پرویز پورحسینی تکرارشدنی نیست
احمد امینی. کارگردان و فیلمنامهنویس
پرویز پورحسینی یکی از چند بازیگر مورد علاقه من بود. در اولین سریالی که در سال 75 در تلویزیون شروع کردم، «تصویر یک رؤیا» و تصویربرداری آن شش ماه ادامه داشت و بعد از یک سال به پخش رسید، خوشبختانه افتخار همکاری با پرویز پورحسینی را داشتم. پرویز پورحسینی در این سریال نقش کلیدی و مهمی بازی کرد؛ نقش پدر شخصیت جوان اصلی ما را که علی دهکردی ایفاگر آن بود. خوب به خاطرم دارم وقتی از او دعوت به همکاری کردم، در ابتدا خیلی خلاصه از قصه برایش گفتم. تا پیش از ساخت این سریال، تنها فیلم «سایههای هجوم» را ساخته بودم. فکر میکنم به این دلیل که کاری از من ندیده بود، در ابتدا درباره حضورش در سریال خیلی مطمئن نبود و تمایلی نشان نداد.
دو، سه جلسه مدام برای متقاعدکردنش تلاش کردم. گاهی حضوری و گاهی تلفنی درباره نقش صحبت کردیم و در نهایت خوشبختانه افتخار حضورش در سریال را پیدا کردیم. چه زمانی که مشغول ساخت سریال بودم و چه الان که درباره آن روزها صحبت میکنم، یقین دارم هیچکس بهجز پرویز پورحسینی عزیز نمیتوانست این نقش را اینقدر زیبا بازی کند. این روزها برخی لحظات بازیاش را مرور میکنم و هیچ بازیگر دیگری را نمیتوانم جای او متصور شوم.
این همکاری و دوستی زمینهساز ارتباط بیشتر ما با یکدیگر بود. تقریبا هر بار که کار سینمایی یا تلویزیونی شروع میکردم، اگر نقشی مناسب پرویز پورحسینی بود، حتما ابتدا با او تماس میگرفتم. گاهی امکان یا سعادت همکاری با او نصیبم میشد و برای بازی ابراز تمایل میکرد یا اینکه اگر این همکاری اتفاق نمیافتاد، به این دلیل بود که درگیر کار دیگری بود و هیچگاه دوست نداشت همزمان مسئولیت حضور در دو یا چند پروژه را عهدهدار شود و تمایل داشت تنها تمرکزش روی یک پروژه و نقش باشد. خوشحالم که در مدت همکاری، این اعتماد بین ما به وجود آمده بود که میدانست هر نقشی که من برای او در نظر میگیرم، حتما نقش مناسب و خوبی است و نتیجه هم رضایتبخش خواهد بود.
فکر میکنم سعادت داشتم که در چهار، پنج پروژه در کنارش باشم. به مرور و طی سالها این رفاقت صمیمانهتر شد و همدیگر را بیشتر درک میکردیم. مثل یک برادر بزرگتر دوستش داشتم و او هم همیشه به من محبت داشت. وقتی سالهای گذشته را مرور میکنم، حسرت روزهایی را میخورم که دوست داشتم او مقابل دوربینم بود و متأسفانه گاهی به دلیل مشغله کاری نمیتوانست حضور داشته باشد؛ مثل سریال «ماه و پلنگ» که این همکاری اتفاق نیفتاد. خوشحالم که سال 97 بار دیگر با هم درباره تجربه مجدد و حضورش در سریال جدیدم صحبت کردم؛ سریالی که نگارش آن یک سال زمان برد.
طبق معمول از او دعوت کردم و به راحتترین شکل ممکن قرارداد بست؛ بدون سختگیریهای مرسوم. پرویز پورحسینی ازجمله هنرمندانی بود که به شهادت همه کسانی که با او کار کردند، دغدغهاش دستمزد و پول بیشتر درخواستکردن نبود؛ تنها خواستهاش کارکردن در پروژهای بود که ابتدا با قصه و شخصیت ارتباط بگیرد، در گروه خوبی حضور داشته باشد و با کارگردانهای دلخواهش همکاری کند و در نهایت نتیجه کارش رضایتبخش باشد و برای رسیدن به این مقصود، با هوش، استعداد، تجربه و پختگی که داشت، نتیجه کارهایش درخشان بود. هیچگاه از خاطر نخواهم برد که این مرد نازنین با نظم، ترتیب، تعهد و مسئولیتپذیری مثالزدنی سر صحنه حضور داشت. یکی از منظمترین بازیگرانی بود که من افتخار همکاری با او را داشتم. شاید باورکردنش سخت باشد، اما بدون ذرهای تأخیر همیشه بهموقع سر کار حاضر میشد. بلافاصله بعد از یک سلام و احوالپرسی، اولین چیزی که از من میخواست، دکوپاژ صحنههای روز فیلمبرداری بود. دیالوگهایش را برای اینکه بهتر حفظ کند، خودش مجدد مینوشت. حافظه بینظیرش باعث میشد بدون ذرهای خطا، خط به خط دیالوگها را آنطور که نوشته شده بود، ادا کند.
به دلیل تجربه تئاتریاش، بسیار منظم و پایبند به اصول بود. همه این ویژگی را بگذارید کنار زلالی، شرافت، پاکی و بیریاییاش که در وجود این مرد نازنین نهادینه شده بود. پرویز پورحسینی به معنای واقعی کلمه محبوب بود. محبوبیت او در پروژههایی که حضور داشت، کاملا حس میشد؛ از تعامل و همدلی با بازیگران و همکارانش گرفته تا سایر اعضای گروه که شاید کمترین تعامل را با بازیگران داشتند. همه از اخلاق خوب، رفتار مهربانانه و برخورد خوبش تعریف میکردند و لذت میبردند. او برخلاف برخی دیگر از بازیگران که شاید دوربودن از سایر اعضای گروه را نوعی تفاخر بدانند، همواره فروتن و خالصانه برخورد میکرد. فقدان پرویز پورحسینی عزیز، بازیگری با چنین تواناییها و با این سابقه، پختگی و تجربه بسیار و ذوق و قریحهای که در کمتر بازیگری دیدم، برای سینما، تلویزیون و تئاتر ایران فاجعه بزرگی است. پرویز پورحسینی اگر نگویم بدون جانشین است، اما میتوانم ادعا کنم سالها خواهد گذشت و قطعا هیچ بازیگری را در حد و اندازه او نخواهیم داشت. معتقدم پرویز پورحسینی به جایگاهی که حقش بود نرسید؛ برای این حرف هم استدلالهای خودم را دارم.
او از بازیگرانی بود که هیچگاه روحیه خودنمایانه نداشت. متأسفانه میبینیم که بسیاری از بازیگران بدون داشتن استعداد خاصی، تنها به دلیل خودنمایی بیشتر دیده میشوند؛ بدون اینکه به معنای واقعی هنرمند باشند. به همین دلیل معتقدم فردی همچون پرویز پورحسینی با چنین استعدادی شگرف و مثالزدنی، به این دلیل که همیشه دنبال کار خودش بود و به دور از هیاهو زندگی میکرد، در بسیاری از مواقع از نظرها پنهان شد و به جایگاه واقعیای که حقش بود نرسید.
بسیاری از همدورهایهای او به جایگاهی رسیدند که بیشتر دربارهشان صحبت شد، اما درباره پرویز کمتر این اتفاق افتاد. حالا که نیست و از وجود نازنینش بیبهره ماندیم، روزها، ماهها و سالهای آینده به یقین، تمام دستاندرکاران این حرفه متوجه خواهند شد که چه گوهر گرانبهایی را از دست دادهایم. پرویز پورحسینی تکرارشدنی نیست؛ به این جمله به یقین ایمان دارم و هیچ جملهای نمیتواند غم بزرگ ازدستدادن او را توصیف کند.
پرویز پورحسینی یکی از چند بازیگر مورد علاقه من بود. در اولین سریالی که در سال 75 در تلویزیون شروع کردم، «تصویر یک رؤیا» و تصویربرداری آن شش ماه ادامه داشت و بعد از یک سال به پخش رسید، خوشبختانه افتخار همکاری با پرویز پورحسینی را داشتم. پرویز پورحسینی در این سریال نقش کلیدی و مهمی بازی کرد؛ نقش پدر شخصیت جوان اصلی ما را که علی دهکردی ایفاگر آن بود. خوب به خاطرم دارم وقتی از او دعوت به همکاری کردم، در ابتدا خیلی خلاصه از قصه برایش گفتم. تا پیش از ساخت این سریال، تنها فیلم «سایههای هجوم» را ساخته بودم. فکر میکنم به این دلیل که کاری از من ندیده بود، در ابتدا درباره حضورش در سریال خیلی مطمئن نبود و تمایلی نشان نداد.
دو، سه جلسه مدام برای متقاعدکردنش تلاش کردم. گاهی حضوری و گاهی تلفنی درباره نقش صحبت کردیم و در نهایت خوشبختانه افتخار حضورش در سریال را پیدا کردیم. چه زمانی که مشغول ساخت سریال بودم و چه الان که درباره آن روزها صحبت میکنم، یقین دارم هیچکس بهجز پرویز پورحسینی عزیز نمیتوانست این نقش را اینقدر زیبا بازی کند. این روزها برخی لحظات بازیاش را مرور میکنم و هیچ بازیگر دیگری را نمیتوانم جای او متصور شوم.
این همکاری و دوستی زمینهساز ارتباط بیشتر ما با یکدیگر بود. تقریبا هر بار که کار سینمایی یا تلویزیونی شروع میکردم، اگر نقشی مناسب پرویز پورحسینی بود، حتما ابتدا با او تماس میگرفتم. گاهی امکان یا سعادت همکاری با او نصیبم میشد و برای بازی ابراز تمایل میکرد یا اینکه اگر این همکاری اتفاق نمیافتاد، به این دلیل بود که درگیر کار دیگری بود و هیچگاه دوست نداشت همزمان مسئولیت حضور در دو یا چند پروژه را عهدهدار شود و تمایل داشت تنها تمرکزش روی یک پروژه و نقش باشد. خوشحالم که در مدت همکاری، این اعتماد بین ما به وجود آمده بود که میدانست هر نقشی که من برای او در نظر میگیرم، حتما نقش مناسب و خوبی است و نتیجه هم رضایتبخش خواهد بود.
فکر میکنم سعادت داشتم که در چهار، پنج پروژه در کنارش باشم. به مرور و طی سالها این رفاقت صمیمانهتر شد و همدیگر را بیشتر درک میکردیم. مثل یک برادر بزرگتر دوستش داشتم و او هم همیشه به من محبت داشت. وقتی سالهای گذشته را مرور میکنم، حسرت روزهایی را میخورم که دوست داشتم او مقابل دوربینم بود و متأسفانه گاهی به دلیل مشغله کاری نمیتوانست حضور داشته باشد؛ مثل سریال «ماه و پلنگ» که این همکاری اتفاق نیفتاد. خوشحالم که سال 97 بار دیگر با هم درباره تجربه مجدد و حضورش در سریال جدیدم صحبت کردم؛ سریالی که نگارش آن یک سال زمان برد.
طبق معمول از او دعوت کردم و به راحتترین شکل ممکن قرارداد بست؛ بدون سختگیریهای مرسوم. پرویز پورحسینی ازجمله هنرمندانی بود که به شهادت همه کسانی که با او کار کردند، دغدغهاش دستمزد و پول بیشتر درخواستکردن نبود؛ تنها خواستهاش کارکردن در پروژهای بود که ابتدا با قصه و شخصیت ارتباط بگیرد، در گروه خوبی حضور داشته باشد و با کارگردانهای دلخواهش همکاری کند و در نهایت نتیجه کارش رضایتبخش باشد و برای رسیدن به این مقصود، با هوش، استعداد، تجربه و پختگی که داشت، نتیجه کارهایش درخشان بود. هیچگاه از خاطر نخواهم برد که این مرد نازنین با نظم، ترتیب، تعهد و مسئولیتپذیری مثالزدنی سر صحنه حضور داشت. یکی از منظمترین بازیگرانی بود که من افتخار همکاری با او را داشتم. شاید باورکردنش سخت باشد، اما بدون ذرهای تأخیر همیشه بهموقع سر کار حاضر میشد. بلافاصله بعد از یک سلام و احوالپرسی، اولین چیزی که از من میخواست، دکوپاژ صحنههای روز فیلمبرداری بود. دیالوگهایش را برای اینکه بهتر حفظ کند، خودش مجدد مینوشت. حافظه بینظیرش باعث میشد بدون ذرهای خطا، خط به خط دیالوگها را آنطور که نوشته شده بود، ادا کند.
به دلیل تجربه تئاتریاش، بسیار منظم و پایبند به اصول بود. همه این ویژگی را بگذارید کنار زلالی، شرافت، پاکی و بیریاییاش که در وجود این مرد نازنین نهادینه شده بود. پرویز پورحسینی به معنای واقعی کلمه محبوب بود. محبوبیت او در پروژههایی که حضور داشت، کاملا حس میشد؛ از تعامل و همدلی با بازیگران و همکارانش گرفته تا سایر اعضای گروه که شاید کمترین تعامل را با بازیگران داشتند. همه از اخلاق خوب، رفتار مهربانانه و برخورد خوبش تعریف میکردند و لذت میبردند. او برخلاف برخی دیگر از بازیگران که شاید دوربودن از سایر اعضای گروه را نوعی تفاخر بدانند، همواره فروتن و خالصانه برخورد میکرد. فقدان پرویز پورحسینی عزیز، بازیگری با چنین تواناییها و با این سابقه، پختگی و تجربه بسیار و ذوق و قریحهای که در کمتر بازیگری دیدم، برای سینما، تلویزیون و تئاتر ایران فاجعه بزرگی است. پرویز پورحسینی اگر نگویم بدون جانشین است، اما میتوانم ادعا کنم سالها خواهد گذشت و قطعا هیچ بازیگری را در حد و اندازه او نخواهیم داشت. معتقدم پرویز پورحسینی به جایگاهی که حقش بود نرسید؛ برای این حرف هم استدلالهای خودم را دارم.
او از بازیگرانی بود که هیچگاه روحیه خودنمایانه نداشت. متأسفانه میبینیم که بسیاری از بازیگران بدون داشتن استعداد خاصی، تنها به دلیل خودنمایی بیشتر دیده میشوند؛ بدون اینکه به معنای واقعی هنرمند باشند. به همین دلیل معتقدم فردی همچون پرویز پورحسینی با چنین استعدادی شگرف و مثالزدنی، به این دلیل که همیشه دنبال کار خودش بود و به دور از هیاهو زندگی میکرد، در بسیاری از مواقع از نظرها پنهان شد و به جایگاه واقعیای که حقش بود نرسید.
بسیاری از همدورهایهای او به جایگاهی رسیدند که بیشتر دربارهشان صحبت شد، اما درباره پرویز کمتر این اتفاق افتاد. حالا که نیست و از وجود نازنینش بیبهره ماندیم، روزها، ماهها و سالهای آینده به یقین، تمام دستاندرکاران این حرفه متوجه خواهند شد که چه گوهر گرانبهایی را از دست دادهایم. پرویز پورحسینی تکرارشدنی نیست؛ به این جمله به یقین ایمان دارم و هیچ جملهای نمیتواند غم بزرگ ازدستدادن او را توصیف کند.