمی‌کند.» نویسنده، از انتخابِ همین جمله نشان می‌دهد كه رمان با مفهومِ «تنهایی» سروكار دارد. تنهایی آدم‌هایی که خودشان را گم کرده‌اند و آن‌قدر از خود فاصله گرفته‌اند که دیگر خویشتن خویش را نمی‌شناسند. «خانه ساکت است. کتی سر کار است و بابا رفته با تهیه‌کننده صحبت کند که چند روز کار را تعطیل کند و تهران بماند. که مثلا حواسش به من باشد و از آن‌جا هم قرار است برود خانه نغمه اینا. معصومه خانم، زندانبان جدیدم، روی مبل ‌هال خوابش برده. صدای ماشین لباسشویی توی مخ است... چرا خودم را علاف این تنبیه ضایع کرده‌ام؟ مگر بچه دو ساله‌ام که تنبیهم کرده‌اند؟ چرا دیشب وقتی مامان گریه‌کنان پای تلفن گفت که اگر بخواهم می‌توانم بروم با او زندگی کنم با آن قاطعیت «نه» گفتم و گوشی را قطع کردم...». از نكاتِ قابل اشاره در رمان این است كه «انگار خودم نیستم» هفت راوی دارد؛ راویانی که به‌لحاظ سن، خاستگاه اجتماعی و تحصیلات تقریبا در یک سطح قرار دارند اما نویسنده کوشیده است تا با تغییر لحن میان آنها تمایز ایجاد کند و نشان دهد این روزمرگی موجبِ یكدستی كامل زندگی این آدم‌ها نشده است و ازقضا در زندگی هریك تأثیرِ خاص خود را برجا گذاشته است. نویسنده با به‌كارگیری تكنیكِ روایت از سوی هفت راوی رفته‌رفته روایتِ خود را کامل می‌كند و در عین حال راویان داستان فرعی خود را نیز روایت می‌کنند. روایت این راویان، رویدادهای گذشته و حال را به‌هم پیوند می‌زنند و در پیکره یك رمان، حقایق را مانند تکه‌های یک پازل کنار هم قرار می‌دهد تا روایت خود را شكل دهد. رمان «انگار خودم نیستم» در بهمن‌ماه 1396 از سوی نشر ققنوس منتشر شد و اخیرا به چاپ سوم رسیده است. از یاسمن خلیلی‌فرد، پیش از این «یادت نرود که...» در نشر چشمه و «نقش جنگ بر سینمای غیرجنگی ایران» در نشر نظر منتشر شده است. او به‌گفته خودش در رمان «انگار خودم نیستم» سعی كرده است تا روزمرگی‌هایی از زندگی امروز را به تصویر بكشد که به‌مرور منجر به گمگشتگی انسان می‌شوند؛ این گمگشتگی‌ای كه داستان زندگی بسیاری از ما است.

«می‌روم نشیمن. قاب عکس را برمی‌دارم. توی عکس می‌خندم. چهار شمع روی کیک هست. عکس بغلی را نگاه می‌کنم. عکس را کتی پارسال از من گرفت که مثلا به‌عنوان نمونه عکاسی پرتره ببرد سر کلاس به دانشجوهایش نشان دهد. انگار هیچ‌چیزِ این دو عکس شبیه هم نیست. دختر بیست‌ساله و دختر چهارساله به هیچ وجه تشابهی ندارند. انگار نه انگار که هر دو عکس متعلق به یک نفر است. دختر چهارساله قاب عکس اول همیشه دلش می‌خواست هم‌سن‌وسال دختر بیست‌ساله قاب دوم شود. دلش می‌خواست آرایش کند. موها را های‌لایت کند و ابروها را نازک. کفش پاشنه‌بلند پا کند و مثل مادرش تق‌تق صدا بدهد. از این فکر خنده‌ام می‌گیرد. دخترِ چهارساله قاب اول مهدکودک رفتن را کسر شأن می‌داند و به دروغ به همه می‌گوید: «می‌روم دانشگاه!»... دختر چهارساله حالا به کجا رسیده؟ دکتر شده یا مهندس؟ نقاش شده یا فیلمساز؟ دوستان دبیرستانش سال دیگر لیسانس‌شان را هم می‌گیرند اما او چی؟ زل می‌زنم به دختر چهارساله. چشمانش می‌خندند. انگار دلش به همان کیک زشت خامه‌ای خوش است که مثلا قرار بوده باگزبانی باشد و به همه چیز شبیه است جز باگزبانی بیچاره و تازه رنگش هم به جای طوسی، قهوه‌ای است. دختر بیست‌ساله نمی‌خندد. نه فقط لب‌هایش که چشم‌هایش هم نمی‌خندند. دختر قاب اول هیچ وقت فکر نمی‌کرد روزی سر و کله یکی مثل کتی در زندگی‌اش پیدا شود. اصلا دختر قاب اول کتی را چه می‌شناخت!؟»
رمانِ «انگار خودم نیستم» نوشته یاسمن خلیلی‌فرد، داستان آدم‌هایی است که در طول گذر زمان خود را فراموش کرده‌اند و به آدم‌های جدید دیگری تبدیل شده‌اند تا جایی که خودشان هم این «دیگری» خود را نمی‌شناسند. شخصیت‌های این رمان در جامعه مدرن امروزی تهران زندگی می‌کنند، از قشر تحصیل‌کرده و روشنفکر و دست‌كم در زمره طبقه متوسط جامعه‌اند، اما همچنان به‌سبب عدم تکامل شخصیتی یا فراموشی خود دچار مصائبی هستند كه مسیرِ زندگی خودشان و دیگران را یكسر تغییر داده است. «انگار خودم نیستم» رمانی رئالیستی است و وقایع، رخدادها و دیالوگ‌های آن با رویدادهای زندگی عادی و روزمره منطبق‌اند. رمان قصد ندارد وقایع دور از ذهن و ناملموس را شرح دهد بلکه نویسنده تلاش كرده است از خلالِ ترسیم روزمرگی‌‌ها نشان دهد كه این روزمرگی تا چه‌حد در مرور زمان منجر به تحول انسان‌‌ها می‌شود؛ انسان‌هایی که از جنس تمامِ آدم‌های طبقه متوسط جامعه امروزی‌اند. رمانِ «انگار خودم نیستم» با این جمله از ارنستو ساباتو آغاز می‌شود: «از همه غم‌انگیزتر زمانی است که کسی که دوستش داری، هیچ تلاشی برای نگه‌داشتنت نمی‌کند.» نویسنده، از انتخابِ همین جمله نشان می‌دهد كه رمان با مفهومِ «تنهایی» سروكار دارد. تنهایی آدم‌هایی که خودشان را گم کرده‌اند و آن‌قدر از خود فاصله گرفته‌اند که دیگر خویشتن خویش را نمی‌شناسند. «خانه ساکت است. کتی سر کار است و بابا رفته با تهیه‌کننده صحبت کند که چند روز کار را تعطیل کند و تهران بماند. که مثلا حواسش به من باشد و از آن‌جا هم قرار است برود خانه نغمه اینا. معصومه خانم، زندانبان جدیدم، روی مبل ‌هال خوابش برده. صدای ماشین لباسشویی توی مخ است... چرا خودم را علاف این تنبیه ضایع کرده‌ام؟ مگر بچه دو ساله‌ام که تنبیهم کرده‌اند؟ چرا دیشب وقتی مامان گریه‌کنان پای تلفن گفت که اگر بخواهم می‌توانم بروم با او زندگی کنم با آن قاطعیت «نه» گفتم و گوشی را قطع کردم...». از نكاتِ قابل اشاره در رمان این است كه «انگار خودم نیستم» هفت راوی دارد؛ راویانی که به‌لحاظ سن، خاستگاه اجتماعی و تحصیلات تقریبا در یک سطح قرار دارند اما نویسنده کوشیده است تا با تغییر لحن میان آنها تمایز ایجاد کند و نشان دهد این روزمرگی موجبِ یكدستی كامل زندگی این آدم‌ها نشده است و ازقضا در زندگی هریك تأثیرِ خاص خود را برجا گذاشته است. نویسنده با به‌كارگیری تكنیكِ روایت از سوی هفت راوی رفته‌رفته روایتِ خود را کامل می‌كند و در عین حال راویان داستان فرعی خود را نیز روایت می‌کنند. روایت این راویان، رویدادهای گذشته و حال را به‌هم پیوند می‌زنند و در پیکره یك رمان، حقایق را مانند تکه‌های یک پازل کنار هم قرار می‌دهد تا روایت خود را شكل دهد. رمان «انگار خودم نیستم» در بهمن‌ماه 1396 از سوی نشر ققنوس منتشر شد و اخیرا به چاپ سوم رسیده است. از یاسمن خلیلی‌فرد، پیش از این «یادت نرود که...» در نشر چشمه و «نقش جنگ بر سینمای غیرجنگی ایران» در نشر نظر منتشر شده است. او به‌گفته خودش در رمان «انگار خودم نیستم» سعی كرده است تا روزمرگی‌هایی از زندگی امروز را به تصویر بكشد که به‌مرور منجر به گمگشتگی انسان می‌شوند؛ این گمگشتگی‌ای كه داستان زندگی بسیاری از ما است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها