|

شکل‌های زندگی: به مناسبت انتشار «پطرزبورگ» آندره بیه‌لی

شخصیت پطرزبورگ

نادر شهريوري (صدقي)

در پطرزبورگ قطعیتی وجود ندارد، چون پایه‌های آن بر آب بنا شده است. این شهر باشکوه که از بطن تالاب‌های شمالی و در اقلیمی مه‌آلود سر برآورده بود، روسیه را سخت متأثر از حضور خود کرده بود. قدمت پطرزبورگ به بیش از سه قرن بازمی‌گردد، به زمانی که پطر کبیر آن را بنا نهاده بود. تزار دوست می‌داشت آن را پایتخت روسیه کند تا از شر مسکوی به‌دردنخور با آداب و رسوم کهنه، قدیمی و ارتدکسی‌اش رهایی یابد. پطرزبورگ مستعد ایفای چنین نقشی بود. پطرزبورگ می‌خواست در همان حال که جای پایی در روسیه دارد، پنجره‌ای به سوی اروپا باشد. بدین منظور پطرزبورگ آماده هرگونه کمکی برای تغییر بود، این البته به ماهیت پطرزبورگ برمی‌گشت، شهری سیال که پایه‌های آن بر آب بنا شده بود.

بسیاری پطرزبورگ را به فوتورنا، ایزدبانوی بخت شبیه می‌دانند که هر بار خود را به شکلی تازه می‌آراید. گاه به صورت زنی نابینا که پارچه‌ای به چشم بسته و در مسیرهای نامعلوم گام برمی‌دارد تا بیانگر بختی باشد که یکباره ظاهر می‌شود و گاه در هیئت سکاندار کشتی که بر روی آب‌های خروشان شناور است. در همه حال پطرزبورگ به صورت «بختی نابهنگام» ظاهر می‌شود که بیشتر شباهت به توپی پیدا می‌کند که بیانگر عدم قطعیت و در چرخش بودن بخت و اقبال است. چه بسیار به همین دلیل هم باشد که پطرزبورگ واکنش‌هایی مختلف برمی‌انگیزد؛ برای برخی به صحنه تئاتر شباهت پیدا می‌کند با نمایی خیره‌کننده و خیابان‌های آشنا و جاافتاده مملو از سالن‌های خوش‌گذرانی و برای برخی دیگر شهری تصنعی، نمور و حتی گناهکار به حساب می‌آید که بر روی اجساد هزاران تن از سازندگانش بنا شده است. شهری نفرین‌شده برآمده از یک تراژدی روسی و نه همچون شهری جاافتاده و مسیحی مانند مسکو.
پطرزبورگ در ادبیات جهان نقشی مهم ایفا می‌کند. «از منظومه سوار مفرغی پوشکین که مشهورترین یادمان شهر را برجسته می‌کند و رمان بی‌بی پیک و پطرزبورگ شوم گوگول و حکایت‌هایش، پالتو و دماغ و شنل تا جنایت و مکافات داستایفسکی همگی نقشه شهر را با راه‌رفتن و دویدن و سواری در خیابان‌های پطرزبورگ برایمان ترسیم می‌کنند1». به‌رغم اینها پطرزبورگ نقشی به مراتب فراتر از آنچه به نظر می‌آید دارد؛ این را می‌توان از چشم‌انداز نویسندگان به پطرزبورگ دریافت. داستایفسکی به دفعات پطرزبورگ را شهری شیطانی، برانگیزاننده و پدیدآور خیالاتی هولناک معرفی می‌کند که نسبتش با روسیه نسبت سراب با واقعیت و یا نقابی فریبنده با سیمایی واقعی است. در اینجا داستایفسکی بیشتر به ذات، بن و یا پایه‌های پطرزبورگ توجه می‌کند. به نظر داستایفسکی پطرزبورگ آن‌گونه که خود را نشان می‌دهد نیست زیرا خودی -بودی- ندارد، زیرا این شهر بر پایه‌های ثابت و استواری بنا نشده است بلکه بر «هیچ»، بر «نیهیلیسم» بنا شده است: بر جریان شناور آب که به هیچ‌رو تعین پیدا نمی‌کند و هر بار به شکلی تازه ظاهر می‌شود؛ چه بسا به همین دلیل است که همواره با نقاب ظاهر می‌شود. نقاب بخشی جدایی‌ناپذیر از شخصیت پطرزبورگ است. اما در نقاب‌هایی که پطرزبورگ به صورت می‌زند نیرویی برانگیزاننده وجود دارد که آدم‌ها را برمی‌انگیزاند و محرکشان می‌شود و در واقع به توهماتشان دامن می‌زند تا بدان اندازه که می‌پندارند پطرزبورگ «ایزدبانوی بخت» است که گرد وجودشان می‌چرخد و بنابراین تصمیم می‌گیرند به استقبال بخت بروند و ایزدبانو را به چنگ آورند. به نظر داستایفسکی در هیچ شهر دیگری، روح مکان نمی‌تواند این همه تب و تاب هولناک در جان آدمی پدید آورد، به همین دلیل اکسیون «جنایت و مکافات» تنها در پطرزبورگ می‌تواند رخ دهد، مقصود آن است که شخصیت‌هایی مانند راسکولنیکوف، کیریلوف و... تنها در کوچه پس‌کوچه‌های پطرزبورگ است که در توهم انجام کارهای بزرگ می‌سوزند.
اما این تنها داستایفسکی نیست که با نگاهی فلسفی-متافیزیکی به پطرزبورگ می‌پردازد بلکه دیگر نویسندگان مهم و ازجمله شاعر و نویسنده روس آندره بیه‌لی (1934-1880) با نگاهی موشکافانه به پطرزبورگ می‌نگرد. «پطرزبورگ» نام رمانی بلند از بیه‌لی است، او در این رمان از منظری دیگر به پطرزبورگ نگاه می‌کند تا چهره‌ای متفاوت از آن ارائه دهد. بیه‌لی قبل از هر چیز به نسلی از هنرمندان سمبولیست مانند الکساندر بلوک، والری بریوسوف و همچنین چهره‌های ادبی مانند ویچسلاف ایوانوف و گرمویلف تعلق دارد که با ایده‌هایی تازه به مسائل پیرامون توجه نشان می‌دهند. بیه‌لی نیز بر این باور است که پطرزبورگ شهری غیرقابل پیش‌بینی است که خود را به دست امواج شناور آب و تصاویر -نقاب‌ها- و نقش‌های غریب می‌سپارد تا زندگی‌های پی‌درپی تازه‌ای را تجربه کند. این تلقی از پطرزبورگ ریشه در سنت سمبولیسم دارد که بیه‌لی در آن سنت جای می‌گیرد. سمبل‌ها به خاطر دوری از هر نوع مفاهیم قراردادی و تداعی‌های رسمی به ناگزیر در سرنوشتی نامعلوم قدم می‌گذارند تا آفریننده شکل‌های تجربه‌نشده‌ای از زیستن باشند. زندگی سمبلیک «پطرزبورگ» نمونه‌ای از چنین زیستنی است و «حتی تغییرات نامش هم سرنوشتش را نشان می‌دهد: از شکل آلمانی به روسی و بعد هم که پطر جای به لنین می‌دهد. مهد انقلاب هم بوده، بدبیاری زیاد داشته از جمله نهصد روز محاصره و یخ‌بندان و گرسنگی در جنگ جهانی دوم2».
بیه‌لی اگرچه مانند قهرمان یادداشت‌های مرد زیرزمینی داستایفسکی بر انتزاعی‌بودن پطرزبورگ تأکید می‌کند اما بر این باور است که پطرزبورگ بر سطحی افقی خود را گسترش داده است: به منزله سیستمی از جزایر کانال‌ها و بلوارها که مرکز آن نه در جایی معین بلکه بر خطی ساحلی جای گرفته است3». نبود مرکزی ثابت در شهری با وسعت پطرزبورگ اگرچه وجهی سمبلیک دارد اما دلالت بر نیهیلیستی‌بودن پطرزبورگ نیز است*. سخن اساسی بیه‌لی بر ارائه چنین ایده‌ای بر این زیبایی‌شناسی فرمالیستی استوار است که «نمود هرگونه که باشد، ذات نیز به همان‌گونه است**4». این ایده نیچه‌ای بیان شخصیت نیهیلیستی پطرزبورگ است: وقتی شهری بر آب بنا شده باشد از آن توقعی جز این نمی‌توان داشت که شهروندان خود را در سطح افقی خویش به این طرف و آن طرف و گاه حتی تا لبه پرتگاه نیستی بکشاند.
بازخوانی رمان «جنایت و مکافات» که سخت متأثر از «بی‌بی پیک» پوشکین است، در همان حال که خواننده را با حال و هوای متن‌های پطرزبورگی آشنا می‌کند به درک رمان «پطرزبورگ» نیز یاری می‌رساند. به رغم تفاوت‌های ظاهری که میان هرمان، شخصیت‌ «بی‌بی‌ پیک»، با راسکولنیکوفِ «جنایت و مکافات» وجود دارد، در اصل میانشان شباهتی خانوادگی وجود دارد. وجه اشتراک این دو شخصیت شور و سودای اجتماعی و بلندپروازی فردیتی است که می‌کوشد تجارب روزمره را در قالب الگوهای مجرد درآورد و واقعیت را تابعی از خواست خود کند. شور و شوق جادویی که در‌عین‌‌حال از حال‌و‌هوای پطرزبورگ نشئت می‌گیرد. آموزه نیچه‌ای «اعمال اراده» به واقعیت آنان را در مسیر سرنوشتی نامعلوم قرار می‌دهد. شخصیت‌های رمان «پطرزبورگ» بیه‌لی نیز مانند نیکلای ایوانویچ و یا دودکین در مسیر سرنوشتی نامعلوم قرار می‌گیرند. علاوه بر این بیه‌لی با رمان پطرزبورگ برداشتی نو از انسان، جایگاه و ظرفیت‌های وی ارائه می‌دهد. این رمان که در بحبوحه شکست روسیه از ژاپن و در حال و هوای انقلابی روسیه 1905 انتشار یافته بر ایده «ابرانسان» نیچه صحه می‌گذارد. ابرانسان‌هایی در قالب آنارشیست‌ها و انقلابیون حرفه‌ای در روسیه آستانه قرن بیستم که درصدد آن بودند تا واقعیت را تابعی از خواست‌های خود کنند.
پطرزبورگ بیه‌لی با کشیدن خط بطلان بر هرگونه اندیشه آرمان‌شهری نقطه عزیمت رفتار انسانی را اراده معطوف به قدرتی می‌داند که می‌خواهد واقعیت را تابعی از خواست خود کند. او به آنارشیست‌ها و انقلابیونی که می‌خواهند جهان را تغییر دهند و یا چنان که نیچه می‌گوید آن را تابعی از خواست خود کنند می‌گوید: «شما هم نیچه‌ای هستید هرچند اعتراف نمی‌کنید5». او انسان‌دوستی و علاقه آنارشیست‌ها به توده‌ها را نقابی می‌داند که پطرزبورگ در اختیارشان می‌گذارد. «...از نظر ما نیچه‌ای‌ها، توده‌ها که (به قول شما) غرایز اجتماعی آنها را به حرکت درمی‌آورد،‌ به آلت فعل بدل می‌شوند، حال آنکه کل آدم‌ها (حتی کسانی چون شما) صفحه کلیدند که انگشتان پران پیانوزن بر آن حرکت می‌کند و بر همه موانع فائق می‌آید6». بیه‌لی هر رمان را بازی «قائم‌به‌شک» با خواننده می‌داند. بازی «قائم‌به‌شک» عنوان بامسمایی است، با پطرزبورگ بازی گستردگی وسیع‌تری پیدا می‌کند به خصوص آنکه پطرزبورگ خود بازیگری است که پطرزبورگی‌ها را ترغیب به بازی قائم‌به‌شکی می‌کند که در آن قطعیتی وجود ندارد.
پی‌نوشت‌ها:
* ایده نیهیلیستی بر این مبنا استوار است که یک حقیقت یا به تعبیر سمبولیک تک‌مرکزیتی وجود ندارد بلکه انواع متنوعی مرکز و یا حقیقت وجود دارد که هیچ‌کدام بر دیگری برتری ندارد.
** اسکار وایلد نیای فکری بیه‌لی نیز بر این باور بود که «نمود هرگونه که باشد ذات نیز به همان‌گونه است. او می‌گوید راز جهان در‌ آن چیزی است که آشکار است نه آنچه به چشم نمی‌آید».
1، 2) پدرکشی در ادبیات، مصاحبه با فرزانه طاهری
3) «تجربه مدرنیته»، مارشال برمن، ترجمه مراد فرهادپور
4، 5 و 6) پطرزبورگ، آندره‌ بیه‌لی،‌ ترجمه فرزانه طاهری

در پطرزبورگ قطعیتی وجود ندارد، چون پایه‌های آن بر آب بنا شده است. این شهر باشکوه که از بطن تالاب‌های شمالی و در اقلیمی مه‌آلود سر برآورده بود، روسیه را سخت متأثر از حضور خود کرده بود. قدمت پطرزبورگ به بیش از سه قرن بازمی‌گردد، به زمانی که پطر کبیر آن را بنا نهاده بود. تزار دوست می‌داشت آن را پایتخت روسیه کند تا از شر مسکوی به‌دردنخور با آداب و رسوم کهنه، قدیمی و ارتدکسی‌اش رهایی یابد. پطرزبورگ مستعد ایفای چنین نقشی بود. پطرزبورگ می‌خواست در همان حال که جای پایی در روسیه دارد، پنجره‌ای به سوی اروپا باشد. بدین منظور پطرزبورگ آماده هرگونه کمکی برای تغییر بود، این البته به ماهیت پطرزبورگ برمی‌گشت، شهری سیال که پایه‌های آن بر آب بنا شده بود.

بسیاری پطرزبورگ را به فوتورنا، ایزدبانوی بخت شبیه می‌دانند که هر بار خود را به شکلی تازه می‌آراید. گاه به صورت زنی نابینا که پارچه‌ای به چشم بسته و در مسیرهای نامعلوم گام برمی‌دارد تا بیانگر بختی باشد که یکباره ظاهر می‌شود و گاه در هیئت سکاندار کشتی که بر روی آب‌های خروشان شناور است. در همه حال پطرزبورگ به صورت «بختی نابهنگام» ظاهر می‌شود که بیشتر شباهت به توپی پیدا می‌کند که بیانگر عدم قطعیت و در چرخش بودن بخت و اقبال است. چه بسیار به همین دلیل هم باشد که پطرزبورگ واکنش‌هایی مختلف برمی‌انگیزد؛ برای برخی به صحنه تئاتر شباهت پیدا می‌کند با نمایی خیره‌کننده و خیابان‌های آشنا و جاافتاده مملو از سالن‌های خوش‌گذرانی و برای برخی دیگر شهری تصنعی، نمور و حتی گناهکار به حساب می‌آید که بر روی اجساد هزاران تن از سازندگانش بنا شده است. شهری نفرین‌شده برآمده از یک تراژدی روسی و نه همچون شهری جاافتاده و مسیحی مانند مسکو.
پطرزبورگ در ادبیات جهان نقشی مهم ایفا می‌کند. «از منظومه سوار مفرغی پوشکین که مشهورترین یادمان شهر را برجسته می‌کند و رمان بی‌بی پیک و پطرزبورگ شوم گوگول و حکایت‌هایش، پالتو و دماغ و شنل تا جنایت و مکافات داستایفسکی همگی نقشه شهر را با راه‌رفتن و دویدن و سواری در خیابان‌های پطرزبورگ برایمان ترسیم می‌کنند1». به‌رغم اینها پطرزبورگ نقشی به مراتب فراتر از آنچه به نظر می‌آید دارد؛ این را می‌توان از چشم‌انداز نویسندگان به پطرزبورگ دریافت. داستایفسکی به دفعات پطرزبورگ را شهری شیطانی، برانگیزاننده و پدیدآور خیالاتی هولناک معرفی می‌کند که نسبتش با روسیه نسبت سراب با واقعیت و یا نقابی فریبنده با سیمایی واقعی است. در اینجا داستایفسکی بیشتر به ذات، بن و یا پایه‌های پطرزبورگ توجه می‌کند. به نظر داستایفسکی پطرزبورگ آن‌گونه که خود را نشان می‌دهد نیست زیرا خودی -بودی- ندارد، زیرا این شهر بر پایه‌های ثابت و استواری بنا نشده است بلکه بر «هیچ»، بر «نیهیلیسم» بنا شده است: بر جریان شناور آب که به هیچ‌رو تعین پیدا نمی‌کند و هر بار به شکلی تازه ظاهر می‌شود؛ چه بسا به همین دلیل است که همواره با نقاب ظاهر می‌شود. نقاب بخشی جدایی‌ناپذیر از شخصیت پطرزبورگ است. اما در نقاب‌هایی که پطرزبورگ به صورت می‌زند نیرویی برانگیزاننده وجود دارد که آدم‌ها را برمی‌انگیزاند و محرکشان می‌شود و در واقع به توهماتشان دامن می‌زند تا بدان اندازه که می‌پندارند پطرزبورگ «ایزدبانوی بخت» است که گرد وجودشان می‌چرخد و بنابراین تصمیم می‌گیرند به استقبال بخت بروند و ایزدبانو را به چنگ آورند. به نظر داستایفسکی در هیچ شهر دیگری، روح مکان نمی‌تواند این همه تب و تاب هولناک در جان آدمی پدید آورد، به همین دلیل اکسیون «جنایت و مکافات» تنها در پطرزبورگ می‌تواند رخ دهد، مقصود آن است که شخصیت‌هایی مانند راسکولنیکوف، کیریلوف و... تنها در کوچه پس‌کوچه‌های پطرزبورگ است که در توهم انجام کارهای بزرگ می‌سوزند.
اما این تنها داستایفسکی نیست که با نگاهی فلسفی-متافیزیکی به پطرزبورگ می‌پردازد بلکه دیگر نویسندگان مهم و ازجمله شاعر و نویسنده روس آندره بیه‌لی (1934-1880) با نگاهی موشکافانه به پطرزبورگ می‌نگرد. «پطرزبورگ» نام رمانی بلند از بیه‌لی است، او در این رمان از منظری دیگر به پطرزبورگ نگاه می‌کند تا چهره‌ای متفاوت از آن ارائه دهد. بیه‌لی قبل از هر چیز به نسلی از هنرمندان سمبولیست مانند الکساندر بلوک، والری بریوسوف و همچنین چهره‌های ادبی مانند ویچسلاف ایوانوف و گرمویلف تعلق دارد که با ایده‌هایی تازه به مسائل پیرامون توجه نشان می‌دهند. بیه‌لی نیز بر این باور است که پطرزبورگ شهری غیرقابل پیش‌بینی است که خود را به دست امواج شناور آب و تصاویر -نقاب‌ها- و نقش‌های غریب می‌سپارد تا زندگی‌های پی‌درپی تازه‌ای را تجربه کند. این تلقی از پطرزبورگ ریشه در سنت سمبولیسم دارد که بیه‌لی در آن سنت جای می‌گیرد. سمبل‌ها به خاطر دوری از هر نوع مفاهیم قراردادی و تداعی‌های رسمی به ناگزیر در سرنوشتی نامعلوم قدم می‌گذارند تا آفریننده شکل‌های تجربه‌نشده‌ای از زیستن باشند. زندگی سمبلیک «پطرزبورگ» نمونه‌ای از چنین زیستنی است و «حتی تغییرات نامش هم سرنوشتش را نشان می‌دهد: از شکل آلمانی به روسی و بعد هم که پطر جای به لنین می‌دهد. مهد انقلاب هم بوده، بدبیاری زیاد داشته از جمله نهصد روز محاصره و یخ‌بندان و گرسنگی در جنگ جهانی دوم2».
بیه‌لی اگرچه مانند قهرمان یادداشت‌های مرد زیرزمینی داستایفسکی بر انتزاعی‌بودن پطرزبورگ تأکید می‌کند اما بر این باور است که پطرزبورگ بر سطحی افقی خود را گسترش داده است: به منزله سیستمی از جزایر کانال‌ها و بلوارها که مرکز آن نه در جایی معین بلکه بر خطی ساحلی جای گرفته است3». نبود مرکزی ثابت در شهری با وسعت پطرزبورگ اگرچه وجهی سمبلیک دارد اما دلالت بر نیهیلیستی‌بودن پطرزبورگ نیز است*. سخن اساسی بیه‌لی بر ارائه چنین ایده‌ای بر این زیبایی‌شناسی فرمالیستی استوار است که «نمود هرگونه که باشد، ذات نیز به همان‌گونه است**4». این ایده نیچه‌ای بیان شخصیت نیهیلیستی پطرزبورگ است: وقتی شهری بر آب بنا شده باشد از آن توقعی جز این نمی‌توان داشت که شهروندان خود را در سطح افقی خویش به این طرف و آن طرف و گاه حتی تا لبه پرتگاه نیستی بکشاند.
بازخوانی رمان «جنایت و مکافات» که سخت متأثر از «بی‌بی پیک» پوشکین است، در همان حال که خواننده را با حال و هوای متن‌های پطرزبورگی آشنا می‌کند به درک رمان «پطرزبورگ» نیز یاری می‌رساند. به رغم تفاوت‌های ظاهری که میان هرمان، شخصیت‌ «بی‌بی‌ پیک»، با راسکولنیکوفِ «جنایت و مکافات» وجود دارد، در اصل میانشان شباهتی خانوادگی وجود دارد. وجه اشتراک این دو شخصیت شور و سودای اجتماعی و بلندپروازی فردیتی است که می‌کوشد تجارب روزمره را در قالب الگوهای مجرد درآورد و واقعیت را تابعی از خواست خود کند. شور و شوق جادویی که در‌عین‌‌حال از حال‌و‌هوای پطرزبورگ نشئت می‌گیرد. آموزه نیچه‌ای «اعمال اراده» به واقعیت آنان را در مسیر سرنوشتی نامعلوم قرار می‌دهد. شخصیت‌های رمان «پطرزبورگ» بیه‌لی نیز مانند نیکلای ایوانویچ و یا دودکین در مسیر سرنوشتی نامعلوم قرار می‌گیرند. علاوه بر این بیه‌لی با رمان پطرزبورگ برداشتی نو از انسان، جایگاه و ظرفیت‌های وی ارائه می‌دهد. این رمان که در بحبوحه شکست روسیه از ژاپن و در حال و هوای انقلابی روسیه 1905 انتشار یافته بر ایده «ابرانسان» نیچه صحه می‌گذارد. ابرانسان‌هایی در قالب آنارشیست‌ها و انقلابیون حرفه‌ای در روسیه آستانه قرن بیستم که درصدد آن بودند تا واقعیت را تابعی از خواست‌های خود کنند.
پطرزبورگ بیه‌لی با کشیدن خط بطلان بر هرگونه اندیشه آرمان‌شهری نقطه عزیمت رفتار انسانی را اراده معطوف به قدرتی می‌داند که می‌خواهد واقعیت را تابعی از خواست خود کند. او به آنارشیست‌ها و انقلابیونی که می‌خواهند جهان را تغییر دهند و یا چنان که نیچه می‌گوید آن را تابعی از خواست خود کنند می‌گوید: «شما هم نیچه‌ای هستید هرچند اعتراف نمی‌کنید5». او انسان‌دوستی و علاقه آنارشیست‌ها به توده‌ها را نقابی می‌داند که پطرزبورگ در اختیارشان می‌گذارد. «...از نظر ما نیچه‌ای‌ها، توده‌ها که (به قول شما) غرایز اجتماعی آنها را به حرکت درمی‌آورد،‌ به آلت فعل بدل می‌شوند، حال آنکه کل آدم‌ها (حتی کسانی چون شما) صفحه کلیدند که انگشتان پران پیانوزن بر آن حرکت می‌کند و بر همه موانع فائق می‌آید6». بیه‌لی هر رمان را بازی «قائم‌به‌شک» با خواننده می‌داند. بازی «قائم‌به‌شک» عنوان بامسمایی است، با پطرزبورگ بازی گستردگی وسیع‌تری پیدا می‌کند به خصوص آنکه پطرزبورگ خود بازیگری است که پطرزبورگی‌ها را ترغیب به بازی قائم‌به‌شکی می‌کند که در آن قطعیتی وجود ندارد.
پی‌نوشت‌ها:
* ایده نیهیلیستی بر این مبنا استوار است که یک حقیقت یا به تعبیر سمبولیک تک‌مرکزیتی وجود ندارد بلکه انواع متنوعی مرکز و یا حقیقت وجود دارد که هیچ‌کدام بر دیگری برتری ندارد.
** اسکار وایلد نیای فکری بیه‌لی نیز بر این باور بود که «نمود هرگونه که باشد ذات نیز به همان‌گونه است. او می‌گوید راز جهان در‌ آن چیزی است که آشکار است نه آنچه به چشم نمی‌آید».
1، 2) پدرکشی در ادبیات، مصاحبه با فرزانه طاهری
3) «تجربه مدرنیته»، مارشال برمن، ترجمه مراد فرهادپور
4، 5 و 6) پطرزبورگ، آندره‌ بیه‌لی،‌ ترجمه فرزانه طاهری

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها