|

خستگی روزمره با چاشنی ناامیدی

الهام فخاری-عضو شورای شهر تهران

یک روز گرفتار کاری و روز دیگر درگیر مسئله‌ای می‌شوی. گاهی گمان می‌کنی چقدر انجام یک کار ساده دشوار شده است. خستگی روزمره شهری پیچیده و پستی‌وبلندی‌های زندگی روزمره هم که پابرجا هستند. فراز‌و‌فرودهای نرخ کالاها و خدمات‌ هم بخشی از فرساینده‌های روانی مردم شده است. آیا این نخستین بار است که ما در شرایط پرفشار زندگی می‌کنیم؟ نه، می‌دانیم که نخستین بار نیست. چه چیزی در این تجربه کنونی ما را نیازمند حساسیت و دقت بیشتری می‌کند؟ کارکردهای شناختی(ذهن) از انگیزش و هیجان‌ها اثر می‌پذیرند. از سویی زیرساخت انگیزه‌های ما آگاهی‌ها و شناخت (ذهنیت‌)هایمان هستند. آنچه ما را در شرایط سخت به تکاپو وامی‌دارد و به ‌پیش می‌برد، ساختارها و سبک شناختی ماست. اینکه چگونه می‌اندیشیم، داده‌ها را چگونه پردازش می‌کنیم، چه راهبردهایی را برای مسئله به‌ کار می‌گیریم، چگونه ارزیابی می‌کنیم، بر رابطه ما با شرایط اثرگذار هستند. گاهی رودرروی مسئله‌ای پیچیده، استوار و پایدار دوام آورده و سر بلند کرده‌ایم و گاهی در برخورد با کاستی یا نکته‌ای خُرد برآشفته و آزرده و خسته شده‌ایم. این ناهمانندی واکنش‌هایمان برخاسته از امیدها و ناامیدی‌هایمان هستند. بازخوانی ادبیات کهن ایران گویای نمودهای سنجیده و ظریف از امید است و پندها و راهبردهایی اجتماعی در بر دارد: «در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه سپیده است». آیا گوینده و سراینده چنین سخنانی با ناکامی‌ها و گرفتاری‌های روزگار خود دست‌و‌پنجه نرم نکرده بوده؟ ایران تاریخ پر‌فراز‌و‌نشیب را از سر گذرانده و سختی‌ها و سردی‌های بسیاری بر مردمانش رفته است. با این‌همه افروغه (شعله)‌ امید را کسانی روشن نگاه داشته و چشم‌اندازی را پیش‌رو گسترده و نمایان کرده‌اند. در این روز و روزگار که بر بسیاری از مردم، بر فرهنگیان و هنرمندان، بر زنان و مردان دشوار می‌گذرد، آنچه پیش و بیش از کاستی‌های اقتصادی و تحریمی و فرسایندگی‌های دیوان‌سالارانه (بوروکراتیک) جامعه ما را تهدید می‌کند، ناامیدی و خستگی از خویشتن است. شوربختانه کسانی هم هستند که بر شاخ نشسته و بن می‌برند و مردمی آزرده و خسته را از کنش اثرگذار و از توانمندی خویشتن ناامید می‌کنند. ما نباید بگذاریم چالش/ بحران امید در جامعه گسترده و گوناگون‌مان بیش‌از‌این ژرف شود. امید مفهومی است که نمودهای سنجش‌پذیر دارد. از یک خیالِ ناشدنی یا آشفتگی و درهم‌ریختگی شناختی سخن نمی‌گوییم، بلکه امید به‌مثابه روشنای زندگی را باید پاسداری کنیم. ما نیازمند بازنگری در هدف‌ها، بازآرایی توانایی‌ها و هم‌افزایی و باهم‌رسانی داشته‌هایمان هستیم. دو تیغه تحریم و کووید ۱۹ چنان شرایط را پیچیده و سخت کرده که بیم آن می‌رود ناامیدی از خویشتن و آسیب به خود یا آشفتگی‌های شناختی (ذهنی) گسترش یابد. از این‌رو است که بیش از همیشه باید نگران ناکامی‌ها و نابسندگی‌ها باشیم و برای یافتن راهبردهای روان‌ساز و پیش‌برنده کاری اثربخش کنیم. آنچه یک فرد یا جامعه را ویران می‌کند، تنها توپ و تانک و گلوله و خنجر نیست، بلکه فرد یا جامعه پویا و زنده را ناامیدی از خویشتن و خستگی از پا می‌اندازد. در این روزهای سخت ما به هم‌پیمانی و همراهی ملی برای پاسداشت امید و زنده نگه‌داشتن باورها و ارزش‌های آینده‌ساز نیاز داریم. هرچه هم خسته باشیم، اکنون وقت ناامیدی از خویشتن نیست.

یک روز گرفتار کاری و روز دیگر درگیر مسئله‌ای می‌شوی. گاهی گمان می‌کنی چقدر انجام یک کار ساده دشوار شده است. خستگی روزمره شهری پیچیده و پستی‌وبلندی‌های زندگی روزمره هم که پابرجا هستند. فراز‌و‌فرودهای نرخ کالاها و خدمات‌ هم بخشی از فرساینده‌های روانی مردم شده است. آیا این نخستین بار است که ما در شرایط پرفشار زندگی می‌کنیم؟ نه، می‌دانیم که نخستین بار نیست. چه چیزی در این تجربه کنونی ما را نیازمند حساسیت و دقت بیشتری می‌کند؟ کارکردهای شناختی(ذهن) از انگیزش و هیجان‌ها اثر می‌پذیرند. از سویی زیرساخت انگیزه‌های ما آگاهی‌ها و شناخت (ذهنیت‌)هایمان هستند. آنچه ما را در شرایط سخت به تکاپو وامی‌دارد و به ‌پیش می‌برد، ساختارها و سبک شناختی ماست. اینکه چگونه می‌اندیشیم، داده‌ها را چگونه پردازش می‌کنیم، چه راهبردهایی را برای مسئله به‌ کار می‌گیریم، چگونه ارزیابی می‌کنیم، بر رابطه ما با شرایط اثرگذار هستند. گاهی رودرروی مسئله‌ای پیچیده، استوار و پایدار دوام آورده و سر بلند کرده‌ایم و گاهی در برخورد با کاستی یا نکته‌ای خُرد برآشفته و آزرده و خسته شده‌ایم. این ناهمانندی واکنش‌هایمان برخاسته از امیدها و ناامیدی‌هایمان هستند. بازخوانی ادبیات کهن ایران گویای نمودهای سنجیده و ظریف از امید است و پندها و راهبردهایی اجتماعی در بر دارد: «در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه سپیده است». آیا گوینده و سراینده چنین سخنانی با ناکامی‌ها و گرفتاری‌های روزگار خود دست‌و‌پنجه نرم نکرده بوده؟ ایران تاریخ پر‌فراز‌و‌نشیب را از سر گذرانده و سختی‌ها و سردی‌های بسیاری بر مردمانش رفته است. با این‌همه افروغه (شعله)‌ امید را کسانی روشن نگاه داشته و چشم‌اندازی را پیش‌رو گسترده و نمایان کرده‌اند. در این روز و روزگار که بر بسیاری از مردم، بر فرهنگیان و هنرمندان، بر زنان و مردان دشوار می‌گذرد، آنچه پیش و بیش از کاستی‌های اقتصادی و تحریمی و فرسایندگی‌های دیوان‌سالارانه (بوروکراتیک) جامعه ما را تهدید می‌کند، ناامیدی و خستگی از خویشتن است. شوربختانه کسانی هم هستند که بر شاخ نشسته و بن می‌برند و مردمی آزرده و خسته را از کنش اثرگذار و از توانمندی خویشتن ناامید می‌کنند. ما نباید بگذاریم چالش/ بحران امید در جامعه گسترده و گوناگون‌مان بیش‌از‌این ژرف شود. امید مفهومی است که نمودهای سنجش‌پذیر دارد. از یک خیالِ ناشدنی یا آشفتگی و درهم‌ریختگی شناختی سخن نمی‌گوییم، بلکه امید به‌مثابه روشنای زندگی را باید پاسداری کنیم. ما نیازمند بازنگری در هدف‌ها، بازآرایی توانایی‌ها و هم‌افزایی و باهم‌رسانی داشته‌هایمان هستیم. دو تیغه تحریم و کووید ۱۹ چنان شرایط را پیچیده و سخت کرده که بیم آن می‌رود ناامیدی از خویشتن و آسیب به خود یا آشفتگی‌های شناختی (ذهنی) گسترش یابد. از این‌رو است که بیش از همیشه باید نگران ناکامی‌ها و نابسندگی‌ها باشیم و برای یافتن راهبردهای روان‌ساز و پیش‌برنده کاری اثربخش کنیم. آنچه یک فرد یا جامعه را ویران می‌کند، تنها توپ و تانک و گلوله و خنجر نیست، بلکه فرد یا جامعه پویا و زنده را ناامیدی از خویشتن و خستگی از پا می‌اندازد. در این روزهای سخت ما به هم‌پیمانی و همراهی ملی برای پاسداشت امید و زنده نگه‌داشتن باورها و ارزش‌های آینده‌ساز نیاز داریم. هرچه هم خسته باشیم، اکنون وقت ناامیدی از خویشتن نیست.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها