|

جنگ قره‌باغ؛ منافع و رویکردهای همسایگان

فرساینده با بازیگران متعدد

علی سعادت‌آذر . دکترای مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز از دانشگاه تهران

بحران قره‌باغ یکی از فرسوده‌ترین مناقشات تاریخی در منطقه قفقاز جنوبی است. پیامدهای سیاسی، اقتصادی و البته انسانی این مناقشه سال‌هاست بر روندهای جاری منطقه‌ای تأثیر گذاشته است و نه‌تنها دو کشور درگیر، بلکه بسیاری از بازیگران از این پدیده متأثر هستند. روسیه، ایران، ترکیه، گرجستان، اتحادیه اروپا و البته آمریکا در سال‌های گذشته تحولات این منطقه را با دقت پیگیری می‌کنند. «حفظ وضع موجود» مهم‌ترین رویکردی بود که اکثر بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی آن را دنبال می‌کردند و این‌گونه تفسیر می‌شد که هرگونه تغییر و تحرک از سوی هر دو طرف درگیر به مسائل پیش‌بینی‌نشده‌ای دامن خواهد زد که ممکن است نظم جدیدی ایجاد کرده و موازنه منطقه‌ای را تغییر دهد؛ بنابراین وضع موجود حفظ شد.
اگرچه ارمنستان نیز بر ادامه وضع فعلی تأکید داشت اما عوامل مختلف در داخل و خارج این کشور وجود داشت که نشان می‌داد به‌زودی اتفاقاتی در مورد مناطق اشغالی رخ خواهد داد. بنابراین در صحنه داخلی دو کشور آذربایجان و ارمنستان وضعیت متفاوت‌تر از آرامش بیرونی بود.
کشور ارمنستان که سال‌هاست با مسائلی از قبیل تحریم از سوی کشورهای پیرامونی، توسعه‌نیافتگی و بی‌کاری و مهم‌تر از همه مهاجرت منفی (مهاجرت جوانان به خارج) رنج می‌برد برای حفظ شرایط فعلی به دنبال لابی‌سازی و استمداد از طرف‌های غربی برای حفظ موقعیت خود در قره‌باغ بود و روی مشروعیت‌سازی از طریق بازیگران طرفدار لابی ارامنه، از جمله فرانسه و آمریکا حساب باز کرده بود، از طرفی نسبت به دشمنی دیرینه ترکیه و روسیه از سمت روسیه اطمینان‌خاطر نسبی بر حمایت از ارمنستان را احساس می‌کرد. دولت‌هایی که در این سال‌ها در ارمنستان روی کار می‌آمدند، از برگ قره‌باغ در عرصه داخلی هم بیشتر بهره می‌بردند و این عامل همواره سرپوشی بر ناتوانی دولت‌ها در بخش‌های مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی محسوب می‌شد؛ به‌ویژه دولت غرب‌گرای پاشینیان که اطمینان چندانی از حمایت پوتین هم نداشت.
اما در سمت دیگر آذربایجان گزینه‌های مختلفی را امتحان می‌کرد؛ ابتدا روی کمک ترکیه حساب ویژه‌ای باز کرده و معتقد بود که می‌تواند از پل ترکیه هم برای پیوستن به ناتو بهره ببرد و هم علایق فرهنگی ترکیه و آذربایجان می‌تواند راهگشا باشد. ضمن آنکه ترکیه انگیزه کافی برای ضربه‌زدن به ارمنستان را دارد. در حوزه داخلی، آذربایجان برعکس ارمنستان تحولات مثبتی را طی می‌کرد؛ افزایش درآمدهای نفتی و توسعه اقتصادی پیوسته (نزدیک به پنج تا شش درصد در سال) و بین‌المللی‌کردن اقتصاد این کشور از طریق ایجاد کنسرسیوم‌های نفتی و گازی و تولید رفاه نسبی و قدرت ملی بر سیاست خارجی توسعه‌گرای این کشور اثر گذاشته بود. توسعه توان نظامی و خریدهای حساب‌شده از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان سلاح در دنیا از جمله اسرائیل، آمریکا و ترکیه رفته‌رفته برای این کشور مزیت نظامی ایجاد می‌کرد تا انگیزه بازپس‌گیری مناطق ازدست‌رفته و جبران فجایع خونین 30 سال گذشته را پیدا کند؛ ضمن آنکه فشار محافل سیاسی و رقیب بر الهام علی‌اف رفته‌رفته حمله به مناطق اشغالی را به یک مطالبه ملی درآورده بود.
واقعیت مهم دیگر در منطقه، ابتکار عمل روسیه است، قفقاز جنوبی «خارج نزدیک» برای روسیه محسوب می‌شود و هر‌گونه تغییر اثرگذار بدون هماهنگی و همکاری روسیه امکان‌پذیر نیست. این عامل بیش از هرچیز بازیگران رقیب را در حالت روزمرگی قرار می‌دهد و انتظار تحول اساسی در منطقه را از بین می‌برد. به همین دلیل مناقشه قره‌باغ را مناقشه فریزشده به دست روسیه می‌پنداشتند. خطر مهم برای سلطه سنتی روسیه در این منطقه حکومت‌های غرب‌گرایی است که از طریق انقلاب‌های رنگی و حمایت‌های غرب روی کار می‌آیند و سالی نیست که دیکتاتورهای مورد حمایت روسیه با چالش آزادی و دموکراسی‌خواهی مردمانشان مواجه نباشند. به‌هر‌حال روسیه باید فکری برای این مشکل در درازمدت بکند. شاید خالی‌شدن پشت پاشینیان همان تاوان سختی است که باید یک حکومت غرب‌گرا در منطقه بدهد.
ترکیه بازیگر مهم در امورات مربوط به ترک‌های سراسر دنیاست. این کشور در راستای تقویت سیاست خارجی تهاجمی است. از این‌رو در سال‌های گذشته اقدامات مؤثری برای تقویت جبهه نظامی آذربایجان کرده است. این اقدامات از حمایت‌های معنوی گرفته تا آموزش‌های نظامی و اطلاعاتی را شامل می‌شود. نکته مهم در مورد ترکیه و روسیه با وجود تنش‌های دائمی در روابط دو کشور، عمل‌گرایی در سیاست خارجی و سیال‌بودن تعریف منافع ملی از سوی آنهاست. در هفت سال گذشته دو کشور نشان داده‌اند که بیش از پیش در ترسیم حوزه استحفاظی از منافع و امنیت ملی خود مهارت دارند و این همکاری‌ها را در مناطق مختلف جهان از جمله سوریه، مدیترانه شرقی، لیبی و بخش‌هایی از بالکان انجام داده و نتایج خوبی گرفته‌اند. هر دو بازیگر به خوبی از منافع فزاینده «بازی با حاصل‌جمع مثبت» خبر دارند و تضاد را مانع همکاری در جهان مبتنی بر برساخت نمی‌دانند. سازه‌انگاری بر هر دو سیاست خارجی سایه انداخته است.
در چنین شرایطی برخلاف باور تحلیلگران منطقه‌ای آذربایجان عزمی همگانی برای بازپس‌گیری مناطق اطراف قره‌باغ نشان داد. اگرچه پشتوانه قانونی پنج قطع‌نامه شورای امنیت سازمان ملل بسیار مهم بود اما پیشروی‌های این کشور سه مبنای اطلاعاتی، تسلیحاتی و تاکتیکی را در بر داشت؛ به‌طوری‌که در مدت 40 روز به دروازه‌های شوشا (که کلید ورود به قره‌باغ است) رسید و گذرگاه لاچین را که فضای تنفسی دولت خودخوانده با ارمنستان بود، قطع کرد. کلیه سامانه‌های دفاعی و پایگاه‌ها و پادگان‌های نظامی ارمنستان از طریق پهپادهای فوق‌پیشرفته نابود شد. از طریق تسلیحاتی که در 15 سال گذشته از اسرائیل و چند قدرت نظامی دیگر تأمین کرده بود، دست برتر در جنگ را پیدا کرد و سکوت روسیه و سازش‌پذیری منافع ملی ترکیه و روسیه بیشترین فرصت را در اختیار علی‌اف گذاشت. در روزهای آتی اگرچه نیروهای چریک پ.ک.ک توان جنگ خیابانی قابل‌توجهی به ارمنی‌های شوشا داده اما پیش‌بینی می‌شود با توجه به قطع راه ارتباطی زمینی ارمنستان، شوشا نیز به‌طور‌کامل سقوط کند و عرصه جدیدی در صحنه میدانی ایجاد شود.
در این جنگ ناتوانی ترتیبات امنیتی مینسک کاملا محسوس بود و برتری نظامی ادوات نظامی پیشرفته بار دیگر اهمیت رویکرد نوواقع‌گرایی را نمایان کرد. در صورت حل مناقشه به نفع آذربایجان وابستگی این کشور به روسیه بیشتر و عطش آن برای پیوستن و همکاری با ناتو و همچنین اسرائیل رفع خواهد شد.
ایران بازیگری قدرتمند در منطقه است اما در این نوع بحران‌ها پیش از آنکه فعال باشد، اقدامات واکنشی انجام می‌دهد. ماهیت سیاست خارجی در ایران پایه پسارویدادی دارد و از پیش‌بینی دقیق تحولات، آینده‌پژوهی در سیاست خارجی و امنیت ملی و نیز ابتکار عمل پیشارویدادی فاصله زیادی دارد. از طرفی چون سیاست خارجی مبنایی از پیش تعیین‌شده، سنتی و سلبی دارد، توان ایده‌پردازی و مشارکت با دیگران را در تعریف و بازتعریف منافع ملی خود ندارد. هرچند به دلیل برخورداری از برخی فاکتورها، قدرت منطقه‌ای مهمی به حساب می‌آید.
این تحولات به دلیل نزدیکی به مرزهای ایران و قرابت‌های ژئوپلیتیکی بیشترین اثر را بر ایران خواهد گذاشت (چه حین جنگ و چه پس از آن). مسائل زیادی به حوزه منافع ملی مربوط است که ایران می‌تواند نسبت به بیشینه‌سازی منافع خود اقدام کند. آینده روابط بازیگران منطقه‌ای و نفوذ آنها، رابطه قدرت‌ها با آذربایجان و ارمنستان پس از جنگ، آینده کشاکش قدرت درون این کشورها، فرصت‌های توسعه اقتصادی و ایجاد انحصار توسعه به دلیل نزدیکی مرزی و مسائلی از این دست ‌باید به‌صورت دقیق و در چند طرح مستقل سناریوسازی شود تا بار دیگر از یک اتفاق مهم بین‌المللی غافلگیر نشده و نقشی ایجابی، سازنده و مبتنی بر عمل‌گرایی ایفا کنیم. شاید این موضوع تلنگری باشد برای تمرین عمل‌گرایی در سیاست خارجی.

بحران قره‌باغ یکی از فرسوده‌ترین مناقشات تاریخی در منطقه قفقاز جنوبی است. پیامدهای سیاسی، اقتصادی و البته انسانی این مناقشه سال‌هاست بر روندهای جاری منطقه‌ای تأثیر گذاشته است و نه‌تنها دو کشور درگیر، بلکه بسیاری از بازیگران از این پدیده متأثر هستند. روسیه، ایران، ترکیه، گرجستان، اتحادیه اروپا و البته آمریکا در سال‌های گذشته تحولات این منطقه را با دقت پیگیری می‌کنند. «حفظ وضع موجود» مهم‌ترین رویکردی بود که اکثر بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی آن را دنبال می‌کردند و این‌گونه تفسیر می‌شد که هرگونه تغییر و تحرک از سوی هر دو طرف درگیر به مسائل پیش‌بینی‌نشده‌ای دامن خواهد زد که ممکن است نظم جدیدی ایجاد کرده و موازنه منطقه‌ای را تغییر دهد؛ بنابراین وضع موجود حفظ شد.
اگرچه ارمنستان نیز بر ادامه وضع فعلی تأکید داشت اما عوامل مختلف در داخل و خارج این کشور وجود داشت که نشان می‌داد به‌زودی اتفاقاتی در مورد مناطق اشغالی رخ خواهد داد. بنابراین در صحنه داخلی دو کشور آذربایجان و ارمنستان وضعیت متفاوت‌تر از آرامش بیرونی بود.
کشور ارمنستان که سال‌هاست با مسائلی از قبیل تحریم از سوی کشورهای پیرامونی، توسعه‌نیافتگی و بی‌کاری و مهم‌تر از همه مهاجرت منفی (مهاجرت جوانان به خارج) رنج می‌برد برای حفظ شرایط فعلی به دنبال لابی‌سازی و استمداد از طرف‌های غربی برای حفظ موقعیت خود در قره‌باغ بود و روی مشروعیت‌سازی از طریق بازیگران طرفدار لابی ارامنه، از جمله فرانسه و آمریکا حساب باز کرده بود، از طرفی نسبت به دشمنی دیرینه ترکیه و روسیه از سمت روسیه اطمینان‌خاطر نسبی بر حمایت از ارمنستان را احساس می‌کرد. دولت‌هایی که در این سال‌ها در ارمنستان روی کار می‌آمدند، از برگ قره‌باغ در عرصه داخلی هم بیشتر بهره می‌بردند و این عامل همواره سرپوشی بر ناتوانی دولت‌ها در بخش‌های مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی محسوب می‌شد؛ به‌ویژه دولت غرب‌گرای پاشینیان که اطمینان چندانی از حمایت پوتین هم نداشت.
اما در سمت دیگر آذربایجان گزینه‌های مختلفی را امتحان می‌کرد؛ ابتدا روی کمک ترکیه حساب ویژه‌ای باز کرده و معتقد بود که می‌تواند از پل ترکیه هم برای پیوستن به ناتو بهره ببرد و هم علایق فرهنگی ترکیه و آذربایجان می‌تواند راهگشا باشد. ضمن آنکه ترکیه انگیزه کافی برای ضربه‌زدن به ارمنستان را دارد. در حوزه داخلی، آذربایجان برعکس ارمنستان تحولات مثبتی را طی می‌کرد؛ افزایش درآمدهای نفتی و توسعه اقتصادی پیوسته (نزدیک به پنج تا شش درصد در سال) و بین‌المللی‌کردن اقتصاد این کشور از طریق ایجاد کنسرسیوم‌های نفتی و گازی و تولید رفاه نسبی و قدرت ملی بر سیاست خارجی توسعه‌گرای این کشور اثر گذاشته بود. توسعه توان نظامی و خریدهای حساب‌شده از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان سلاح در دنیا از جمله اسرائیل، آمریکا و ترکیه رفته‌رفته برای این کشور مزیت نظامی ایجاد می‌کرد تا انگیزه بازپس‌گیری مناطق ازدست‌رفته و جبران فجایع خونین 30 سال گذشته را پیدا کند؛ ضمن آنکه فشار محافل سیاسی و رقیب بر الهام علی‌اف رفته‌رفته حمله به مناطق اشغالی را به یک مطالبه ملی درآورده بود.
واقعیت مهم دیگر در منطقه، ابتکار عمل روسیه است، قفقاز جنوبی «خارج نزدیک» برای روسیه محسوب می‌شود و هر‌گونه تغییر اثرگذار بدون هماهنگی و همکاری روسیه امکان‌پذیر نیست. این عامل بیش از هرچیز بازیگران رقیب را در حالت روزمرگی قرار می‌دهد و انتظار تحول اساسی در منطقه را از بین می‌برد. به همین دلیل مناقشه قره‌باغ را مناقشه فریزشده به دست روسیه می‌پنداشتند. خطر مهم برای سلطه سنتی روسیه در این منطقه حکومت‌های غرب‌گرایی است که از طریق انقلاب‌های رنگی و حمایت‌های غرب روی کار می‌آیند و سالی نیست که دیکتاتورهای مورد حمایت روسیه با چالش آزادی و دموکراسی‌خواهی مردمانشان مواجه نباشند. به‌هر‌حال روسیه باید فکری برای این مشکل در درازمدت بکند. شاید خالی‌شدن پشت پاشینیان همان تاوان سختی است که باید یک حکومت غرب‌گرا در منطقه بدهد.
ترکیه بازیگر مهم در امورات مربوط به ترک‌های سراسر دنیاست. این کشور در راستای تقویت سیاست خارجی تهاجمی است. از این‌رو در سال‌های گذشته اقدامات مؤثری برای تقویت جبهه نظامی آذربایجان کرده است. این اقدامات از حمایت‌های معنوی گرفته تا آموزش‌های نظامی و اطلاعاتی را شامل می‌شود. نکته مهم در مورد ترکیه و روسیه با وجود تنش‌های دائمی در روابط دو کشور، عمل‌گرایی در سیاست خارجی و سیال‌بودن تعریف منافع ملی از سوی آنهاست. در هفت سال گذشته دو کشور نشان داده‌اند که بیش از پیش در ترسیم حوزه استحفاظی از منافع و امنیت ملی خود مهارت دارند و این همکاری‌ها را در مناطق مختلف جهان از جمله سوریه، مدیترانه شرقی، لیبی و بخش‌هایی از بالکان انجام داده و نتایج خوبی گرفته‌اند. هر دو بازیگر به خوبی از منافع فزاینده «بازی با حاصل‌جمع مثبت» خبر دارند و تضاد را مانع همکاری در جهان مبتنی بر برساخت نمی‌دانند. سازه‌انگاری بر هر دو سیاست خارجی سایه انداخته است.
در چنین شرایطی برخلاف باور تحلیلگران منطقه‌ای آذربایجان عزمی همگانی برای بازپس‌گیری مناطق اطراف قره‌باغ نشان داد. اگرچه پشتوانه قانونی پنج قطع‌نامه شورای امنیت سازمان ملل بسیار مهم بود اما پیشروی‌های این کشور سه مبنای اطلاعاتی، تسلیحاتی و تاکتیکی را در بر داشت؛ به‌طوری‌که در مدت 40 روز به دروازه‌های شوشا (که کلید ورود به قره‌باغ است) رسید و گذرگاه لاچین را که فضای تنفسی دولت خودخوانده با ارمنستان بود، قطع کرد. کلیه سامانه‌های دفاعی و پایگاه‌ها و پادگان‌های نظامی ارمنستان از طریق پهپادهای فوق‌پیشرفته نابود شد. از طریق تسلیحاتی که در 15 سال گذشته از اسرائیل و چند قدرت نظامی دیگر تأمین کرده بود، دست برتر در جنگ را پیدا کرد و سکوت روسیه و سازش‌پذیری منافع ملی ترکیه و روسیه بیشترین فرصت را در اختیار علی‌اف گذاشت. در روزهای آتی اگرچه نیروهای چریک پ.ک.ک توان جنگ خیابانی قابل‌توجهی به ارمنی‌های شوشا داده اما پیش‌بینی می‌شود با توجه به قطع راه ارتباطی زمینی ارمنستان، شوشا نیز به‌طور‌کامل سقوط کند و عرصه جدیدی در صحنه میدانی ایجاد شود.
در این جنگ ناتوانی ترتیبات امنیتی مینسک کاملا محسوس بود و برتری نظامی ادوات نظامی پیشرفته بار دیگر اهمیت رویکرد نوواقع‌گرایی را نمایان کرد. در صورت حل مناقشه به نفع آذربایجان وابستگی این کشور به روسیه بیشتر و عطش آن برای پیوستن و همکاری با ناتو و همچنین اسرائیل رفع خواهد شد.
ایران بازیگری قدرتمند در منطقه است اما در این نوع بحران‌ها پیش از آنکه فعال باشد، اقدامات واکنشی انجام می‌دهد. ماهیت سیاست خارجی در ایران پایه پسارویدادی دارد و از پیش‌بینی دقیق تحولات، آینده‌پژوهی در سیاست خارجی و امنیت ملی و نیز ابتکار عمل پیشارویدادی فاصله زیادی دارد. از طرفی چون سیاست خارجی مبنایی از پیش تعیین‌شده، سنتی و سلبی دارد، توان ایده‌پردازی و مشارکت با دیگران را در تعریف و بازتعریف منافع ملی خود ندارد. هرچند به دلیل برخورداری از برخی فاکتورها، قدرت منطقه‌ای مهمی به حساب می‌آید.
این تحولات به دلیل نزدیکی به مرزهای ایران و قرابت‌های ژئوپلیتیکی بیشترین اثر را بر ایران خواهد گذاشت (چه حین جنگ و چه پس از آن). مسائل زیادی به حوزه منافع ملی مربوط است که ایران می‌تواند نسبت به بیشینه‌سازی منافع خود اقدام کند. آینده روابط بازیگران منطقه‌ای و نفوذ آنها، رابطه قدرت‌ها با آذربایجان و ارمنستان پس از جنگ، آینده کشاکش قدرت درون این کشورها، فرصت‌های توسعه اقتصادی و ایجاد انحصار توسعه به دلیل نزدیکی مرزی و مسائلی از این دست ‌باید به‌صورت دقیق و در چند طرح مستقل سناریوسازی شود تا بار دیگر از یک اتفاق مهم بین‌المللی غافلگیر نشده و نقشی ایجابی، سازنده و مبتنی بر عمل‌گرایی ایفا کنیم. شاید این موضوع تلنگری باشد برای تمرین عمل‌گرایی در سیاست خارجی.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها